بسیج موسسه استاندارد

اطلاع رسانی در خصوص پایگاه بسیج شهید صفاریان

بسیج موسسه استاندارد

اطلاع رسانی در خصوص پایگاه بسیج شهید صفاریان

فرازهایی از دعای ندبه

 أَیْنَ الْحَسَنُ أَیْنَ الْحُسَیْنُ؟ أَیْنَ أَبْناءُ الْحُسَیْنِ؟

 صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ، وَ صادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ، أَیْنَ السَّبیلُ بَعْدَ السَّبیلِ؟ أَیْنَ الْخِیَرَةُ بَعْدَ الْخِیَرَةِ؟ أَیْنَ الشُّمُوسُ الطّالِعَةُ؟ أَیْنَ الْأَقْمارُ الْمُنیرَةُ؟ أَیْنَ الْأَنْجُمُ الزّاهِرَةُ؟ أَیْنَ أَعْلامُ الدّینِ، وَ قَواعِدُ الْعِلْمِ؟أَیْنَ بَقِیَّةُ اللَّهِ الَّتى لا تَخْلُوا مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیَةِ؟ أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ؟ أَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَةِ الْأَمْتِ وَالْعِوَجِ؟ أَیْنَ الْمُرْتَجى لِإِزالَةِ الْجَورِ وَالْعُدْوانِ؟ أَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدیدِ الْفَرائِضِ وَالسُّنَنِ؟ أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّریعَةِ؟ أَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیاءِ الْکِتابِ وَ حُدُودِهِ؟ أَیْنَ مُحْیى مَعالِمِ الدّینِ وَ أَهْلِهِ؟ أَیْنَ قاصِمُ شَوْکَةِ الْمُعْتَدینَ؟  أَیْنَ هادِمُ أَبْنِیَةِ الشِّرْکِ وَالنِّفاقِ؟ أَیْنَ مُبیدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَالْعِصْیانِ وَالطُّغْیانِ؟ أَیْنَ حاصِدُ فُرُوعِ الْغَىِّ وَالشِّقاقِ؟أَیْنَ طامِسُ آثارِ الزَّیْغِ وَالْأَهْواءِ؟ أَیْنَ قاطِعُ حَبائِلِ الْکِذْبِ وَالْاِفْتِراءِ؟ أَیْنَ مُبیدُ الْعُتاةِ وَالْمَرَدَةِ؟ أَیْنَ مُسْتَأْصِلُ أَهْلِ الْعِنادِ وَالتَّضْلیلِ وَالْإِلْحادِ؟ أَیْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِیاءِ، وَ مُذِلُّ الْأَعْداءِ؟ أَیْنَ جامِعُ الْکَلِمَةِ عَلَى التَّقْوى؟ أَیْنَ بابُ اللَّهِ الَّذى مِنْهُ یُؤْتى؟ أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ؟ أَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَالسَّماءِ؟ أَیْنَ صاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وَ ناشِرُ رایَةِ الْهُدى؟ أَیْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَالرِّضا؟ أَیْنَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیاءِ وَ أَبْناءِ الأَنْبِیاءِ؟

أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ؟ أَیْنَ الْمَنْصُورُ عَلى مَنِ اعْتَدى عَلَیْهِ وَافْتَرى؟ أَیْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذى یُجابُ إِذا دَعی؟ أَیْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَالتَّقْوى؟ أَیْنَ ابْنُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى؟ وَابْنُ عَلِىٍّ الْمُرْتَضى؟ وَابْنُ خَدیجَةَ الْغَرّاءِ؟ وَابْنُ فاطِمَةَ الْکُبْرى؟ بِأَبى أَنْتَ وَ أُمّى وَ نَفْسى لَکَ الْوِقاءُ وَالْحِمى، یَابْنَ السّادَةِ الْمُقَرَّبینَ، یَابْنَ النُّجَباءِ الْأَکْرَمینَ، یَابْنَ الْهُداةِ الْمَهْدِیّینَ، یَابْنَ الْخِیَرَةِ الْمُهَذَّبینَ یَابْنَ الْغَطارِفَةِ الْأَنْجَبینَ، یَابْنَ الْأَطائِبِ الْمُطَهَّرینَ، یَابْنَ الْخَضارِمَةِ الْمُنْتَجَبینَ، یَابْنَ الْقَماقِمَةِ الْأَکْرَمینَ، یَابْنَ الْبُدُورِ الْمُنیرَةِ، یَابْنَ السُّرُجِ الْمُضیئَةِ، یَابْنَ الشُّهُبِ الثّاقِبَةِ، یَابْنَ الْأَنْجُمِ الزّاهِرَةِ، یَابْنَ السُّبُلِ الْواضِحَةِ، یَابْنَ الْأَعْلامِ اللّائِحَةِ، یَابْنَ الْعُلُومِ الْکامِلَةِ، یَابْنَ السُّنَنِ الْمَشْهُورَةِ، یَابْنَ الْمَعالِمِ الْمَأْثُورَةِ، یَابْنَ الْمُعْجِزاتِ الْمَوْجُودَةِ، یَابْنَ الدَّلائِلِ الْمَشْهُودَةِ، یَابْنَ الصِّراطِ الْمُسْتَقیمِ، یَابْنَ النَّبَأِ الْعَظیمِ، یَابْنَ مَنْ هُوَ فى أُمِّ الْکِتابِ لَدَى اللَّهِ عَلِىٌّ حَکیمٌ، یَابْنَ الْآیاتِ وَالْبَیِّناتِ، یَابْنَ الدَّلائِلِ الظّاهِراتِ، یَابْنَ الْبَراهینِ الْواضِحاتِ الْباهِراتِ، یَابْنَ الْحُجَجِ الْبالِغاتِ، یَابْنَ النِّعَمِ السّابِغاتِ، یَابْنَ طه وَالْمُحْکَماتِ،
یَابْنَ یس وَالذّارِیاتِ، یَابْنَ الطُّورِ وَالْعادِیاتِ، یَابْنَ مَنْ دَنی فَتَدَلّى فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى، دُنُوّاً وَاقْتِراباً مِنَ الْعَلِىِّ الْأَعْلى، لَیْتَ شِعْرى أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوى، بَلْ أَىُّ أَرْضٍ تُقِلُّکَ أَوْ ثَرى، أَبِرَضْوى أَوْ غَیْرِها أَمْ ذى طُوى؛ عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَلا تُرى، وَلا أَسْمَعُ لَکَ حَسیساً وَلا نَجْوى، عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ تُحیطَ بِکَ دُونَىِ الْبَلْوى، وَلا یَنالُکَ مِنّى ضَجیجٌ وَلا شَکْوى بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنّا، بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما نَزَحَ عَنّا

میلاد با سعادت حضرت علی اکبر مبارک باد

زندگینامه حضرت علی اکبر علیه السلام

حضرت علی اکبر (ع) فرزند بزرگ امام حسین در سال 33 هجری قمری  در مدینه دیده به جهان گشود.
مادر بزرگوار وی لیلا دختر ابی مره است . لیلا برای امام حسین پسری آورد، رشید، دلیر، زیبا، شبیه ترین کس به رسول خدا ، رویش روی رسول، گفتگویش گفتگوی رسول خدا ، هر کسی که آرزوی دیدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر لیلا می نگریست، تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید "هرگاه مشتاق دیدار پیامبر می شدیم به چهره او می نگریستیم"؛ به همین جهت روز عاشورا وقتی اذن میدان طلبید و عازم جبهه پیکار شد، امام حسین چهره به آسمان گرفت و گفت " اللهم اشهد علی هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الی رؤیة نبیک نظرنا الیه...".
حضرت علی اکبر در کربلا حدود 25 سال داشت. برخی راویان سن وی را 18 سال و 20 سال هم گفته اند . او اولین شهید عاشورا از بنی هاشم بود. شجاعت و دلاوری حضرت علی اکبر و رزم آوری و بصیرت دینی و سیاسی او، در سفر کربلا به ویژه در روز عاشورا تجلی کرد. سخنان و فداکاریهای وی نیز به خوبی مؤید این مطلب است .
وقتی امام حسین (ع) از منزلگاه «قصر بنی مقاتل» گذشت، روی اسب چشمان او را خوابی ربود و پس از بیداری «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و سه بار این جمله و حمد الهی را تکرار کرد. حضرت علی اکبر وقتی سبب این حمد را پرسید، حضرت فرمود: در خواب دیدم سواری می ‏گوید این کاروان به سوی مرگ می ‏رود. پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا. حضرت علی اکبر گفت: «فاننا اذن لا نبالی ان نموت محقین» پس باکی از مرگ در راه حق نداریم!
روز عاشورا پس از شهادت یاران امام، اولین کسی که اجازه میدان طلبید تا جان را فدای دین کند، او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولی از ایثار و روحیه جانبازی او جز این انتظار نبود. وقتی به میدان می ‏رفت، امام حسین در سخنانی سوزناک به آستان الهی، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولی تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد.
علی اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهای شجاعانه ‏ای با انبوه سپاه دشمن داشت.  پس از شهادت، امام حسین صورت بر چهره خونین حضرت علی اکبر نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد . (1)

حضرت علی اکبر (ع) الگوی جوانان

الف - ویژگیهای اخلاقی حضرت علی اکبر علیه السلام

علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه‏جوانان را به سوی خود جلب می‏کرد. آنچه در این فراز از داستان‏او گفته می‏شود، نکته‏هایی است که بی تردید با مطالعه و رد شدن‏تاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تامل‏بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.

علی صفات جد خود را می‏دانست، از این‏رو، هماره در آینه اخلاق ورفتار او نظر می‏کرد و خود را بدان صفات می‏آراست. به هنگام ‏جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود;

ولی در درتنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی به‏خلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستی‏داشت. در زندگی آسان‏گیر، ملایم و خوش‏خو بود، نگاهش کوتاه می‏نمودو به روی کسی خیره نمی‏شد. بیشتر اوقات بر زمین چشم می‏دوخت و بابینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیا طلبان‏احترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست می‏کرد، با آنان همسفره‏می‏شد و با دست‏خود دردهانشان غذا می‏گذارد. اصالتهای فکری واستواریهای روحی، وی را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچ‏حاکمی هراس نداشت.

هرگز عیب‏جویی نمی‏کرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراددوری می‏کرد. تمامی انسانها را بندگان خدا می‏دانست و از تحقیرآنان خود داری می‏ورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد وناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه‏او بود. بخشنده بود و آنچه به دست می‏آورد، به دیگران بویژه‏نیازمندان انفاق می‏کرد. هرگاه کسی هدیه‏ای به او تقدیم می‏کرد،با گشاده رویی می‏پذیرفت. اگر فردی مهمانی داشت و او را دعوت‏می‏کرد، می‏پذیرفت. به عیادت بیماران می‏رفت، هرچند خانه بیمار دردور افتاده‏ترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر می‏شدو هیچ یار از دست رفته‏ای را تنها نمی‏گذاشت.

برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت‏بود ومسلمانان را مورد لطف و عطوفت‏خویش قرار می‏داد. امور دنیوی واضطراب‏های مادی او را متزلزل نمی‏ساخت.

زندگی علی ساده و بی پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف وتبذیر اثری دیده نمی‏شد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته‏داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان ازصله او بهره‏مند می‏شدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس‏توقع و انتظاری نداشت.

در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه‏دشمن هرگز او را بیمناک نمی‏ساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق،قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان می‏شتافت و دربرابر ظالمان می‏ایستاد تا حق را به صاحبش برنمی‏گردانید، آرام‏نمی‏گرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی می‏داد وهمواره پیروان خود را از جهالت و بی‏خبری باز می‏داشت.

به پاکیزگی و آراستگی علاقه‏ای وافر داشت و این صفت از دوران‏کودکی در او دیده می‏شد. از این رو هماره برتمیزی لباس و بدن‏اهتمام می‏ورزید.

بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم راگردن فرازان و سرکشان می‏دانست. نه تنها برانسانها بلکه برحیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانی و ملایمت و انصاف با آنان‏رفتار می‏کرد.

آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیده‏اند،چهره وی را این گونه ترسیم کرده‏اند:

قیافه‏اش بسیار با ابهت‏بود و چون ماه تابان می‏درخشید. به‏زیبایی و پاکیزگی آراسته بود. از چهار شانه بلندتر و ازبلندکوتاهتر. رنگی روشن و به سرخی آمیخته و چشمانی سیاه وگشاده با مژه‏هایی پرموداشت، گونه‏هایش هموار و کم گوشت‏بود،مویش نه بس پیچیده و نه بسیار افتاده می‏نمود. از سینه تا ناف‏خط موی بسیار باریک داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه وشانه‏اش پهن بود.

سرشانه‏هایش از هم فاصله داشت. پشتی پهن داشت، جز ران و ساق‏که زیر مفصلهااست، استخوانهای بند دستش کشیده و کفی گشاده وبخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوی و درشت و انگشتها کشیده وبلند و دو کف پا از زمین برآمده بود. به سرعت راه می‏رفت وهنگام راه رفتن چنان بود که گویی از زمین سراشیب فرود می‏آید یااز روی سنگی به نشیب می‏رود. چون به طرف کسی بر می‏گشت‏با تمام‏بدن بر می‏گشت. دیده‏اش فروهشته و نگاهش به زمین بود تا به‏آسمان.

بینی‏اش قلمی کشیده و باریک و میانش برآمدگی داشت و نوری ازآن می‏تافت.

دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بود. دندانهای زیبایش سفید،براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره فام بود،بوی مشک و عنبر از او بلند بود.

پاره‏ای از مورخان این ویژگیها را برای جد وی نگاشته‏اند; اماعلی را در این خصوصیات همانند دانسته‏اند.

... بااین ویژگیهای روشنی آفرین به خوبی می‏توان او را شناخت،وی علی اکبر پور والای امام حسین(ع)است. جوانی زیبا که همانندجد خود رسول خدا(ص)در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی می‏نمود وهماره یاد و نام پیامبر(ص)از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن ودیگر برخوردهای اجتماعی اخلاقی او می‏تراوید. از این رو، امام‏حسین(ع) او را شبیه‏ترین مردم حتی نسبت‏به خود در خلقت وآفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسول‏خدا(ص) معرفی می‏کرد.

آنان که با صورت دلربای پیامبر(ص)و صدای پرچاذبه آن حضرت‏آشنا بودند، آنگاه که علی از پشت دیوار زبان به سخن می‏گشود،گویی صدای رسول اکرم(ص)را می‏شنیدند.

گاهی که اباعبدالله(ع) برای صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ می ‏شد، به‏علی می‏فرمود: علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره‏برم.

کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعت‏بی چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر اززندگانی زرین علی اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنی اوهمراه می‏شد، نگاه تحسین‏آمیز همگان را به دنبال داشت. (2)

ب-  در ساحل فرات

علی درحماسه کربلا، درخششی چشمگیر داشت و با هربار حمله خود،دهها نفر را به خاک هلاکت می‏انداخت. هنگامی که با 25 سوار به‏ساحل فرات روانه شد و برای سیصد نفر از خاندان، عیال و اصحاب‏امام حسین(ع)آب آورد، بسیاری از مسوولان و سرپرستان حفاظت ازفرات را از دم تیغ خود گذراند و پشت دشمن را به لرزه درآورد.

عمویش ابوالفضل(ع) که خود در دلاوری و بی‏باکی و شجاعت و شهامت،زبانزد همگان بود، به خاطر چنین صفات تابناک، علی را بسیاراحترام می‏کرد.

قهرمانان تاریخ و دلیرمردان عرصه ‏های نبرد، کمتر از دانش وبینش بهره دارند; زیرا در مسیر رزم و جنگ قرار داشته و فرصت‏نداشته و یا علاقه کمتری به درس آموزی و دانش آفرینی از خودنشان می‏دهند; اما علی اکبر، جوانی چند بعدی بود و سطرهای کتاب‏وجودش با حکمت نگاشته شده بود. چشمه‏های دانش و دانایی از اعماق‏وجودش می‏جوشید. در مجالس گوناگون عالمانه و اندیشمندانه لب به‏سخن می‏گشود و به دور از غرور و تکبر مردانه سخن می‏گفت.

از آنجا که از جد خود رسول خدا(ص)سخنان بسیاری روایت می‏کرد،به عنوان «محدث‏» شناخته شد.

افزون برصفات ظاهری و باطنی که به طور چشمگیر در وجود حضرت‏علی اکبر(ع) دیده می‏شد. کمالات و مقامات معنوی وی نیز دررتبه‏ای برتر از دیگران قرار داشت.

ماجوانان هرچند از صفات خوبی بهره‏مند باشیم، گاه توان تحمل‏سختی‏ها و ظرفیت رویارویی با مصایب را از دست می‏دهیم و سنگینی‏ناملایمات زندگی، تعادل رفتار و گفتارمان را می‏رباید.

علی اکبر در چنین صحنه‏های سخت و طاقت‏سوز، تنها به رضا وتسلیم الهی فکر می‏کرد و چنان در برابر بلاهای الهی آرام و مطمئن‏بود که گاه حیرت و شگفتی دیگران را برمی‏انگیخت. از این رو، درهنگامه دردآلود کربلا به پدر گفت: «اولسنا علی الحق‏» (پدرجان!)آیا ما برحق نیستیم؟

و چون امام فرمود: آری، گفت: در این هنگام، باکی از مرگ‏ نداریم.

این روحیه قوی و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمت‏به علی اکبرداده بود که افزون بردوستان، دشمنان آگاه نیز به برتری‏هایش‏اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف می‏کردند. معاویه روزی ازاطرافیانش پرسید: «چه کسی در این زمان برای خلافت مسلمانان‏بردیگران برتری دارد و برای حکمرانی بر مردم از دیگران‏سزاوارتر است؟ »روباه صفتان زشت‏سیرت که نام و نان خود را در تملق می‏یافتند،به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفی کردند.

معاویه گفت: نه چنین نیست:

«اولی الناس بهذالامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله وفیه شجاعه بنی‏هاشم و سخاه بنی امیه و رهو ثقیف.»

شایسته ‏ترین افراد برای امر حکومت، علی اکبر فرزند امام حسین‏ است که جدش رسول خدا(ص)است و جاعت‏بنی‏هاشم، سخاوت بنی امیه وزیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است.

فروغ چهره خوبان شعاع طلعت توست کمال حسن تو مدیون این ملاحت توست به خلق و خلق رسول و به منطق نبوی فزون‏تر از همه کس در جهان شباهت توست به پیکر تو مجسم لطافت روح است عجب بود که در این خاکدانه قامت توست نگار مهر تو غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت غم شهادت توست. (3)

مرقد حضرت علی اکبر علیه السلام

حضرت علی اکبر، نزدیکترین شهیدی است که با امام حسین دفن شده است. مدفن او پایین پای اباعبد الله الحسین قرار دارد و به این خاطر ضریح امام شش گوشه است. (4)

جوان کیست؟

جوان کسی است که مرحله‏ای به نام بلوغ را پشت سر گذاشته و تغییری کلی پیدا کرده است،؛ زیرا از دنیای بدون دغدغه کودکی خارج و به دنیای پرمسئولیت بزرگسالی وارد شده است. جوان شخصی است که دوره پستی و ناتوانی کودکی را پشت سرگذاشته و دوره سستی و ناتوانی دیگری به نام پیری را پیش رو دارد. لذا بهترین، فعال‏ترین و شاداب‏ترین دوره عمر هر انسانی دوره جوانی است. (5)

روایاتی در باب جوان و جوانی

پیامبر اکرم (ص): هیچ چیز محبوبتر در نزد خداوند متعال از جوان توبه کننده نیست و هیچ چیز مبغوضتر در نزد خداوند متعال از پیری که مشغول گناه است نمی‏باشد. (6)

پیامبر اکرم (ص): ای اباذر! هیچ جوانی به خاطر خدا، دنیا و سرگرمی‏های آن را کنار نگذاشت و جوانی خویش را در راه طاعت خدای پیر نکرد، جز اینکه خداوند پاداش 72 صدیق بسیار راست‏گو را به او عطا فرماید. (7)

پیامبر اکرم (ص) : بهترین جوانان شما کسی است که به پیران (از لحاظ تجربه و دور اندیشی) شبیه گردد. (8)

حضرت علی(ع): کسی که در کودکی دانش نیاموزد، در بزرگی پیشی نمی‏گیرد.

حضرت محمد(ص): توبه نیکو است ولی برای جوانان نیکوتر است.

حضرت علی(ع): ای گروه جوانان آبروی خویش را با ادب حفظ کنید و دین خود را با علم و دانش محافظت نمائید.

حضرت علی(ع): دو چیز است که برتری آنها را تنها کسی که آنها را از دست داده باشد می‏داند. (آن دو عبارت است از) جوانی و عافیت. (9)

امام خمینی ره و جوان و جوانی

از حالا که جوان هستید و قوای جوانی محفوظ است، جدیت کنید به این که هوای نفس را از نفس خودتان خارج کنید.

«بهار توبه» ایام جوانی است، که بار گناهان کمتر و کدورت قلبی و ظلمت باطنی ناقصتر و شرایط توبه سهلتر و آسانتر است.

چقدر موجب افتخار است که جوانهای برومندی در مملکت ما، در خدمت اسلامند.

شما جوانان مسلمان لازم است که در تحقیق و بررسی حقایق اسلام، در زمینه‏ های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره اصالتهای اسلامی را در نظر گرفته و امتیازاتی که اسلام را از همه مکاتب دیگر جدا می‏سازد فراموش نکنید.

جوان قلبش لطیف است، ملکوتی است.

مبارزه علمی برای جوانان، زنده کردن روح جستجو و کشف واقعیتها و حقیقتهاست. (10)

جوان در نگاه غربیها

افسوس! اگر جوانان می‏دانستند و اگر پیران می‏توانستند. (هنری اشتاین، ادیب فرانسوی)

اشتباه جوانان در این است که فکر می‏کنند هوش می‏تواند جای تجربه را بگیرد و اشتباه پیران در این است که خیال می‏کنند تجربه می‏تواند جای هوش را بگیرد. (آنا هربرت)

در جوانی، اشتباه‏های بسیاری را باور می‏کنیم و در پیری، حقایق زیادی را باورنمی‏کنیم. (ضرب‏ المثل آلمانی) (11)

جنبه های مختلف جوانی

جوان و فطرت: جوان در فطرت و سرشت خویش، حق‏گرا و خداگراست و ویژگی‏هایی نظیر تمایل به ابتکار و خلاقیت و زیبایی دارد و باید زمینه‏های رشد این خصوصیات فطری برایش فراهم شود. او هم‏چون نهالی است که اگر به آن آفتاب، آب و خاک مناسب داده شود، رشد می‏کند و سالم می‏ماند و در برابر حوادث طبیعی خم به ابرو نمی‏آورد و از اصل خود بازگشت نمی‏کند تا این که همچون درختی تنومند و استوار گردد.

جوان و اندیشه: ای عزیزِ جوان، اندیشه به مانند آسیابی است که اگر گندم در آن بریزند آرد می‏دهد و اگر کلوخ در آن بریزند گرد و خاک می‏دهد و اگر هیچ نریزند، چون آسیاب دایم در حرکت است؛ خود را می‏ساید و از بین می‏برد و وجود اندیشه لغو می‏شود. ندانسته فکر کردن و ندانسته تصمیم گرفتن و عمل کردن موجب از بین رفتن کارآیی و ارزش اندیشه می‏شود. جوانان باید با علم صحیح و آگاهی کامل آینده خود را بسازند و اندیشه را با اهمیت و حیاتی و نه ساده و کم اهمیت تلقی کنند.

جوان و الگوپذیری: عدم آگاهی نسبت به پدیده‏های اجتماعی و عدم شناخت جوان نسبت به خود و کمال خویش و نبودِ الگوهای پذیرفتنی و وجود الگوهای نامناسب سبب انحراف جوان به سوی مکاتب فکری منحرف و پیروی از آنها می‏شود و به این ترتیب جوان از اصل خویش دور می‏شود.

جوان و پیروی از مردان خدا : زمانی که مربیان الهی هدف مقدس خود را، که دهوت به خداپرستی بود، به مردم عرضه می‏داشتند و مردم را به آیین حق می‏خواندند، بیشتر کسانی که گِردشان جمع می‏شدند و دعوتشان را صمیمانه اجابت می‏کردند جوانان بودند؛ چرا که جوانان سخنان پیامبران را موافق الهام فطری و ندای وجدانی خود می‏یافتند و آنان را بهترین پاسخگو برای تمنای فضیلت‏دوستی خویش می‏دیدند. جوانان با پیروی از مردان الهی، عالی‏ترین خواهش فطری ـ انسانی خود را ارضا می‏کردند و از این راه موجبات خوشبختی مادی و معنوی خویش را فراهم می‏ساختند.

جوان و اندیشه پاکی: جوانان، عاشق حق و حقیقت و علاقه‏مند به تقدس‏اند جوان نسبت به نیکی و درستکاری حساسیت مخصوصی دارد و از آن لذت می‏برد. او در ذهن خود مدینه فاضله‏ای را ترسیم می‏کند که در آن تمامی ناپاکی‏ها از بین می‏رود.
مورسی دبس می‏گوید: در حدود پانزده تا هفده سالگی جوانان با ندای تقدس یا شجاعت، به لرزه در می‏آیند. آرزومند می‏شوند که جهان را از نو تشکیل دهند، بدی را نابود، و عدالت مطلق را حکم فرما کنند.

جوان و آزادی: از تمایلات سوزانی که با فرا رسیدن دوران جوانی با شدت و نیروی فراوان در نهاد جوانان بیدار می‏شود و آنان را مجذوب خود می‏سازد، خواهش آزادی است. انگیزه‏های جوانی مانند بادی است که برای راندن کشتی سودمند است، اما نباید بادبان کشتی را به حال خود واگذارشت و گرنه آدمی را با خود خواهد کشانید. آزادی بر اساس احساسات، آدمی خواری می‏کشاند و آزادی بر اساس عقل آدمی‏را با عزت و کمال هم پیمان می‏کند. محدود کردن تمنیات و خواهش‏های نفسانی شرط آزادی عاقلانه، و ثمره آن رسیدن به کمال است.

جوان و فضیلت خواهی: روح جوان خوبی‏ها را زودتر می‏پذیرد و به صفات انسانی سریع‏تر می‏گراید. امام صادق علیه‏السلام به یکی از دوستان خود به نام ابی‏جعفر احول که به نشر تعالیم اسلام مشغول بود، فرمود: تبلیغ خود را به نسل جوان معطوف دار؛ زیرا جوانان زودتر حق را می‏پذیرند و سریع‏تر به خیر و صلاح می‏گرایند. در این حدیث، امام صادق علیه‏السلام به صفای باطن و فضیلت‏خواهی نسل جوان تصریح فرمودند و این مطلب اشاره به این دارد که در ایام جوانی میل به فضیلت خواهی در جوانان بیدار می‏شود.

جمال جوانی: موضوع زیبایی از مسائلی است که همواره مورد توجه اسلام بوده است؛ چرا که خداوند جمیل است و جمال را دوست دارد. جمال دلپذیر و جذاب دوران جوانی، از زیبایی‏های طبیعی بشر است که در ایام جوانی با فروغ خیره کننده خود جلوه می‏کند. خودآرایی جوان امری است فطری. او همچنان که به خودآرایی می‏پردازد و جمال ظاهری را دوست دارد، شیفته فضایل اخلاقی و جمال سیرت هم هست؛ فضایلی چون فتوت، وفای به عهد، عزت نفس، رقت قلب و هزاران فضیلت دیگر. اما ای عزیز آگاه باش که جمال روحانی و سجایای اخلاقی تو چون شعله فروزانی است که اگر به خاموشی بگراید، مانند دسته‏گلی خواهی بود که با نوارهای رنگارنگ تزیین شده، اما بوی نامطبوع و زننده‏ای دارد و چنین دسته‏گلی هیچ گاه مورد پسندن واقع نخواهد شد.

جوان و رفاقت : انسان‏ها در تمام ادوار زندگی نیازمند دوستی با دیگرانند. آدمی از داشتن همدمی یک دل، احساس مَسرّت می‏کند و این احساس در جوانان بیشتر است. انتخاب دوست، برای نسل جوان از اساسی‏ترین مسائل است و دوستان دوران جوانی نقش موثری در خلق و خوی او دارند. دوستی بر اساس عقل و ایمان و مصاحبت با افراد پاک‏ضمیر آدمی را به کمال می‏رساند و از دست دادن آن همچون از دست دادن اعضای بدن است، همچنان که دوستی بر اساس احساس و مصاحبت با فرد فاسد، طبیعت آدمی را ناخودآگاه منحرف می‏سازد و روح شیطانی را جای‏گزین روح الهی می‏کند.

نیروی جوانی : مزارع سرسبز و خرم با کوشش جوانان آباد است، چرخ‏های عظیم صنایع با نیروی قوی جوان در حرکت است، ذخایر طبیعی که در اعماق معادن نهفته است با همت نسل جوان استخراج می‏شود، پایه‏های اقتصاد کشورها به نیروی فعال جوانان استوار است، دفاع از مرزها و حفظ استقلال و امنیت ممالک بر عهده نسل جوان است و در نهایت صعود به بالاترین قله‏های کمال به دست توانای جوان میسر می‏شود.

جوان و تفریح : تفریح از مسائلی است که آیین اسلام همواره به آن اهمیت داده است. امام علی علیه‏السلام می‏فرماید: شادمانی باعث بهجت و انبساط روح و مایه نشاط است. جوان نیروی قدرتمندی در وجود خود دارد که در عرصه‏های گوناگون از آن استفاده می‏کند و برای سازماندهی این نیروی با ارزش نیاز به تفریح و پرکردن اوقات فراغت دارد.

جوان و مشکلات جامعه : جوانان به خوبی نشان داده‏اند که قدرت رفع دشواری‏ها و مشکلات اجتماعی را دارند و اگر از انرژی آنها به طرز صحیح استفاده شود، قادرند بزرگ‏ترین موانع موجود بر سر راه جامعه را از میان بردارند. همان گونه که برای حل مسائل نظامی از نیروی جوان بسیجی بهره گرفتیم، برای رفع مشکلات دیگر نظیر مشکلات اقتصادی نیز می‏توانیم از این نیروی قدرتمند و عظیم کمک بگیریم و امکانات و منابع فراوان موجود در کشور را به کار بگیریم.

جوان و عبادت : از حیله‏های بزرگ شیطان آن است که انسان را به توبه و پارسا پیشگی در پایان عمر و زمان پیری وعده می‏دهد و او را به در جوانی غفلت می‏کشاند و بدین ترتیب هر روز که از عمر می‏گذرد زنجیرهای شیطانی محکم‏تر می‏شود. به همین جهت است که تهذیب نفس و عبادت در جوانی با وجود مکرهای نفسانی و شیطانی دارای ارزش بسیار است. رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در این‏باره می‏فرمایند: برتری کسی که جوانی خدای را عبادت کند بر کسانی که در پیری به عبادت روی می‏آورند، به سان برتری پیامبران بر سایر مردم است. پس تا جوانی در دست توست، در عمل و در تهذیب نفس کوشش کن.

جوان و خلاقیت : بنابر نظر استرن‏برگ متداول‏ترین برداشت از خلاقیت عبارت است از این که فردْ فکری نو و متفاوت ارائه دهد. این پویایی فکری در جوان بیشتر است. او علاقه‏مند است آثار تازه‏ای که پر از نشاط و تازگی است خلق کند؛ چه آن که او همه چیز را جوان و تازه و پرنشاط می‏بیند و با خلق آثار نو می‏خواهد به مردم ثابت کند که دنیا پر از خوبی‏هاست.

جوان و مسئولیت پذیری : نقش عظیم جوانان پسر و دختر در شکل‏گیری انقلاب ما و حفظ آن بسیار مؤثر و تأمل کردنی است. از این رو نادیده گرفتن مسئولیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این نسل پویا و کودک انگاشتن آنان کار غیر منطقی و ناصوابی است. (12)

جوان در آینه شعر

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
 نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی کوره‏ راه زندگانی را (محمدحسین شهریار) (13)

 

ولادت حضرت علی اکبر علیه السلامولادت حضرت علی اکبر علیه السلامولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

ویژه نامه نیمه شعبان

هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون." (توبه / 33)

از موضوعات مهمى که همیشه بشر در ارتباط با آن بوده و منشا بسیارى از تحول‏ها قرار گرفته، موضوع دین و ابعاد آن است. این موضوع، از ابعاد گوناگونى قابل بررسى است. آن چه در این مختصر به دنبال آن هستیم، بررسى دین و چگونگى آن در عصر ظهور حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشریف است .

یکى از پرسش‏هایى که همیشه در پیش روى متفکران است، این است که «آیا در زمان ظهور حضرت، احکام و قوانین جدیدى از سوى آن وجود شریف بیان خواهد شد؟ آیا در ‏حکومت جهانى حضرت، دین، با ساز و برگى جدید و اصولى متناسب با آن زمان و قوانینى جدید جلوه مى‏کند؟» آیا مى‏توان گفت، اکنون احکامى به حسب واقع وجود دارد که مورد نظر خداوند تبارک و تعالى است و براى رشد و سعادت فرد و جامعه به آن‏ها نیاز است ولکن تا زمان ظهور، به جهت وجود موانعى، به مرحله فعلیت نرسیده است، اما با ظهور آن حضرت چنین احکامى از مرحله انشاء خارج شدهو لباس فعلیت مى‏پوشد یا این که چنین چیزى مطرح نیست

‏بلکه آن چه که در زمان ظهور واقع مى‏شود، تنها تحولى عظیم در مرحله اجراى احکام مقدس اسلام و احیانا توسعه‏اى در برخى از احکام محدود است؟

پاسخ به این پرسش مهم، نه تنها آگاهى انسان را نسبت ‏به حقیقت دین در زمان ظهور روشن مى‏سازد، بلکه نتایج مهم و چشمگیرى نسبت‏ به برخورد عالمان و متفکران با دین، در زمان قبل از ظهور دارد. در اینجا به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:

الف: از مجموع مطالبى ‏که در این بحث ‏به میان خواهد آمد، روشن مى‏شود که در زمان ظهور حضرت حجت عجل الله فرجه الشریف، آن چه محور حکومت آن حضرت است دین است؛ این مطلب، ما را به این نتیجه روشن رهنمون مى‏سازد که دین، نه تنها براى حکومتشایستگیدارد، بلکه تنها حکومتى که مى‏تواند جامعه بشرى را از هر گونه ظلم و بى عدالتى و فساد و تباهى و یاس و ناامیدى نجات دهد، حکومت دینى است.

هرگز نباید تصور کرد که در زمان ظهور، حکومت به دست ‏یک نیروى خارج از دین اجرا خواهد شد، بلکه دین با همه احکام و قوانین، تضمین کننده سعادت بشریت در ختم عالم خواهد بود. البته نمى‏توان منکر این مطلب گردید که با حضور مستقیم معصوم علیه السلام ضمانت اجرایى دین افزایش خواهد یافت و چه بسا تفاوت بسیارى با غیر آن دارد. اما این بدان معنا نیست که معصوم علیه السلام به دین و قوانین آن قابلیت اجرا را اعطا مى‏کند.

دین، ترسیم کننده سیر تکاملى بشر است و هدف و غایت را در همه ادوار به بشر نشان داده است و در هر زمانى، بشر داراى افکار متناسب با آن دوره را به هدف اصلى رهنمون ساخته است و نیز، دین تنظیم کننده جمیع رفتار فردى و اجتماعى و حکومتى است، روشن مى‏شود که بشر، بدون دین، هرگز نمى‏تواند برنامه‏اى را، حتى در زندگى فردى بدون کمک دین، سامان دهد. فرد و جامعه، نمى‏توانند با نیروى عقلى که از درک بسیارى از حقایق عاجز است و توانایى درک بسیارى از ملاکات را ندارد، برنامه‏اى را براى خود ترسیم نماید، و ارتباطات خویش را بر اساس آن تنظیم کند.

نتیجه واضح و روشن این مطلب، آن است که کسانى که در عصر حاضر، منکر عنصرى به نام حکومت‏ براى دین هستند و دین را محدود به امور شخصى و فردى مى‏دانند، یا باید حکومت جهانى حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف، را منکر شوند و یا این که معتقد شوند که در آن زمان، غیر از دین، امر دیگرى در حکومت دخالت ‏خواهد داشت.

طبیعى است که روشنفکر متدین، به هیچ کدام یک از این ها نمى‏تواند ملتزم شود به عبارت دیگر، اگر دین، صلاحیت ‏براى حکومت نداشته باشد، در هیچ زمانى حتى در زمان ظهور نیز صلاحیت‏ حکومت ندارد و اگر دین با قابلیت ذاتى خود و ویژگى هاى خاص خود، بتواند حکومت کند در هر زمانى، حتى در غیر عصر ظهور نیز - هر چند به صورت محدود - مى‏تواند حکومت کند.

ب: ظهور حضرت حجت ارواحنا فداه، کشف از ظهور یک واقعیت و یک حق واحد دارد. آن چه مقصود اصلى خداوند تبارک و تعالى براى بشریت ‏بوده و هست، حتما یکى است و نمى‏توان ملتزم به کثرت شد. «ان الدین عندالله الاسلام‏» (1)

به عبارت دیگر کسانى که معتقد به تکثرگرایى در دین هستند، نمى‏توانند حکومت آخرالزمان را از نظر اعتقادى بپذیرند؛ چرا که آن حکومت، بر یک پایه و اساس استوار خواهد بود و آن، اسلام واقعى و حقیقى است و بقیه ادیان و مذاهب، در آن حکومت صحیح، نقش نخواهند داشت.

با تتبع ناقصى که صورت گرفت، متاسفانه تاکنون محققان به این موضوع نپرداخته‏اند و این موضوع از عناوینى است که به صورت عمیق و دقیق، ابعاد آن روشن نگشته و واضح است که در این نوشتار نیز نمى‏توانیم به صورت جامع به آن بپردازیم، اما خواهیم کوشید تا برخى از نکات و نقاط مبهم آن را اجمالا روشن کنیم ان شاء الله.

براى پاسخ به پرسش‏هایى که در آغاز این نوشتار آمد، مطالبى را باید یادآور شویم.

1-با مرور زمان و تکامل علم و پیشرفت صنعت و فن آورى، نیاز بشر به دین کم نمى‏شود، بلکه این نیاز، به موازات تکامل علم و دانش، هر روز افزون‏تر مى‏گردد. این چنین نیست که بپنداریم عقل بشرى، به تنهایى بتواند همه احتیاجات بشر، حتى نیازهاى مادى او را برطرف کند. براى اثبات این مطلب، مى‏توان دلایل متعددى را اقامه کرد، یکى از آن‏ها همین رشد عقلى بشر است. وقتى انسان داراى رشد عقلانى شد، ناخواسته، توجه او به امور جدیدى معطوف مى‏گردد که براى حل آن امور، هیچ راهى جز دین و پاسخگویى دینى نیست. هر مقدار دامنه فکر و تعقل توسعه پیدا کند، دامنه شبهات و پرسش‏ها، بیشتر مى‏گردد و در این‏ها، نه خود عقل قادر به پاسخگویى است و نه علم توان برخورد با آن را دارد.

بررسى تاریخى، ما را به این امر رهنمون مى‏سازد که در قدیم، پرسش‏هاى کلامى، به مراتب از شبهات امروزه، کم‏تر و ضعیف‏تر بوده است. هر چه بشر پیشرفت مى‏کند سؤالات کلامى و اعتقادى او بیشتر مى‏شود. از امورى که در توسعه علوم دخالت دارد، خصوصا در علوم انسانى، توسعه تفکر و اندیشه و تعقل انسان است.

با قیام قائم آل محمد صلى الله علیه وآله عقول بشرى به عنایت‏ خاص خداوند، کامل گردیده و این امر، زمینه پذیرش دین و عمل به قوانین آن را فراهم مى‏سازد.

بنابراین یک ملازمه عادى و روشن بین رشد عقلانى و به وجود آمدن ابهامات و اشکالات وسیع و اساسى وجود دارد. به عبارت دیگر، هر مقدار که تعقل بشرى، بسیط باشد، احتیاجات و نیازهاى او هم بسیط خواهد بود و هر مقدار تعقل و تفکر بشرى، توسعه و دامنه پیدا کند، احتیاجات او نیز بیشتر خواهد شد. و از طرفى روشن است که خود عقل، در رفع و حل این احتیاجات، به تنهایى قادر نیست و آن‏ چه که مى‏تواند مشکلات و احتیاجات را برطرف سازد، باید نیرویى مافوق عقل و وسیع‏تر از آن باشد. آن نیرو، جز دین نمى‏تواند باشد. بررسى اجمالى تاریخ ادیان نشان مى‏دهد که در هر زمانى، دین، متناسب با رشد و آگاهى مردم آن زمان، وجود داشته است و از طرفى درهیچ دوره متاخرى، دین، به صورت ضعیف تر و یا ناقص تر از دوره قبلى نبوده است. تکامل بشرى در هر دوره تاریخ، همراه با تکامل ادیان بوده است، به طورى که به اعتقاد ما، آخرین دین و کامل‏ترین دین، یعنى اسلام، براى مرحله‏اى از تاریخ ‏بشرى آمده که رشد بشر به مرحله عالى خود رسیده است.

از آن‏ جا که دین، ترسیم کننده سیر تکاملى بشر است و هدف و غایت را در همه ادوار به بشر نشان داده است و در هر زمانى، بشر داراى افکار متناسب با آن دوره را به هدف اصلى رهنمون ساخته است و نیز، دین تنظیم کننده جمیع رفتار فردى و اجتماعى و حکومتى است، روشن مى‏شود که بشر بدون دین، هرگز نمى‏تواند برنامه‏اى را، حتى در زندگى فردى بدون کمک دین، سامان دهد. فرد و جامعه، نمى‏توانند با نیروى عقلى که از درک بسیارى از حقایق عاجز است و توانایى درک بسیارى از معیارها را ندارد، برنامه‏اى را براى خود ترسیم نماید، و ارتباطات خویش را بر اساس آن تنظیم کند.

همان دلیلى که اصل احتیاج بشر به دین را اثبات مى‏کند، مى‏تواند این مطلب را نیز روشن کند که با افزونى احتیاجات بشر و با رشد تکاملى او، نیاز او به دین بیشتر مى‏گردد.

2-دین و مفاهیم اساسى آن متاسفانه از سوى برخى از روشنفکران، دستخوش تعابیر انسانى گردیده است. کسانى که مفاهیم عالى در ادبیات دین، مانند «خاتمیت‏» را به معناى «سرآمدن دوران کودکى بشر» قرار داده‏اند و «بشر را قافله سالار خود در همه ابعاد هدایت و سعادت مى‏دانند» ، نمى‏توانند از حضور دین در هیچ عصرى بعد از بعثت‏ سخن به میان آورند بنابراین، مقصود ما از مفهوم دین، آن گوهر اصلى و قدسى است که از یک منبع غیبى در اختیار بشر قرارگرفته و در هر زمانى باید حافظى امین و معصوم داشته باشد و بدون هر گونه زنگ و زنگار باشد.

3-در جاى خود ثابت و روشن است که عقل، قدرت و احاطه بر معیارها جمیع افعال و امور را ندارد و تشخیص او در حد بسیار محدودى است. این امر، با توجه به این نکته روشن‏تر مى‏گردد که اساسا، شناخت هیچ حقیقت و واقعیتى به آن نحو که شاید و باید است، براى عقل میسور نیست تا جایى که منطقیان نسبت ‏به فصل اشیاء - که حقیقت هر نوعى را تشکیل مى‏دهد - فصل مشهورى را ذکر کرده‏اند که از آثار و لوازم فصل حقیقى است

از خصوصیات دیگر در زمان ظهور، عمل به کتاب خدا است. بعد از آن که در طى زمان‏هاى متمادى و قرون متوالى، "قرآن"،مهجور واقع شده است و به دستورها و احکام آن عمل نمى‏گردیده با ظهور آن حضرت، غبار بى اعتنایى از این کتاب شریف زدوده خواهد شد و معیار عمل تمام انسان‏ها خواهد بود.

 و لذا در برخى از موارد، به جاى یک فصل، دو فصل براى یک نوع ذکر کرده‏اند، در حالى ‏که اشیاء، بیش از یک فصل حقیقى ندارند. از این رهگذر، ما به خوبى مى‏توانیم بگوییم عقل، تنها قدرت درک برخى از خواص و آثار افعال و اشیاء را دارد، آن هم به صورت محدود و ضعیف؛ از این رو، بشر نمى‏تواند تنها به عقل خود تکیه کند، بلکه او باید به سمت چیزى برود که تمام ملاک‏ها را درک کند و مطابق آن‏ها، انسان‏ها را هدایت کند.

4-براى دین، دو مرحله وجود دارد: یکى مرحله بیان و تبلیغ و دیگرى، مرحله اجرا است. ما معتقدیم که اکمال و اتمام دین از نظر بیان و تبلیغ با بعثت مقدس پیامبر صلى الله علیه و آله شکل گرفت و مرحله اجراى کامل، با ظهور حضرت حجت - عجل الله تعالى فرجه الشریف - انجام خواهد گرفت. به عبارت دیگر از یک طرف مى‏دانیم که اگر دین کامل، اجراى کاملى را در پیش نداشته باشد، چه بسا بیان برخى از قوانین و احکام آن که در هیچ زمانى به مرحله اجرا نرسد، لغو باشد. بنابراین، لازم است ‏براى دین کامل، مرحله اجراى کامل نیز باشد در زمان بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله شرایط براى اجراى کامل آن هم به نحو جهانى و براى جمیع بشریت مهیا بوده است و از طرف دیگر آگاهیم که پس باید زمانى برسد که دین، در سطح جهانى، اجرا شود و این، جز با ظهور حضرت حجت - عجل الله تعالى فرجه الشریف - میسر نمى‏شود.

در پرتو این مطالب، به راحتى مى‏توان مقصود از روایاتى که مى‏گوید: «ان الله یبعث لهذه الامة فى راس کل مئة سنة من یجدد لها دینها» (2) را دریافت.

معناى این مطلب، آن است که بشر، در اثر نیاز به دین و ارتباط وثیق و محکمى که با آن دارد، ممکن است دیندارى او به زیاده و نقصانى آمیخته شود و چون بشر، صاحب دین نیست و آشنایى کامل با دین ندارد لازم است مجدد قیام کند و دین را از افکار بشرى غیر صحیح غبارروبى کند.

پس از بیان این مطالب، اکنون لازم است ‏به بررسى روایاتى که در مورد چگونگى دین در زمان ظهور وارد شده، بپردازیم و از تعبیراتى که در آن ها به کار رفته است، نما و چهره‏اى از دین را در آن زمان ترسیم کنیم.

روایات از نظر تعبیر متعدد است. برخى از روایت‏ها مى‏گوید:

«ان قائمنا اذا قام دعا الناس الى امر جدید کما دعا رسول الله صلى الله علیه و آله و ان الاسلام بدا غریبا و سیعود غریبا کما بدا فطوبى للغرباء» (3)؛ هنگامى که قائم ما قیام کند، مردم را به امر جدیدى دعوت مى‏کند، همان‏گونه که پیامبر مردم را به اصل دین اسلام دعوت کرد. و اسلام شروع آن، با غربت و در آخر نیز گرفتار غربت‏ خواهد شد و خوشا به حال غریبان!

آن ‏چه از این روایت استفاده مى‏شود، آن است که حضرت، مردم را به امر جدیدى فرا مى‏خواند. باید دید مراد از این امر جدید چیست؟ آیا با قیام حضرت، قوانین و مقررات و در یک کلمه، دینى جدید آورده خواهد شد یا این ‏که دینى جدید در کار نیست، بلکه احیاى همان قوانین پیامبر صلى الله علیه و آله و همان دستورهایى است که در قرآن و سنت رسول آمده؟ از این بیان که، اسلام در آخر نیز گرفتار غربت مى‏شود، به خوبى مى‏توان استفاده کرد که همان قوانین گذشته که دچار فراموشى یا تحریف شده است‏ با قیام آن حضرت، احیاء خواهد شد. به طورى که دعوت آن حضرت به احکام و قوانین صحیح دینى، در نظر مردم، جدید و تازه جلوه مى‏کند؛ یعنى خود احکام جدید نیست ‏بلکه در نظر مردم جدید خواهد بود.

«یهدم ما قبله کما صنع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و یستانف الاسلام جدیدا»(4)؛گذشته را ویران مى‏سازد همانطورى که پیامبر چنین نمود و اسلام را از نو آغاز مى‏کند .

در این دسته از روایات، دو نکته وجود دارد: یکى آن که با قیام آن حضرت، آن چه که قبل از او بوده است منهدم مى‏شود؛ یعنى بدعت‏ها و تحریف هایى که واقع شده است، به طور کلى از بین خواهد رفت.

دیگر آن که اسلام، به صورت جدید ظهور خواهد کرد. باید دید کلمه «جدیدا» آیا وصف «اسلام‏» است ‏یا این ‏که وصف «استیناف‏» است؟ (5) ظاهر این تعبیر، آن نیست که یک اسلام جدید با مقرراتى جدید که تاکنون در قرآن و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله ذکر نشده است، آورده مى‏شود، بلکه شروع اسلام، به صورت مجدد خواهد بود. به تعبیر دیگر اسلام، تولدى دیگر خواهد یافت و از نو به میدان عمل خواهد آمد و قوانین روشن و بسیار محکم و استوار آن که به بوته فراموشى سپرده شده و یا گرفتار تحریف‏ها و تحلیل هاى غلط گردیده بود و یا موانعى در اجراى کامل آن‏ها بوده است، با ظهور آن حضرت به میدان عمل خواهد آمد و همه آن ها اجرا خواهد گشت.

قلت:« و ما کانت ‏سیرة رسول الله؟» قال:«ابطل ما کان فی الجاهلیة و استقبل الناس بالعدل و کذلک القائم علیه السلام اذا قام یبطل ما کان فی الهدنة مما کان فی ایدى الناس و یستقبل بهم العدل» (6) ؛همان طورى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بعد از بعثت، مردم را به سوى قسط و عدل فرا خواند و همه بى عدالتى هاى جاهلیت را از بین برد، حضرت قائم علیه السلام نیز به همین سیره عمل مى‏کند و آن چه را که در زمان گذشته در دست مردم بوده است، از بین مى‏برد و عدل را براى آنان به ارمغان مى‏آورد .

نکته حائز اهمیت آن است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با آن که پیامبر همه عالمیان بود و همه، مورد خطاب او بودند، اما در محدوده جزیرة العرب، فریاد عدالتخواهى را سر داد و با این که در تمام دنیا موفق به اجراى اسلام نشد، ولى خاتم اوصیاى او، فریاد عدالت را در سراسر گیتى گسترش خواهد داد و منطقه‏اى نخواهد ماند که دعوت آن حضرت به عدل و قسط به آن‏ جا نرسد.

«اذا قام قائم آل محمد صلى الله علیه و آله ضرب فساطیط لمن یعلم الناس القران على ما انزل الله جل جلاله» (7)؛

در زمانى که قائم آل محمد علیه السلام قیام کند خیمه‏هایى بر پامی کند تا به مردم، قرآن را آنگونه که خداوند نازل فرموده تعلیم کند .

یکى از ویژگى‏هاى حکومت ‏حضرت، تعلیم قرآن است طبق آن چه که مقصود خداوند از آیات شریف است. مى‏توان گفت، یکى از اسبابى که جامعه مسلمانان و محافل علمى آنان را دچار رکود و توقف کرده، اعتنا نکردن به قرآن است، علاوه بر آن که نسبت ‏به برخى از آیات شریفه، توان فهم کامل و مراد اصلى آن را ندارند این یکى از آثار محرومیت از حضور آن حضرت است. در زمان ما مشاهده مى‏شود صاحبان افکار و اندیشه‏هاى متضارب، به برخى از آیات شریفه استدلال مى‏کنند. از برکات ظهور آن حضرت، تعلیم قرآن طبق مقصود اصلى خداوند است. نکته قابل توجه، آن است که نباید توهم شود که ظاهر این روایات، با حجیت قرآن در زمان ما، یعنى قبل از ظهور، منافات دارد. قطعا، قرآن براى تمام اعصار و تمام مردم حجیت دارد و درهر زمانى باید به آن عمل شود، لکن آن چه از این گونه روایات استفاده مى‏شود، آن است که در زمان ظهور، تمام جزئیات و خصوصیات آیات ازسوى آن حضرت براى مردم روشن مى‏شود، و تعلیم قرآن، به نحو جامع و کامل، در آن زمان خواهد بود.

«ان الدنیا لا تذهب حتى یبعث الله عزوجل رجلا منا اهل البیت ‏یعمل بکتاب الله لایرى فیکم منکرا الا انکره‏» (8)؛

دنیا پایان نمى‏یابد تا خداى والا و شکوه‏مند مردى از ما اهل بیت را برانگیزد و به کتاب خدا عمل کند، زشتى در شما نبیند مگر این که از آن نهى کند .

از خصوصیات دیگر در زمان ظهور، عمل به کتاب خدا است. قرآن بعد از آن که در طى زمان‏هاى متمادى و قرون متوالى، مهجور واقع شده است و به دستورها و احکام آن عمل نمى‏گردیده با ظهور آن حضرت، غبار بى اعتنایى از این کتاب شریف زدوده خواهد شد و معیار عمل تمام انسان‏ها خواهد بود. البته، روشن است که مقصود از عمل به قرآن، عمل به همه احکام و قوانین آن در جمیع ابعاد است و این منافات ندارد که قبل از ظهور آن حضرت، اجمالا به قرآن عمل شود.

نکته قابل دقت، آن است که از چنین تعبیراتى استفاده مى‏کنیم که تنها فردى که قادر بر فهم کتاب خدا و عمل دقیق به آن است، معصوم علیه السلام است و باید مردى از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله حکومت را در اختیار گیرد و به نحو کامل به قرآن عمل کند و از این جهت است که حکومت‏هاى قبل از آن حضرت، هرگز نمى توانند به کتاب خدا، به نحو کامل عمل کنند و حکومتى که قبل از آن حضرت تشکیل شود، و چنین ادعایى را بکند مردود است . البته روشن است که این مطلب مانع از لزوم تشکیل حکومت اسلامى قبل از ظهور آن حضرت نیست.

«اذا قام قائمنا وضع الله یده على رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و کملت ‏به احلامهم‏» (9)؛وقتى که قائم ما قیام کند خدا دستش را بر سر بندگان مى‏گذارد تا عقل هایشان را جامع (و در بردارنده همه چیز) گرداند و افکار(و آرزوها) شان جامه کمال پوشد .

با قیام قائم آل محمد صلى الله علیه وآله عقول بشرى به عنایت‏ خاص خداوند، کامل گردیده و این امر، زمینه پذیرش دین و عمل به قوانین آن را فراهم مى‏سازد. همان طورى که ذکر کردیم، به نظر ما، هر چه علم و عقل بشرى تکامل پیدا کند، نیاز بشر به دین، از یک طرف، و نیز پذیرش و تسلیم او نسبت‏ به قوانین و احکام دین، از طرف دیگر، بیشتر مى‏شود و میان این دو امر، ملازمه روشنى وجود دارد. هر چه جامعه، از حیث علم و عقل، در سطح بالاترى قرار گیرد، حضور قوانین سازنده و بسیار متعالى در آن، امکان بیشترى خواهد داشت و هر چه جامعه از جهت دانایى و ادراک، در مرحله پایینى باشد، روشن است که نمى‏توان همه قوانین حیات بخش دین را به آن عرضه کرد. همین مطلب، یکى از اسباب مهم تدریجى بودن بعثت انبیاء سلف است از این تعبیر استفاده مى‏کنیم که ظهور آن حضرت، زمینه ‏ساز عنایت‏ خاص و بزرگ خداوند به همه افراد بشر است و جامعه بشرى از نظر رشد عقلى و درک حقایق، به درجه بالایى خواهد رسید که ‏با حکومت جهانى و عدالت گستر آن حضرت در همه ابعادسنخیتپیدا مى‏کند. یعنى همین جهت که بشریت صلاحیت و ظرفیت درک معارف والاى دینى را داشته باشد، از عنایات خاص خداوند است.

«ولا تبقى فى الارض بقعة عبد فیها غیر الله عزوجل الا عبد الله فیها و یکون الدین لله و لو کره المشرکون‏» (10)؛

هیچ جایی از زمینوجود ندارد که غیر خداى والا و شکوه‏مند در آن پرستش شده باشد، مگر این که خدا در آن پرستش شود و دین براى خدا باشد هر چند براى مشرکان ناخوشایند باشد.

از امور بسیار مهم و قابل توجه، آن است که با ظهور آن حضرت دین اسلام، همه عالم را فرا خواهد گرفت و بر طبق برخى از روایات، با ظهور حضرت قائم علیه السلام، مکانى باقى نمى‏ماند، مگر آن که در آن مکان، شهادت به توحید و به رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله داده خواهد شد.

در رابطه با این تعبیر باید نکاتى مورد توجه قرار گیرد:

آیا در زمان ظهور حضرت، اسلام براى همه مردم اجبارى خواهد شد وهیچ انسانى نمى‏تواند داراى مذهب دیگرى باشد یا این که در آن زمان همه مردم، از نظر گزینش دین، و اختیار مذهب، آزاد هستند و هر کسى مى‏تواند به میل و اختیار خود مذهبى را اختیار کند؟ در این رابطه، روایات مختلفى وجود دارد که لازم است در محل خود، به طور گسترده، از نظر سند و دلالت ‏به آن‏ها پرداخته شود، لکن به صورت اجمال، از برخى روایات استفاده مى‏شود که کسى که در زمان آن حضرت اسلام نیاورد، مجازات خواهد شد و در برخى دیگر از روایات آمده است:

«لم یبق اهل دین حتى یظهروا الاسلام و یعترفوا بالایمان»(11) ؛اهل هیچ دین و مذهبى بر مسلک و عقیده خود باقى نخواهند ماند، مگر این که اعتراف به ایمان کند و اسلام خود را اظهار سازند.

در همین زمینه، روایتى از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در ذیل آیه شریف «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون.‏» (12)

وارد شده است که حضرت از مردم سؤال فرمودند:

اظهر ذلک بعد کلا والذى نفسى بیده! حتى لا یبقى قریة الا و نودى فیها بشهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله بکرة و عشیا (13)؛حضرت خطاب به مردم فرمود: «آیا در این زمان، خداوند، دین را براى همه مردم و جهانیان اظهار فرموده است؟» و خود ایشان پاسخ فرمود:«هرگز؛ قسم به آن که جان من در دست او است (تحقق عینى این آیه شریفه، در زمان قیام قائم ما است) تا هیچ قریه‏اى باقى نماند مگر آن که شهادت بر توحید، و نبوت صبح و شب، در آن سر داده شود.»

از اصل آیه شریفه استفاده مى‏شود که مساله خاتمیت پیامبر صلى الله علیه و آله با خاتمیت وصایت گره خورده است یعنى، با امامت ائمه معصوم علیهم السلام و در نهایت، با ظهور آخرین وصى، خاتمیت پیامبر صلى الله علیه و آله به بروز نهایى خواهد رسید. از این رو، بطلان این نظر که از سوى برخى از روشنفکران ابراز مى‏شود که «خاتمیت پیامبر، به این معنا است که بعد از وى، بشر، با عقل خود مى‏تواند راه خود را طى کند و دیگر نیازى به غیر ندارد» روشن مى‏شود. از این آیه شریف، به خوبى استفاده مى‏شود که خاتمیت پیامبر به خاتمیت وصى نیاز دارد و اگر خاتم الاولیاء نباشد، دین، به معناى کامل و نهایى خود نمى‏تواند بر همه مردم و عقول عرضه شود. از این رو، در برخى از روایات از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رسیده است که حضرت فرموده‏اند:

«مهدى این امت از ما است و خداوند، در آخرالزمان دین را به دست او برپا مى‏دارد همان طورى که من در اول الزمان دین را برپا داشتم.‏» (14)

با قطع نظر از این نکته، از آیه شریف، به ضمیمه روایاتى که در ذیل آن وارد شده است، استفاده مى‏شود که دین اسلام، با ظهور آن حضرت جهانى خواهد شد. از طرف دیگر، طبق برخى از روایات، پیروان مذاهب مختلف ، مانند یهودیت و مسیحیت، در زمان حکومت آن حضرت، جزیه پرداخت مى‏کنند. (15)

بنابراین باید دید جمع میان این دو دسته از روایات چگونه است؟

در این زمینه، راه‏هاى متعددى براى جمع مى‏توانیم بیان کنیم:

بگوییم دسته یکم دلالت‏ بر غلبه دین اسلام بر سایر ادیان دارد. به این معنا که در آن زمان، دین غالب مردم روى زمین، دین اسلام خواهد بود و در همه نقاط و مناطق و اماکن، شهادت بر توحید و رسالت ‏حضرت ختمى مرتبت‏ خواهد بود، اما این منافات ندارد که در برخى از نقاط ، عده محدودى، به همان دین خود باقى بمانند و جزیه پرداخت کنند.

دسته یکم از روایات را بر این معنى حمل کنیم که در زمان ظهور آن حضرت، هیچ کسى که عنوان شرک را داشته باشد، نخواهد بود. اما پیروان مذاهب دیگر، اگر مى‏توانند بر مذهب واقعى خود، باقى بمانند. البته مى‏توان گفت همان گونه که در زمان ظهور حضرت، قرآن بر، طبق آن‏ چه که واقعا بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل گردیده، به مرحله بروز و عمل مى‏رسد، در آن زمان نیز کتب آسمانى دیگر، به صورت غیر محرف، خواهد بود و تورات واقعى و انجیل واقعى عرضه خواهد شد. در برخى از روایات آمده است (درکتاب عقدالدرر، باب سوم، ص 40 و 41) که حضرت مهدى را از آن رو «مهدى‏» مى‏گویند که مردم را براى استخراج کتاب نورانى به کوه‏هاى شام هدایت مى‏کند و با تورات واقعى بر یهود احتجاج مى‏کند و جماعتى و یا کثیرى از آنان، اسلام مى‏آورند.

بازگشت‏ حضرت عیسى علیه السلام نیز مى‏تواند دلیلى بر این ادعا باشد.

ممکن است روایاتى که مى‏گوید: «اگر کسى اسلام نیاورد، گردن زده مى‏شود» بر این معنا حمل شود که کسانى که به حقانیت اسلام علم پیدا کنند، اما از روى عناد و لجاجت نپذیرند، دچار چنین عقوبتى شوند، بنابراین منافات ندارد که عده‏اى از یهود و نصارى که عناد و لجاجت ندارند، بر مسلک خود باقى بمانند.

این‏ها، سه طریق براى جمع میان این دو دسته روایات است که بر فرض صحت‏ سند هر دو، مى‏توان به یکى از این‏ها ملتزم شد ولو این که در نهایت، نمى‏توان اذعان به عرفى بودن همه این طرق کرد.

قبلا گفتیم، حضرت، دین جدیدى که از نظر ماهیت و واقعیت، با دین فعلى مختلف باشد، نخواهد آورد و همین دین که ما را به مساله ظهور و آماده شدن براى ظهور ترغیب مى‏کند، در آن زمان هم اساس اعتقادى مردم و دین آنان است، اما ممکناست ‏برخى از احکامى که تاکنون بیان نشده، در آن زمان بیان شود. از برخى از تعابیر مانند: «ان الله سکت عن اشیاء لم یسکت عنها نسیانا» (16) شاید بتوان همین معنا را استفاده کرد. البته، این احتمال وجود دارد که مدلول این روایت، سکوت دائمى و همیشگى باشد؛ یعنى، خداوند ممکن است در هیچ زمانى آن‏ها را بیان نفرماید.

از تتبع در مجموع روایات استفاده مى‏کنیم که در زمان ظهور حضرت، اولا نحوه اجراى برخى از احکام تغییر خواهد کرد. در برخى از روایات وارد شده است که هر کسى که گنجى دارد، از سوى آن حضرت، گنج او حرام مى‏شود. امام صادق علیه السلام فرموده است:« بر شیعیان ما انفاق به معروف و به مقدارى که مناسب است، مشروع شده است، اما هنگامى که قائم آل محمد صلى الله علیه و آله ظهور فرماید، هر گنجى را بر صاحب آن حرام مى‏کند تا این که صاحب آن، گنج را بیاورد و حضرت به وسیله آن، بر دشمنان خودش پیروز گردد. (17)

نکته حایز اهمیت، آن است که در دنباله روایت،حضرت فرموده‏اند این مطلب، معناى این آیه شریف است که خداوند فرموده: «الذین یکنزون الذهب والفضة ولا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم (18)؛ کسانى که طلا و نقره را گنجینه قرار مى‏دهند و آن را در راه خدا خرج نمى‏کنند پس آنان را به عذاب دردناک مژده بخش‏.»

باید توجه داشت ‏بر طبق چنین احادیثى مى‏توان گفت، اساسا، بطون و تاویل اصلى برخى از آیات شریف در زمان ظهور حضرت روشن مى‏شود و نمى‏توان گفت در زمان قبل از ظهور، کسانى که گنج دارند، مشمول این آیه شریف هستند، یعنى نمى‏توان گفت، کسانى که در این زمان، زکات و انفاق خود را به طور صحیح انجام مى‏دهند و داراى گنج نیز هستند، این گنج، بر آنان حرام است. بنابراین، تا زمان ظهور، انفاق به معروف لازم است و در زمان ظهور، به نحو دیگرى خواهد بود.

نمونه دیگر این که: در زمان ظهور، مانع الزکاة بر او حد جارى مى‏گردد (19)؛یعنى این عقوبت، اختصاص به آن زمان دارد و در زمان غیبت وجود ندارد.

ثانیا، برخى از احکام، در آن زمان، منسوخ مى‏شوند. مثلا تقیه که در زمان ائمه معصوم علیهم السلام بوده است و در زمان غیبت نیز دوام دارد، بر طبق برخى از روایات، در زمان ظهور حضرت، مشروعیت ‏خود را از دست مى‏دهد و نه امام علیه السلام به تقیه عمل خواهند کرد و نه مردم. (20)

ظاهر روایات اطلاق دارد؛ یعنى هیچ کدام از اقسام تقیه از قبیل مداراتى، خوفى و کتمانى در آن زمان مشروعیت ندارد علت این امر آن است که در آن زمان، احکام، به صورت واقعى ظهور خواهد داشت و لازم است احکام واقعى اجرا گردد و از طرفى مشروعیت تقیه، جهت ‏حفظ عقائد صحیح و پیروان آن است.

از مجموع تعابیرى که در روایات در مورد کیفیت دین درعصر ظهور وارد شده، استفاده مى‏کنیم که در آن زمان، دین، با همه ابعاد، به مرحله اجرا در خواهد آمد و سعادت بشرى در پرتو آن، تحقق خواهد یافت و هیچ گونه محدودیتى در بیان و اجراى احکام وجود ندارد و هر آن چه به عنوان مانع تصور شود، از بین خواهد رفت.

پى‏نوشت‏ها:

1) آل عمران، آیه 19.

2) سنن ابى داود، ج 2، ص 312.

3) بحارالانوار، ج‏52، ص 366؛ الغیبة ‏نعمانى، 172.

4) الغیبة نعمانى، ص 231، باب 13، ح 13؛ بحارالانوار، ج 52، ص 352.

5) یعنى «جدیدا» صفت ‏براى مفعول مطلق محذوف است؛ یعنى: یستانف الاسلام استینافا جدیدا.

6) تهذیب ج 6، ص 154، باب 70، ح 1؛ بحارالانوار ج 52، ص 381؛ اثبات الهداة ج 6، ص 377.

7) بحارالانوار، ج 52، ص 339 از ارشاد مفید ج 2، ص 386، با کمى اختلاف.

8) کافى ج 8، ص 396، بحار ج 52، ص 378.

9) کافى ج 1، ص 25؛ بحار ج 52، ص 328 و با کمى اختلاف کمال الدین ج 2، ص 685.

10) کمال الدین: 379؛ بحارالانوار، ج 51، ص 146.

11) ارشاد مفید، ص 705، باب 40، فصل 5، ح 7.

12) سوره توبه، آیه 33.

13) بحارالانوار، ج 53، ص 46؛ تاویل‏الآیات، ص 663.

14) بحارالانوار، ج 36، ص 342 و 344 و 325 از کفایة الاثر، ص 62.

15) بحارالانوار، ج‏51، ص‏60؛ ج‏52، ص‏375، 376.

16) من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 75.

17) تفسیر عیاشى، ج 2، ص 87؛ بحارالانوار، ج 73، ص 143.

18) سوره توبه، آیه 34.

19) کافى ج 3، ص 503.

20) بحار ج 52، ص 345؛ ج 53، ص 46.

"محمدجواد فاضل ‏لنکرانى"

نکته دوم

راه سوم:

راه دوم:

راه یکم:

نکته اول:

7- عمومیت و گستردگى دین در زمان آن حضرت

6- تکامل عقول بشرى

5- عمل به کتاب خدا

4- تعلیم قرآن طبق آن چه که خداوند نازل فرموده است

3- استقبال به عدل

2- اسلام جدید و انهدام آن‏ چه که قبل از آن بوده است

1. دعوت مردم به امر جدید

چگونگى دین در زمان ظهور در روایات

پاسخ به پرسش های مقدمه