أَیْنَ الْحَسَنُ أَیْنَ الْحُسَیْنُ؟ أَیْنَ أَبْناءُ الْحُسَیْنِ؟
صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ، وَ صادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ، أَیْنَ السَّبیلُ بَعْدَ السَّبیلِ؟ أَیْنَ الْخِیَرَةُ بَعْدَ الْخِیَرَةِ؟ أَیْنَ الشُّمُوسُ الطّالِعَةُ؟ أَیْنَ الْأَقْمارُ الْمُنیرَةُ؟ أَیْنَ الْأَنْجُمُ الزّاهِرَةُ؟ أَیْنَ أَعْلامُ الدّینِ، وَ قَواعِدُ الْعِلْمِ؟أَیْنَ بَقِیَّةُ اللَّهِ الَّتى لا تَخْلُوا مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیَةِ؟ أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ؟ أَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَةِ الْأَمْتِ وَالْعِوَجِ؟ أَیْنَ الْمُرْتَجى لِإِزالَةِ الْجَورِ وَالْعُدْوانِ؟ أَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدیدِ الْفَرائِضِ وَالسُّنَنِ؟ أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّریعَةِ؟ أَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیاءِ الْکِتابِ وَ حُدُودِهِ؟ أَیْنَ مُحْیى مَعالِمِ الدّینِ وَ أَهْلِهِ؟ أَیْنَ قاصِمُ شَوْکَةِ الْمُعْتَدینَ؟ أَیْنَ هادِمُ أَبْنِیَةِ الشِّرْکِ وَالنِّفاقِ؟ أَیْنَ مُبیدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَالْعِصْیانِ وَالطُّغْیانِ؟ أَیْنَ حاصِدُ فُرُوعِ الْغَىِّ وَالشِّقاقِ؟أَیْنَ طامِسُ آثارِ الزَّیْغِ وَالْأَهْواءِ؟ أَیْنَ قاطِعُ حَبائِلِ الْکِذْبِ وَالْاِفْتِراءِ؟ أَیْنَ مُبیدُ الْعُتاةِ وَالْمَرَدَةِ؟ أَیْنَ مُسْتَأْصِلُ أَهْلِ الْعِنادِ وَالتَّضْلیلِ وَالْإِلْحادِ؟ أَیْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِیاءِ، وَ مُذِلُّ الْأَعْداءِ؟ أَیْنَ جامِعُ الْکَلِمَةِ عَلَى التَّقْوى؟ أَیْنَ بابُ اللَّهِ الَّذى مِنْهُ یُؤْتى؟ أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ؟ أَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَالسَّماءِ؟ أَیْنَ صاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وَ ناشِرُ رایَةِ الْهُدى؟ أَیْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَالرِّضا؟ أَیْنَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیاءِ وَ أَبْناءِ الأَنْبِیاءِ؟
حضرت علی اکبر (ع) فرزند بزرگ امام حسین در سال 33 هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود.
مادر بزرگوار وی لیلا دختر ابی مره است . لیلا برای امام حسین پسری آورد، رشید، دلیر، زیبا، شبیه ترین کس به رسول خدا ، رویش روی رسول، گفتگویش گفتگوی رسول خدا ، هر کسی که آرزوی دیدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر لیلا می نگریست، تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید "هرگاه مشتاق دیدار پیامبر می شدیم به چهره او می نگریستیم"؛ به همین جهت روز عاشورا وقتی اذن میدان طلبید و عازم جبهه پیکار شد، امام حسین چهره به آسمان گرفت و گفت " اللهم اشهد علی هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الی رؤیة نبیک نظرنا الیه...".
حضرت علی اکبر در کربلا حدود 25 سال داشت. برخی راویان سن وی را 18 سال و 20 سال هم گفته اند . او اولین شهید عاشورا از بنی هاشم بود. شجاعت و دلاوری حضرت علی اکبر و رزم آوری و بصیرت دینی و سیاسی او، در سفر کربلا به ویژه در روز عاشورا تجلی کرد. سخنان و فداکاریهای وی نیز به خوبی مؤید این مطلب است .
وقتی امام حسین (ع) از منزلگاه «قصر بنی مقاتل» گذشت، روی اسب چشمان او را خوابی ربود و پس از بیداری «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و سه بار این جمله و حمد الهی را تکرار کرد. حضرت علی اکبر وقتی سبب این حمد را پرسید، حضرت فرمود: در خواب دیدم سواری می گوید این کاروان به سوی مرگ می رود. پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا. حضرت علی اکبر گفت: «فاننا اذن لا نبالی ان نموت محقین» پس باکی از مرگ در راه حق نداریم!
روز عاشورا پس از شهادت یاران امام، اولین کسی که اجازه میدان طلبید تا جان را فدای دین کند، او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولی از ایثار و روحیه جانبازی او جز این انتظار نبود. وقتی به میدان می رفت، امام حسین در سخنانی سوزناک به آستان الهی، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولی تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد.
علی اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهای شجاعانه ای با انبوه سپاه دشمن داشت. پس از شهادت، امام حسین صورت بر چهره خونین حضرت علی اکبر نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد . (1)
علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوهجوانان را به سوی خود جلب میکرد. آنچه در این فراز از داستاناو گفته میشود، نکتههایی است که بی تردید با مطالعه و رد شدنتاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تاملبیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.
علی صفات جد خود را میدانست، از اینرو، هماره در آینه اخلاق ورفتار او نظر میکرد و خود را بدان صفات میآراست. به هنگام جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود;
ولی در درتنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی بهخلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستیداشت. در زندگی آسانگیر، ملایم و خوشخو بود، نگاهش کوتاه مینمودو به روی کسی خیره نمیشد. بیشتر اوقات بر زمین چشم میدوخت و بابینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیا طلباناحترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست میکرد، با آنان همسفرهمیشد و با دستخود دردهانشان غذا میگذارد. اصالتهای فکری واستواریهای روحی، وی را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچحاکمی هراس نداشت.
هرگز عیبجویی نمیکرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراددوری میکرد. تمامی انسانها را بندگان خدا میدانست و از تحقیرآنان خود داری میورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد وناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشهاو بود. بخشنده بود و آنچه به دست میآورد، به دیگران بویژهنیازمندان انفاق میکرد. هرگاه کسی هدیهای به او تقدیم میکرد،با گشاده رویی میپذیرفت. اگر فردی مهمانی داشت و او را دعوتمیکرد، میپذیرفت. به عیادت بیماران میرفت، هرچند خانه بیمار دردور افتادهترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر میشدو هیچ یار از دست رفتهای را تنها نمیگذاشت.
برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبتبود ومسلمانان را مورد لطف و عطوفتخویش قرار میداد. امور دنیوی واضطرابهای مادی او را متزلزل نمیساخت.
زندگی علی ساده و بی پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف وتبذیر اثری دیده نمیشد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایستهداشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان ازصله او بهرهمند میشدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کستوقع و انتظاری نداشت.
در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوهدشمن هرگز او را بیمناک نمیساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق،قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان میشتافت و دربرابر ظالمان میایستاد تا حق را به صاحبش برنمیگردانید، آرامنمیگرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی میداد وهمواره پیروان خود را از جهالت و بیخبری باز میداشت.
به پاکیزگی و آراستگی علاقهای وافر داشت و این صفت از دورانکودکی در او دیده میشد. از این رو هماره برتمیزی لباس و بدناهتمام میورزید.
بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم راگردن فرازان و سرکشان میدانست. نه تنها برانسانها بلکه برحیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانی و ملایمت و انصاف با آنانرفتار میکرد.
آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیدهاند،چهره وی را این گونه ترسیم کردهاند:
قیافهاش بسیار با ابهتبود و چون ماه تابان میدرخشید. بهزیبایی و پاکیزگی آراسته بود. از چهار شانه بلندتر و ازبلندکوتاهتر. رنگی روشن و به سرخی آمیخته و چشمانی سیاه وگشاده با مژههایی پرموداشت، گونههایش هموار و کم گوشتبود،مویش نه بس پیچیده و نه بسیار افتاده مینمود. از سینه تا نافخط موی بسیار باریک داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه وشانهاش پهن بود.
سرشانههایش از هم فاصله داشت. پشتی پهن داشت، جز ران و ساقکه زیر مفصلهااست، استخوانهای بند دستش کشیده و کفی گشاده وبخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوی و درشت و انگشتها کشیده وبلند و دو کف پا از زمین برآمده بود. به سرعت راه میرفت وهنگام راه رفتن چنان بود که گویی از زمین سراشیب فرود میآید یااز روی سنگی به نشیب میرود. چون به طرف کسی بر میگشتبا تمامبدن بر میگشت. دیدهاش فروهشته و نگاهش به زمین بود تا بهآسمان.
بینیاش قلمی کشیده و باریک و میانش برآمدگی داشت و نوری ازآن میتافت.
دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بود. دندانهای زیبایش سفید،براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره فام بود،بوی مشک و عنبر از او بلند بود.
پارهای از مورخان این ویژگیها را برای جد وی نگاشتهاند; اماعلی را در این خصوصیات همانند دانستهاند.
... بااین ویژگیهای روشنی آفرین به خوبی میتوان او را شناخت،وی علی اکبر پور والای امام حسین(ع)است. جوانی زیبا که همانندجد خود رسول خدا(ص)در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی مینمود وهماره یاد و نام پیامبر(ص)از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن ودیگر برخوردهای اجتماعی اخلاقی او میتراوید. از این رو، امامحسین(ع) او را شبیهترین مردم حتی نسبتبه خود در خلقت وآفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسولخدا(ص) معرفی میکرد.
آنان که با صورت دلربای پیامبر(ص)و صدای پرچاذبه آن حضرتآشنا بودند، آنگاه که علی از پشت دیوار زبان به سخن میگشود،گویی صدای رسول اکرم(ص)را میشنیدند.
گاهی که اباعبدالله(ع) برای صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ می شد، بهعلی میفرمود: علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهرهبرم.
کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعتبی چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر اززندگانی زرین علی اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنی اوهمراه میشد، نگاه تحسینآمیز همگان را به دنبال داشت. (2)
علی درحماسه کربلا، درخششی چشمگیر داشت و با هربار حمله خود،دهها نفر را به خاک هلاکت میانداخت. هنگامی که با 25 سوار بهساحل فرات روانه شد و برای سیصد نفر از خاندان، عیال و اصحابامام حسین(ع)آب آورد، بسیاری از مسوولان و سرپرستان حفاظت ازفرات را از دم تیغ خود گذراند و پشت دشمن را به لرزه درآورد.
عمویش ابوالفضل(ع) که خود در دلاوری و بیباکی و شجاعت و شهامت،زبانزد همگان بود، به خاطر چنین صفات تابناک، علی را بسیاراحترام میکرد.
قهرمانان تاریخ و دلیرمردان عرصه های نبرد، کمتر از دانش وبینش بهره دارند; زیرا در مسیر رزم و جنگ قرار داشته و فرصتنداشته و یا علاقه کمتری به درس آموزی و دانش آفرینی از خودنشان میدهند; اما علی اکبر، جوانی چند بعدی بود و سطرهای کتابوجودش با حکمت نگاشته شده بود. چشمههای دانش و دانایی از اعماقوجودش میجوشید. در مجالس گوناگون عالمانه و اندیشمندانه لب بهسخن میگشود و به دور از غرور و تکبر مردانه سخن میگفت.
از آنجا که از جد خود رسول خدا(ص)سخنان بسیاری روایت میکرد،به عنوان «محدث» شناخته شد.
افزون برصفات ظاهری و باطنی که به طور چشمگیر در وجود حضرتعلی اکبر(ع) دیده میشد. کمالات و مقامات معنوی وی نیز دررتبهای برتر از دیگران قرار داشت.
ماجوانان هرچند از صفات خوبی بهرهمند باشیم، گاه توان تحملسختیها و ظرفیت رویارویی با مصایب را از دست میدهیم و سنگینیناملایمات زندگی، تعادل رفتار و گفتارمان را میرباید.
علی اکبر در چنین صحنههای سخت و طاقتسوز، تنها به رضا وتسلیم الهی فکر میکرد و چنان در برابر بلاهای الهی آرام و مطمئنبود که گاه حیرت و شگفتی دیگران را برمیانگیخت. از این رو، درهنگامه دردآلود کربلا به پدر گفت: «اولسنا علی الحق» (پدرجان!)آیا ما برحق نیستیم؟
و چون امام فرمود: آری، گفت: در این هنگام، باکی از مرگ نداریم.
این روحیه قوی و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمتبه علی اکبرداده بود که افزون بردوستان، دشمنان آگاه نیز به برتریهایشاعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف میکردند. معاویه روزی ازاطرافیانش پرسید: «چه کسی در این زمان برای خلافت مسلمانانبردیگران برتری دارد و برای حکمرانی بر مردم از دیگرانسزاوارتر است؟ »روباه صفتان زشتسیرت که نام و نان خود را در تملق مییافتند،به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفی کردند.
معاویه گفت: نه چنین نیست:
«اولی الناس بهذالامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله وفیه شجاعه بنیهاشم و سخاه بنی امیه و رهو ثقیف.»
شایسته ترین افراد برای امر حکومت، علی اکبر فرزند امام حسین است که جدش رسول خدا(ص)است و جاعتبنیهاشم، سخاوت بنی امیه وزیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است.
فروغ چهره خوبان شعاع طلعت توست کمال حسن تو مدیون این ملاحت توست به خلق و خلق رسول و به منطق نبوی فزونتر از همه کس در جهان شباهت توست به پیکر تو مجسم لطافت روح است عجب بود که در این خاکدانه قامت توست نگار مهر تو غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت غم شهادت توست. (3)
حضرت علی اکبر، نزدیکترین شهیدی است که با امام حسین دفن شده است. مدفن او پایین پای اباعبد الله الحسین قرار دارد و به این خاطر ضریح امام شش گوشه است. (4)
جوان کسی است که مرحلهای به نام بلوغ را پشت سر گذاشته و تغییری کلی پیدا کرده است،؛ زیرا از دنیای بدون دغدغه کودکی خارج و به دنیای پرمسئولیت بزرگسالی وارد شده است. جوان شخصی است که دوره پستی و ناتوانی کودکی را پشت سرگذاشته و دوره سستی و ناتوانی دیگری به نام پیری را پیش رو دارد. لذا بهترین، فعالترین و شادابترین دوره عمر هر انسانی دوره جوانی است. (5)
پیامبر اکرم (ص): هیچ چیز محبوبتر در نزد خداوند متعال از جوان توبه کننده نیست و هیچ چیز مبغوضتر در نزد خداوند متعال از پیری که مشغول گناه است نمیباشد. (6)
پیامبر اکرم (ص): ای اباذر! هیچ جوانی به خاطر خدا، دنیا و سرگرمیهای آن را کنار نگذاشت و جوانی خویش را در راه طاعت خدای پیر نکرد، جز اینکه خداوند پاداش 72 صدیق بسیار راستگو را به او عطا فرماید. (7)
پیامبر اکرم (ص) : بهترین جوانان شما کسی است که به پیران (از لحاظ تجربه و دور اندیشی) شبیه گردد. (8)
حضرت علی(ع): کسی که در کودکی دانش نیاموزد، در بزرگی پیشی نمیگیرد.
حضرت محمد(ص): توبه نیکو است ولی برای جوانان نیکوتر است.
حضرت علی(ع): ای گروه جوانان آبروی خویش را با ادب حفظ کنید و دین خود را با علم و دانش محافظت نمائید.
حضرت علی(ع): دو چیز است که برتری آنها را تنها کسی که آنها را از دست داده باشد میداند. (آن دو عبارت است از) جوانی و عافیت. (9)
از حالا که جوان هستید و قوای جوانی محفوظ است، جدیت کنید به این که هوای نفس را از نفس خودتان خارج کنید.
«بهار توبه» ایام جوانی است، که بار گناهان کمتر و کدورت قلبی و ظلمت باطنی ناقصتر و شرایط توبه سهلتر و آسانتر است.
چقدر موجب افتخار است که جوانهای برومندی در مملکت ما، در خدمت اسلامند.
شما جوانان مسلمان لازم است که در تحقیق و بررسی حقایق اسلام، در زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره اصالتهای اسلامی را در نظر گرفته و امتیازاتی که اسلام را از همه مکاتب دیگر جدا میسازد فراموش نکنید.
جوان قلبش لطیف است، ملکوتی است.
مبارزه علمی برای جوانان، زنده کردن روح جستجو و کشف واقعیتها و حقیقتهاست. (10)
افسوس! اگر جوانان میدانستند و اگر پیران میتوانستند. (هنری اشتاین، ادیب فرانسوی)
اشتباه جوانان در این است که فکر میکنند هوش میتواند جای تجربه را بگیرد و اشتباه پیران در این است که خیال میکنند تجربه میتواند جای هوش را بگیرد. (آنا هربرت)
در جوانی، اشتباههای بسیاری را باور میکنیم و در پیری، حقایق زیادی را باورنمیکنیم. (ضرب المثل آلمانی) (11)
جوان و فطرت: جوان در فطرت و سرشت خویش، حقگرا و خداگراست و ویژگیهایی نظیر تمایل به ابتکار و خلاقیت و زیبایی دارد و باید زمینههای رشد این خصوصیات فطری برایش فراهم شود. او همچون نهالی است که اگر به آن آفتاب، آب و خاک مناسب داده شود، رشد میکند و سالم میماند و در برابر حوادث طبیعی خم به ابرو نمیآورد و از اصل خود بازگشت نمیکند تا این که همچون درختی تنومند و استوار گردد.
جوان و اندیشه: ای عزیزِ جوان، اندیشه به مانند آسیابی است که اگر گندم در آن بریزند آرد میدهد و اگر کلوخ در آن بریزند گرد و خاک میدهد و اگر هیچ نریزند، چون آسیاب دایم در حرکت است؛ خود را میساید و از بین میبرد و وجود اندیشه لغو میشود. ندانسته فکر کردن و ندانسته تصمیم گرفتن و عمل کردن موجب از بین رفتن کارآیی و ارزش اندیشه میشود. جوانان باید با علم صحیح و آگاهی کامل آینده خود را بسازند و اندیشه را با اهمیت و حیاتی و نه ساده و کم اهمیت تلقی کنند.
جوان و الگوپذیری: عدم آگاهی نسبت به پدیدههای اجتماعی و عدم شناخت جوان نسبت به خود و کمال خویش و نبودِ الگوهای پذیرفتنی و وجود الگوهای نامناسب سبب انحراف جوان به سوی مکاتب فکری منحرف و پیروی از آنها میشود و به این ترتیب جوان از اصل خویش دور میشود.
جوان و پیروی از مردان خدا : زمانی که مربیان الهی هدف مقدس خود را، که دهوت به خداپرستی بود، به مردم عرضه میداشتند و مردم را به آیین حق میخواندند، بیشتر کسانی که گِردشان جمع میشدند و دعوتشان را صمیمانه اجابت میکردند جوانان بودند؛ چرا که جوانان سخنان پیامبران را موافق الهام فطری و ندای وجدانی خود مییافتند و آنان را بهترین پاسخگو برای تمنای فضیلتدوستی خویش میدیدند. جوانان با پیروی از مردان الهی، عالیترین خواهش فطری ـ انسانی خود را ارضا میکردند و از این راه موجبات خوشبختی مادی و معنوی خویش را فراهم میساختند.
جوان و اندیشه پاکی: جوانان، عاشق حق و حقیقت و علاقهمند به تقدساند جوان نسبت به نیکی و درستکاری حساسیت مخصوصی دارد و از آن لذت میبرد. او در ذهن خود مدینه فاضلهای را ترسیم میکند که در آن تمامی ناپاکیها از بین میرود.
مورسی دبس میگوید: در حدود پانزده تا هفده سالگی جوانان با ندای تقدس یا شجاعت، به لرزه در میآیند. آرزومند میشوند که جهان را از نو تشکیل دهند، بدی را نابود، و عدالت مطلق را حکم فرما کنند.
جوان و آزادی: از تمایلات سوزانی که با فرا رسیدن دوران جوانی با شدت و نیروی فراوان در نهاد جوانان بیدار میشود و آنان را مجذوب خود میسازد، خواهش آزادی است. انگیزههای جوانی مانند بادی است که برای راندن کشتی سودمند است، اما نباید بادبان کشتی را به حال خود واگذارشت و گرنه آدمی را با خود خواهد کشانید. آزادی بر اساس احساسات، آدمی خواری میکشاند و آزادی بر اساس عقل آدمیرا با عزت و کمال هم پیمان میکند. محدود کردن تمنیات و خواهشهای نفسانی شرط آزادی عاقلانه، و ثمره آن رسیدن به کمال است.
جوان و فضیلت خواهی: روح جوان خوبیها را زودتر میپذیرد و به صفات انسانی سریعتر میگراید. امام صادق علیهالسلام به یکی از دوستان خود به نام ابیجعفر احول که به نشر تعالیم اسلام مشغول بود، فرمود: تبلیغ خود را به نسل جوان معطوف دار؛ زیرا جوانان زودتر حق را میپذیرند و سریعتر به خیر و صلاح میگرایند. در این حدیث، امام صادق علیهالسلام به صفای باطن و فضیلتخواهی نسل جوان تصریح فرمودند و این مطلب اشاره به این دارد که در ایام جوانی میل به فضیلت خواهی در جوانان بیدار میشود.
جمال جوانی: موضوع زیبایی از مسائلی است که همواره مورد توجه اسلام بوده است؛ چرا که خداوند جمیل است و جمال را دوست دارد. جمال دلپذیر و جذاب دوران جوانی، از زیباییهای طبیعی بشر است که در ایام جوانی با فروغ خیره کننده خود جلوه میکند. خودآرایی جوان امری است فطری. او همچنان که به خودآرایی میپردازد و جمال ظاهری را دوست دارد، شیفته فضایل اخلاقی و جمال سیرت هم هست؛ فضایلی چون فتوت، وفای به عهد، عزت نفس، رقت قلب و هزاران فضیلت دیگر. اما ای عزیز آگاه باش که جمال روحانی و سجایای اخلاقی تو چون شعله فروزانی است که اگر به خاموشی بگراید، مانند دستهگلی خواهی بود که با نوارهای رنگارنگ تزیین شده، اما بوی نامطبوع و زنندهای دارد و چنین دستهگلی هیچ گاه مورد پسندن واقع نخواهد شد.
جوان و رفاقت : انسانها در تمام ادوار زندگی نیازمند دوستی با دیگرانند. آدمی از داشتن همدمی یک دل، احساس مَسرّت میکند و این احساس در جوانان بیشتر است. انتخاب دوست، برای نسل جوان از اساسیترین مسائل است و دوستان دوران جوانی نقش موثری در خلق و خوی او دارند. دوستی بر اساس عقل و ایمان و مصاحبت با افراد پاکضمیر آدمی را به کمال میرساند و از دست دادن آن همچون از دست دادن اعضای بدن است، همچنان که دوستی بر اساس احساس و مصاحبت با فرد فاسد، طبیعت آدمی را ناخودآگاه منحرف میسازد و روح شیطانی را جایگزین روح الهی میکند.
نیروی جوانی : مزارع سرسبز و خرم با کوشش جوانان آباد است، چرخهای عظیم صنایع با نیروی قوی جوان در حرکت است، ذخایر طبیعی که در اعماق معادن نهفته است با همت نسل جوان استخراج میشود، پایههای اقتصاد کشورها به نیروی فعال جوانان استوار است، دفاع از مرزها و حفظ استقلال و امنیت ممالک بر عهده نسل جوان است و در نهایت صعود به بالاترین قلههای کمال به دست توانای جوان میسر میشود.
جوان و تفریح : تفریح از مسائلی است که آیین اسلام همواره به آن اهمیت داده است. امام علی علیهالسلام میفرماید: شادمانی باعث بهجت و انبساط روح و مایه نشاط است. جوان نیروی قدرتمندی در وجود خود دارد که در عرصههای گوناگون از آن استفاده میکند و برای سازماندهی این نیروی با ارزش نیاز به تفریح و پرکردن اوقات فراغت دارد.
جوان و مشکلات جامعه : جوانان به خوبی نشان دادهاند که قدرت رفع دشواریها و مشکلات اجتماعی را دارند و اگر از انرژی آنها به طرز صحیح استفاده شود، قادرند بزرگترین موانع موجود بر سر راه جامعه را از میان بردارند. همان گونه که برای حل مسائل نظامی از نیروی جوان بسیجی بهره گرفتیم، برای رفع مشکلات دیگر نظیر مشکلات اقتصادی نیز میتوانیم از این نیروی قدرتمند و عظیم کمک بگیریم و امکانات و منابع فراوان موجود در کشور را به کار بگیریم.
جوان و عبادت : از حیلههای بزرگ شیطان آن است که انسان را به توبه و پارسا پیشگی در پایان عمر و زمان پیری وعده میدهد و او را به در جوانی غفلت میکشاند و بدین ترتیب هر روز که از عمر میگذرد زنجیرهای شیطانی محکمتر میشود. به همین جهت است که تهذیب نفس و عبادت در جوانی با وجود مکرهای نفسانی و شیطانی دارای ارزش بسیار است. رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در اینباره میفرمایند: برتری کسی که جوانی خدای را عبادت کند بر کسانی که در پیری به عبادت روی میآورند، به سان برتری پیامبران بر سایر مردم است. پس تا جوانی در دست توست، در عمل و در تهذیب نفس کوشش کن.
جوان و خلاقیت : بنابر نظر استرنبرگ متداولترین برداشت از خلاقیت عبارت است از این که فردْ فکری نو و متفاوت ارائه دهد. این پویایی فکری در جوان بیشتر است. او علاقهمند است آثار تازهای که پر از نشاط و تازگی است خلق کند؛ چه آن که او همه چیز را جوان و تازه و پرنشاط میبیند و با خلق آثار نو میخواهد به مردم ثابت کند که دنیا پر از خوبیهاست.
جوان و مسئولیت پذیری : نقش عظیم جوانان پسر و دختر در شکلگیری انقلاب ما و حفظ آن بسیار مؤثر و تأمل کردنی است. از این رو نادیده گرفتن مسئولیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این نسل پویا و کودک انگاشتن آنان کار غیر منطقی و ناصوابی است. (12)
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را (محمدحسین شهریار) (13)
هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون." (توبه / 33)
از موضوعات مهمى که همیشه بشر در ارتباط با آن بوده و منشا بسیارى از تحولها قرار گرفته، موضوع دین و ابعاد آن است. این موضوع، از ابعاد گوناگونى قابل بررسى است. آن چه در این مختصر به دنبال آن هستیم، بررسى دین و چگونگى آن در عصر ظهور حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشریف است .
یکى از پرسشهایى که همیشه در پیش روى متفکران است، این است که «آیا در زمان ظهور حضرت، احکام و قوانین جدیدى از سوى آن وجود شریف بیان خواهد شد؟ آیا در حکومت جهانى حضرت، دین، با ساز و برگى جدید و اصولى متناسب با آن زمان و قوانینى جدید جلوه مىکند؟» آیا مىتوان گفت، اکنون احکامى به حسب واقع وجود دارد که مورد نظر خداوند تبارک و تعالى است و براى رشد و سعادت فرد و جامعه به آنها نیاز است ولکن تا زمان ظهور، به جهت وجود موانعى، به مرحله فعلیت نرسیده است، اما با ظهور آن حضرت چنین احکامى از مرحله انشاء خارج شدهو لباس فعلیت مىپوشد یا این که چنین چیزى مطرح نیست |
بلکه آن چه که در زمان ظهور واقع مىشود، تنها تحولى عظیم در مرحله اجراى احکام مقدس اسلام و احیانا توسعهاى در برخى از احکام محدود است؟
پاسخ به این پرسش مهم، نه تنها آگاهى انسان را نسبت به حقیقت دین در زمان ظهور روشن مىسازد، بلکه نتایج مهم و چشمگیرى نسبت به برخورد عالمان و متفکران با دین، در زمان قبل از ظهور دارد. در اینجا به برخى از آنها اشاره مىشود:
الف: از مجموع مطالبى که در این بحث به میان خواهد آمد، روشن مىشود که در زمان ظهور حضرت حجت عجل الله فرجه الشریف، آن چه محور حکومت آن حضرت است دین است؛ این مطلب، ما را به این نتیجه روشن رهنمون مىسازد که دین، نه تنها براى حکومتشایستگیدارد، بلکه تنها حکومتى که مىتواند جامعه بشرى را از هر گونه ظلم و بى عدالتى و فساد و تباهى و یاس و ناامیدى نجات دهد، حکومت دینى است.
هرگز نباید تصور کرد که در زمان ظهور، حکومت به دست یک نیروى خارج از دین اجرا خواهد شد، بلکه دین با همه احکام و قوانین، تضمین کننده سعادت بشریت در ختم عالم خواهد بود. البته نمىتوان منکر این مطلب گردید که با حضور مستقیم معصوم علیه السلام ضمانت اجرایى دین افزایش خواهد یافت و چه بسا تفاوت بسیارى با غیر آن دارد. اما این بدان معنا نیست که معصوم علیه السلام به دین و قوانین آن قابلیت اجرا را اعطا مىکند. |
|
نتیجه واضح و روشن این مطلب، آن است که کسانى که در عصر حاضر، منکر عنصرى به نام حکومت براى دین هستند و دین را محدود به امور شخصى و فردى مىدانند، یا باید حکومت جهانى حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف، را منکر شوند و یا این که معتقد شوند که در آن زمان، غیر از دین، امر دیگرى در حکومت دخالت خواهد داشت.
طبیعى است که روشنفکر متدین، به هیچ کدام یک از این ها نمىتواند ملتزم شود به عبارت دیگر، اگر دین، صلاحیت براى حکومت نداشته باشد، در هیچ زمانى حتى در زمان ظهور نیز صلاحیت حکومت ندارد و اگر دین با قابلیت ذاتى خود و ویژگى هاى خاص خود، بتواند حکومت کند در هر زمانى، حتى در غیر عصر ظهور نیز - هر چند به صورت محدود - مىتواند حکومت کند.
ب: ظهور حضرت حجت ارواحنا فداه، کشف از ظهور یک واقعیت و یک حق واحد دارد. آن چه مقصود اصلى خداوند تبارک و تعالى براى بشریت بوده و هست، حتما یکى است و نمىتوان ملتزم به کثرت شد. «ان الدین عندالله الاسلام» (1)
به عبارت دیگر کسانى که معتقد به تکثرگرایى در دین هستند، نمىتوانند حکومت آخرالزمان را از نظر اعتقادى بپذیرند؛ چرا که آن حکومت، بر یک پایه و اساس استوار خواهد بود و آن، اسلام واقعى و حقیقى است و بقیه ادیان و مذاهب، در آن حکومت صحیح، نقش نخواهند داشت.
با تتبع ناقصى که صورت گرفت، متاسفانه تاکنون محققان به این موضوع نپرداختهاند و این موضوع از عناوینى است که به صورت عمیق و دقیق، ابعاد آن روشن نگشته و واضح است که در این نوشتار نیز نمىتوانیم به صورت جامع به آن بپردازیم، اما خواهیم کوشید تا برخى از نکات و نقاط مبهم آن را اجمالا روشن کنیم ان شاء الله.
براى پاسخ به پرسشهایى که در آغاز این نوشتار آمد، مطالبى را باید یادآور شویم.
1-با مرور زمان و تکامل علم و پیشرفت صنعت و فن آورى، نیاز بشر به دین کم نمىشود، بلکه این نیاز، به موازات تکامل علم و دانش، هر روز افزونتر مىگردد. این چنین نیست که بپنداریم عقل بشرى، به تنهایى بتواند همه احتیاجات بشر، حتى نیازهاى مادى او را برطرف کند. براى اثبات این مطلب، مىتوان دلایل متعددى را اقامه کرد، یکى از آنها همین رشد عقلى بشر است. وقتى انسان داراى رشد عقلانى شد، ناخواسته، توجه او به امور جدیدى معطوف مىگردد که براى حل آن امور، هیچ راهى جز دین و پاسخگویى دینى نیست. هر مقدار دامنه فکر و تعقل توسعه پیدا کند، دامنه شبهات و پرسشها، بیشتر مىگردد و در اینها، نه خود عقل قادر به پاسخگویى است و نه علم توان برخورد با آن را دارد.
بررسى تاریخى، ما را به این امر رهنمون مىسازد که در قدیم، پرسشهاى کلامى، به مراتب از شبهات امروزه، کمتر و ضعیفتر بوده است. هر چه بشر پیشرفت مىکند سؤالات کلامى و اعتقادى او بیشتر مىشود. از امورى که در توسعه علوم دخالت دارد، خصوصا در علوم انسانى، توسعه تفکر و اندیشه و تعقل انسان است. |
|
بنابراین یک ملازمه عادى و روشن بین رشد عقلانى و به وجود آمدن ابهامات و اشکالات وسیع و اساسى وجود دارد. به عبارت دیگر، هر مقدار که تعقل بشرى، بسیط باشد، احتیاجات و نیازهاى او هم بسیط خواهد بود و هر مقدار تعقل و تفکر بشرى، توسعه و دامنه پیدا کند، احتیاجات او نیز بیشتر خواهد شد. و از طرفى روشن است که خود عقل، در رفع و حل این احتیاجات، به تنهایى قادر نیست و آن چه که مىتواند مشکلات و احتیاجات را برطرف سازد، باید نیرویى مافوق عقل و وسیعتر از آن باشد. آن نیرو، جز دین نمىتواند باشد. بررسى اجمالى تاریخ ادیان نشان مىدهد که در هر زمانى، دین، متناسب با رشد و آگاهى مردم آن زمان، وجود داشته است و از طرفى درهیچ دوره متاخرى، دین، به صورت ضعیف تر و یا ناقص تر از دوره قبلى نبوده است. تکامل بشرى در هر دوره تاریخ، همراه با تکامل ادیان بوده است، به طورى که به اعتقاد ما، آخرین دین و کاملترین دین، یعنى اسلام، براى مرحلهاى از تاریخ بشرى آمده که رشد بشر به مرحله عالى خود رسیده است.
از آن جا که دین، ترسیم کننده سیر تکاملى بشر است و هدف و غایت را در همه ادوار به بشر نشان داده است و در هر زمانى، بشر داراى افکار متناسب با آن دوره را به هدف اصلى رهنمون ساخته است و نیز، دین تنظیم کننده جمیع رفتار فردى و اجتماعى و حکومتى است، روشن مىشود که بشر بدون دین، هرگز نمىتواند برنامهاى را، حتى در زندگى فردى بدون کمک دین، سامان دهد. فرد و جامعه، نمىتوانند با نیروى عقلى که از درک بسیارى از حقایق عاجز است و توانایى درک بسیارى از معیارها را ندارد، برنامهاى را براى خود ترسیم نماید، و ارتباطات خویش را بر اساس آن تنظیم کند.
همان دلیلى که اصل احتیاج بشر به دین را اثبات مىکند، مىتواند این مطلب را نیز روشن کند که با افزونى احتیاجات بشر و با رشد تکاملى او، نیاز او به دین بیشتر مىگردد.
2-دین و مفاهیم اساسى آن متاسفانه از سوى برخى از روشنفکران، دستخوش تعابیر انسانى گردیده است. کسانى که مفاهیم عالى در ادبیات دین، مانند «خاتمیت» را به معناى «سرآمدن دوران کودکى بشر» قرار دادهاند و «بشر را قافله سالار خود در همه ابعاد هدایت و سعادت مىدانند» ، نمىتوانند از حضور دین در هیچ عصرى بعد از بعثت سخن به میان آورند بنابراین، مقصود ما از مفهوم دین، آن گوهر اصلى و قدسى است که از یک منبع غیبى در اختیار بشر قرارگرفته و در هر زمانى باید حافظى امین و معصوم داشته باشد و بدون هر گونه زنگ و زنگار باشد.
3-در جاى خود ثابت و روشن است که عقل، قدرت و احاطه بر معیارها جمیع افعال و امور را ندارد و تشخیص او در حد بسیار محدودى است. این امر، با توجه به این نکته روشنتر مىگردد که اساسا، شناخت هیچ حقیقت و واقعیتى به آن نحو که شاید و باید است، براى عقل میسور نیست تا جایى که منطقیان نسبت به فصل اشیاء - که حقیقت هر نوعى را تشکیل مىدهد - فصل مشهورى را ذکر کردهاند که از آثار و لوازم فصل حقیقى است |
|
و لذا در برخى از موارد، به جاى یک فصل، دو فصل براى یک نوع ذکر کردهاند، در حالى که اشیاء، بیش از یک فصل حقیقى ندارند. از این رهگذر، ما به خوبى مىتوانیم بگوییم عقل، تنها قدرت درک برخى از خواص و آثار افعال و اشیاء را دارد، آن هم به صورت محدود و ضعیف؛ از این رو، بشر نمىتواند تنها به عقل خود تکیه کند، بلکه او باید به سمت چیزى برود که تمام ملاکها را درک کند و مطابق آنها، انسانها را هدایت کند.
4-براى دین، دو مرحله وجود دارد: یکى مرحله بیان و تبلیغ و دیگرى، مرحله اجرا است. ما معتقدیم که اکمال و اتمام دین از نظر بیان و تبلیغ با بعثت مقدس پیامبر صلى الله علیه و آله شکل گرفت و مرحله اجراى کامل، با ظهور حضرت حجت - عجل الله تعالى فرجه الشریف - انجام خواهد گرفت. به عبارت دیگر از یک طرف مىدانیم که اگر دین کامل، اجراى کاملى را در پیش نداشته باشد، چه بسا بیان برخى از قوانین و احکام آن که در هیچ زمانى به مرحله اجرا نرسد، لغو باشد. بنابراین، لازم است براى دین کامل، مرحله اجراى کامل نیز باشد در زمان بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله شرایط براى اجراى کامل آن هم به نحو جهانى و براى جمیع بشریت مهیا بوده است و از طرف دیگر آگاهیم که پس باید زمانى برسد که دین، در سطح جهانى، اجرا شود و این، جز با ظهور حضرت حجت - عجل الله تعالى فرجه الشریف - میسر نمىشود.
در پرتو این مطالب، به راحتى مىتوان مقصود از روایاتى که مىگوید: «ان الله یبعث لهذه الامة فى راس کل مئة سنة من یجدد لها دینها» (2) را دریافت.
معناى این مطلب، آن است که بشر، در اثر نیاز به دین و ارتباط وثیق و محکمى که با آن دارد، ممکن است دیندارى او به زیاده و نقصانى آمیخته شود و چون بشر، صاحب دین نیست و آشنایى کامل با دین ندارد لازم است مجدد قیام کند و دین را از افکار بشرى غیر صحیح غبارروبى کند.
پس از بیان این مطالب، اکنون لازم است به بررسى روایاتى که در مورد چگونگى دین در زمان ظهور وارد شده، بپردازیم و از تعبیراتى که در آن ها به کار رفته است، نما و چهرهاى از دین را در آن زمان ترسیم کنیم.
روایات از نظر تعبیر متعدد است. برخى از روایتها مىگوید:
«ان قائمنا اذا قام دعا الناس الى امر جدید کما دعا رسول الله صلى الله علیه و آله و ان الاسلام بدا غریبا و سیعود غریبا کما بدا فطوبى للغرباء» (3)؛ هنگامى که قائم ما قیام کند، مردم را به امر جدیدى دعوت مىکند، همانگونه که پیامبر مردم را به اصل دین اسلام دعوت کرد. و اسلام شروع آن، با غربت و در آخر نیز گرفتار غربت خواهد شد و خوشا به حال غریبان!
آن چه از این روایت استفاده مىشود، آن است که حضرت، مردم را به امر جدیدى فرا مىخواند. باید دید مراد از این امر جدید چیست؟ آیا با قیام حضرت، قوانین و مقررات و در یک کلمه، دینى جدید آورده خواهد شد یا این که دینى جدید در کار نیست، بلکه احیاى همان قوانین پیامبر صلى الله علیه و آله و همان دستورهایى است که در قرآن و سنت رسول آمده؟ از این بیان که، اسلام در آخر نیز گرفتار غربت مىشود، به خوبى مىتوان استفاده کرد که همان قوانین گذشته که دچار فراموشى یا تحریف شده است با قیام آن حضرت، احیاء خواهد شد. به طورى که دعوت آن حضرت به احکام و قوانین صحیح دینى، در نظر مردم، جدید و تازه جلوه مىکند؛ یعنى خود احکام جدید نیست بلکه در نظر مردم جدید خواهد بود.
«یهدم ما قبله کما صنع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و یستانف الاسلام جدیدا»(4)؛گذشته را ویران مىسازد همانطورى که پیامبر چنین نمود و اسلام را از نو آغاز مىکند .
در این دسته از روایات، دو نکته وجود دارد: یکى آن که با قیام آن حضرت، آن چه که قبل از او بوده است منهدم مىشود؛ یعنى بدعتها و تحریف هایى که واقع شده است، به طور کلى از بین خواهد رفت.
دیگر آن که اسلام، به صورت جدید ظهور خواهد کرد. باید دید کلمه «جدیدا» آیا وصف «اسلام» است یا این که وصف «استیناف» است؟ (5) ظاهر این تعبیر، آن نیست که یک اسلام جدید با مقرراتى جدید که تاکنون در قرآن و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله ذکر نشده است، آورده مىشود، بلکه شروع اسلام، به صورت مجدد خواهد بود. به تعبیر دیگر اسلام، تولدى دیگر خواهد یافت و از نو به میدان عمل خواهد آمد و قوانین روشن و بسیار محکم و استوار آن که به بوته فراموشى سپرده شده و یا گرفتار تحریفها و تحلیل هاى غلط گردیده بود و یا موانعى در اجراى کامل آنها بوده است، با ظهور آن حضرت به میدان عمل خواهد آمد و همه آن ها اجرا خواهد گشت.
قلت:« و ما کانت سیرة رسول الله؟» قال:«ابطل ما کان فی الجاهلیة و استقبل الناس بالعدل و کذلک القائم علیه السلام اذا قام یبطل ما کان فی الهدنة مما کان فی ایدى الناس و یستقبل بهم العدل» (6) ؛همان طورى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بعد از بعثت، مردم را به سوى قسط و عدل فرا خواند و همه بى عدالتى هاى جاهلیت را از بین برد، حضرت قائم علیه السلام نیز به همین سیره عمل مىکند و آن چه را که در زمان گذشته در دست مردم بوده است، از بین مىبرد و عدل را براى آنان به ارمغان مىآورد .
نکته حائز اهمیت آن است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با آن که پیامبر همه عالمیان بود و همه، مورد خطاب او بودند، اما در محدوده جزیرة العرب، فریاد عدالتخواهى را سر داد و با این که در تمام دنیا موفق به اجراى اسلام نشد، ولى خاتم اوصیاى او، فریاد عدالت را در سراسر گیتى گسترش خواهد داد و منطقهاى نخواهد ماند که دعوت آن حضرت به عدل و قسط به آن جا نرسد.
«اذا قام قائم آل محمد صلى الله علیه و آله ضرب فساطیط لمن یعلم الناس القران على ما انزل الله جل جلاله» (7)؛
در زمانى که قائم آل محمد علیه السلام قیام کند خیمههایى بر پامی کند تا به مردم، قرآن را آنگونه که خداوند نازل فرموده تعلیم کند .
یکى از ویژگىهاى حکومت حضرت، تعلیم قرآن است طبق آن چه که مقصود خداوند از آیات شریف است. مىتوان گفت، یکى از اسبابى که جامعه مسلمانان و محافل علمى آنان را دچار رکود و توقف کرده، اعتنا نکردن به قرآن است، علاوه بر آن که نسبت به برخى از آیات شریفه، توان فهم کامل و مراد اصلى آن را ندارند این یکى از آثار محرومیت از حضور آن حضرت است. در زمان ما مشاهده مىشود صاحبان افکار و اندیشههاى متضارب، به برخى از آیات شریفه استدلال مىکنند. از برکات ظهور آن حضرت، تعلیم قرآن طبق مقصود اصلى خداوند است. نکته قابل توجه، آن است که نباید توهم شود که ظاهر این روایات، با حجیت قرآن در زمان ما، یعنى قبل از ظهور، منافات دارد. قطعا، قرآن براى تمام اعصار و تمام مردم حجیت دارد و درهر زمانى باید به آن عمل شود، لکن آن چه از این گونه روایات استفاده مىشود، آن است که در زمان ظهور، تمام جزئیات و خصوصیات آیات ازسوى آن حضرت براى مردم روشن مىشود، و تعلیم قرآن، به نحو جامع و کامل، در آن زمان خواهد بود.
«ان الدنیا لا تذهب حتى یبعث الله عزوجل رجلا منا اهل البیت یعمل بکتاب الله لایرى فیکم منکرا الا انکره» (8)؛
دنیا پایان نمىیابد تا خداى والا و شکوهمند مردى از ما اهل بیت را برانگیزد و به کتاب خدا عمل کند، زشتى در شما نبیند مگر این که از آن نهى کند .
از خصوصیات دیگر در زمان ظهور، عمل به کتاب خدا است. قرآن بعد از آن که در طى زمانهاى متمادى و قرون متوالى، مهجور واقع شده است و به دستورها و احکام آن عمل نمىگردیده با ظهور آن حضرت، غبار بى اعتنایى از این کتاب شریف زدوده خواهد شد و معیار عمل تمام انسانها خواهد بود. البته، روشن است که مقصود از عمل به قرآن، عمل به همه احکام و قوانین آن در جمیع ابعاد است و این منافات ندارد که قبل از ظهور آن حضرت، اجمالا به قرآن عمل شود.
نکته قابل دقت، آن است که از چنین تعبیراتى استفاده مىکنیم که تنها فردى که قادر بر فهم کتاب خدا و عمل دقیق به آن است، معصوم علیه السلام است و باید مردى از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله حکومت را در اختیار گیرد و به نحو کامل به قرآن عمل کند و از این جهت است که حکومتهاى قبل از آن حضرت، هرگز نمى توانند به کتاب خدا، به نحو کامل عمل کنند و حکومتى که قبل از آن حضرت تشکیل شود، و چنین ادعایى را بکند مردود است . البته روشن است که این مطلب مانع از لزوم تشکیل حکومت اسلامى قبل از ظهور آن حضرت نیست.
«اذا قام قائمنا وضع الله یده على رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و کملت به احلامهم» (9)؛وقتى که قائم ما قیام کند خدا دستش را بر سر بندگان مىگذارد تا عقل هایشان را جامع (و در بردارنده همه چیز) گرداند و افکار(و آرزوها) شان جامه کمال پوشد .
با قیام قائم آل محمد صلى الله علیه وآله عقول بشرى به عنایت خاص خداوند، کامل گردیده و این امر، زمینه پذیرش دین و عمل به قوانین آن را فراهم مىسازد. همان طورى که ذکر کردیم، به نظر ما، هر چه علم و عقل بشرى تکامل پیدا کند، نیاز بشر به دین، از یک طرف، و نیز پذیرش و تسلیم او نسبت به قوانین و احکام دین، از طرف دیگر، بیشتر مىشود و میان این دو امر، ملازمه روشنى وجود دارد. هر چه جامعه، از حیث علم و عقل، در سطح بالاترى قرار گیرد، حضور قوانین سازنده و بسیار متعالى در آن، امکان بیشترى خواهد داشت و هر چه جامعه از جهت دانایى و ادراک، در مرحله پایینى باشد، روشن است که نمىتوان همه قوانین حیات بخش دین را به آن عرضه کرد. همین مطلب، یکى از اسباب مهم تدریجى بودن بعثت انبیاء سلف است از این تعبیر استفاده مىکنیم که ظهور آن حضرت، زمینه ساز عنایت خاص و بزرگ خداوند به همه افراد بشر است و جامعه بشرى از نظر رشد عقلى و درک حقایق، به درجه بالایى خواهد رسید که با حکومت جهانى و عدالت گستر آن حضرت در همه ابعادسنخیتپیدا مىکند. یعنى همین جهت که بشریت صلاحیت و ظرفیت درک معارف والاى دینى را داشته باشد، از عنایات خاص خداوند است.
«ولا تبقى فى الارض بقعة عبد فیها غیر الله عزوجل الا عبد الله فیها و یکون الدین لله و لو کره المشرکون» (10)؛
هیچ جایی از زمینوجود ندارد که غیر خداى والا و شکوهمند در آن پرستش شده باشد، مگر این که خدا در آن پرستش شود و دین براى خدا باشد هر چند براى مشرکان ناخوشایند باشد.
از امور بسیار مهم و قابل توجه، آن است که با ظهور آن حضرت دین اسلام، همه عالم را فرا خواهد گرفت و بر طبق برخى از روایات، با ظهور حضرت قائم علیه السلام، مکانى باقى نمىماند، مگر آن که در آن مکان، شهادت به توحید و به رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله داده خواهد شد.
در رابطه با این تعبیر باید نکاتى مورد توجه قرار گیرد:
آیا در زمان ظهور حضرت، اسلام براى همه مردم اجبارى خواهد شد وهیچ انسانى نمىتواند داراى مذهب دیگرى باشد یا این که در آن زمان همه مردم، از نظر گزینش دین، و اختیار مذهب، آزاد هستند و هر کسى مىتواند به میل و اختیار خود مذهبى را اختیار کند؟ در این رابطه، روایات مختلفى وجود دارد که لازم است در محل خود، به طور گسترده، از نظر سند و دلالت به آنها پرداخته شود، لکن به صورت اجمال، از برخى روایات استفاده مىشود که کسى که در زمان آن حضرت اسلام نیاورد، مجازات خواهد شد و در برخى دیگر از روایات آمده است:
«لم یبق اهل دین حتى یظهروا الاسلام و یعترفوا بالایمان»(11) ؛اهل هیچ دین و مذهبى بر مسلک و عقیده خود باقى نخواهند ماند، مگر این که اعتراف به ایمان کند و اسلام خود را اظهار سازند.
در همین زمینه، روایتى از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در ذیل آیه شریف «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون.» (12)
وارد شده است که حضرت از مردم سؤال فرمودند:
اظهر ذلک بعد کلا والذى نفسى بیده! حتى لا یبقى قریة الا و نودى فیها بشهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله بکرة و عشیا (13)؛حضرت خطاب به مردم فرمود: «آیا در این زمان، خداوند، دین را براى همه مردم و جهانیان اظهار فرموده است؟» و خود ایشان پاسخ فرمود:«هرگز؛ قسم به آن که جان من در دست او است (تحقق عینى این آیه شریفه، در زمان قیام قائم ما است) تا هیچ قریهاى باقى نماند مگر آن که شهادت بر توحید، و نبوت صبح و شب، در آن سر داده شود.»
از اصل آیه شریفه استفاده مىشود که مساله خاتمیت پیامبر صلى الله علیه و آله با خاتمیت وصایت گره خورده است یعنى، با امامت ائمه معصوم علیهم السلام و در نهایت، با ظهور آخرین وصى، خاتمیت پیامبر صلى الله علیه و آله به بروز نهایى خواهد رسید. از این رو، بطلان این نظر که از سوى برخى از روشنفکران ابراز مىشود که «خاتمیت پیامبر، به این معنا است که بعد از وى، بشر، با عقل خود مىتواند راه خود را طى کند و دیگر نیازى به غیر ندارد» روشن مىشود. از این آیه شریف، به خوبى استفاده مىشود که خاتمیت پیامبر به خاتمیت وصى نیاز دارد و اگر خاتم الاولیاء نباشد، دین، به معناى کامل و نهایى خود نمىتواند بر همه مردم و عقول عرضه شود. از این رو، در برخى از روایات از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رسیده است که حضرت فرمودهاند:
«مهدى این امت از ما است و خداوند، در آخرالزمان دین را به دست او برپا مىدارد همان طورى که من در اول الزمان دین را برپا داشتم.» (14)
با قطع نظر از این نکته، از آیه شریف، به ضمیمه روایاتى که در ذیل آن وارد شده است، استفاده مىشود که دین اسلام، با ظهور آن حضرت جهانى خواهد شد. از طرف دیگر، طبق برخى از روایات، پیروان مذاهب مختلف ، مانند یهودیت و مسیحیت، در زمان حکومت آن حضرت، جزیه پرداخت مىکنند. (15)
بنابراین باید دید جمع میان این دو دسته از روایات چگونه است؟
در این زمینه، راههاى متعددى براى جمع مىتوانیم بیان کنیم:
بگوییم دسته یکم دلالت بر غلبه دین اسلام بر سایر ادیان دارد. به این معنا که در آن زمان، دین غالب مردم روى زمین، دین اسلام خواهد بود و در همه نقاط و مناطق و اماکن، شهادت بر توحید و رسالت حضرت ختمى مرتبت خواهد بود، اما این منافات ندارد که در برخى از نقاط ، عده محدودى، به همان دین خود باقى بمانند و جزیه پرداخت کنند.
دسته یکم از روایات را بر این معنى حمل کنیم که در زمان ظهور آن حضرت، هیچ کسى که عنوان شرک را داشته باشد، نخواهد بود. اما پیروان مذاهب دیگر، اگر مىتوانند بر مذهب واقعى خود، باقى بمانند. البته مىتوان گفت همان گونه که در زمان ظهور حضرت، قرآن بر، طبق آن چه که واقعا بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل گردیده، به مرحله بروز و عمل مىرسد، در آن زمان نیز کتب آسمانى دیگر، به صورت غیر محرف، خواهد بود و تورات واقعى و انجیل واقعى عرضه خواهد شد. در برخى از روایات آمده است (درکتاب عقدالدرر، باب سوم، ص 40 و 41) که حضرت مهدى را از آن رو «مهدى» مىگویند که مردم را براى استخراج کتاب نورانى به کوههاى شام هدایت مىکند و با تورات واقعى بر یهود احتجاج مىکند و جماعتى و یا کثیرى از آنان، اسلام مىآورند.
بازگشت حضرت عیسى علیه السلام نیز مىتواند دلیلى بر این ادعا باشد.
ممکن است روایاتى که مىگوید: «اگر کسى اسلام نیاورد، گردن زده مىشود» بر این معنا حمل شود که کسانى که به حقانیت اسلام علم پیدا کنند، اما از روى عناد و لجاجت نپذیرند، دچار چنین عقوبتى شوند، بنابراین منافات ندارد که عدهاى از یهود و نصارى که عناد و لجاجت ندارند، بر مسلک خود باقى بمانند.
اینها، سه طریق براى جمع میان این دو دسته روایات است که بر فرض صحت سند هر دو، مىتوان به یکى از اینها ملتزم شد ولو این که در نهایت، نمىتوان اذعان به عرفى بودن همه این طرق کرد.
قبلا گفتیم، حضرت، دین جدیدى که از نظر ماهیت و واقعیت، با دین فعلى مختلف باشد، نخواهد آورد و همین دین که ما را به مساله ظهور و آماده شدن براى ظهور ترغیب مىکند، در آن زمان هم اساس اعتقادى مردم و دین آنان است، اما ممکناست برخى از احکامى که تاکنون بیان نشده، در آن زمان بیان شود. از برخى از تعابیر مانند: «ان الله سکت عن اشیاء لم یسکت عنها نسیانا» (16) شاید بتوان همین معنا را استفاده کرد. البته، این احتمال وجود دارد که مدلول این روایت، سکوت دائمى و همیشگى باشد؛ یعنى، خداوند ممکن است در هیچ زمانى آنها را بیان نفرماید.
از تتبع در مجموع روایات استفاده مىکنیم که در زمان ظهور حضرت، اولا نحوه اجراى برخى از احکام تغییر خواهد کرد. در برخى از روایات وارد شده است که هر کسى که گنجى دارد، از سوى آن حضرت، گنج او حرام مىشود. امام صادق علیه السلام فرموده است:« بر شیعیان ما انفاق به معروف و به مقدارى که مناسب است، مشروع شده است، اما هنگامى که قائم آل محمد صلى الله علیه و آله ظهور فرماید، هر گنجى را بر صاحب آن حرام مىکند تا این که صاحب آن، گنج را بیاورد و حضرت به وسیله آن، بر دشمنان خودش پیروز گردد. (17)
نکته حایز اهمیت، آن است که در دنباله روایت،حضرت فرمودهاند این مطلب، معناى این آیه شریف است که خداوند فرموده: «الذین یکنزون الذهب والفضة ولا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم (18)؛ کسانى که طلا و نقره را گنجینه قرار مىدهند و آن را در راه خدا خرج نمىکنند پس آنان را به عذاب دردناک مژده بخش.»
باید توجه داشت بر طبق چنین احادیثى مىتوان گفت، اساسا، بطون و تاویل اصلى برخى از آیات شریف در زمان ظهور حضرت روشن مىشود و نمىتوان گفت در زمان قبل از ظهور، کسانى که گنج دارند، مشمول این آیه شریف هستند، یعنى نمىتوان گفت، کسانى که در این زمان، زکات و انفاق خود را به طور صحیح انجام مىدهند و داراى گنج نیز هستند، این گنج، بر آنان حرام است. بنابراین، تا زمان ظهور، انفاق به معروف لازم است و در زمان ظهور، به نحو دیگرى خواهد بود.
نمونه دیگر این که: در زمان ظهور، مانع الزکاة بر او حد جارى مىگردد (19)؛یعنى این عقوبت، اختصاص به آن زمان دارد و در زمان غیبت وجود ندارد.
ثانیا، برخى از احکام، در آن زمان، منسوخ مىشوند. مثلا تقیه که در زمان ائمه معصوم علیهم السلام بوده است و در زمان غیبت نیز دوام دارد، بر طبق برخى از روایات، در زمان ظهور حضرت، مشروعیت خود را از دست مىدهد و نه امام علیه السلام به تقیه عمل خواهند کرد و نه مردم. (20)
ظاهر روایات اطلاق دارد؛ یعنى هیچ کدام از اقسام تقیه از قبیل مداراتى، خوفى و کتمانى در آن زمان مشروعیت ندارد علت این امر آن است که در آن زمان، احکام، به صورت واقعى ظهور خواهد داشت و لازم است احکام واقعى اجرا گردد و از طرفى مشروعیت تقیه، جهت حفظ عقائد صحیح و پیروان آن است.
از مجموع تعابیرى که در روایات در مورد کیفیت دین درعصر ظهور وارد شده، استفاده مىکنیم که در آن زمان، دین، با همه ابعاد، به مرحله اجرا در خواهد آمد و سعادت بشرى در پرتو آن، تحقق خواهد یافت و هیچ گونه محدودیتى در بیان و اجراى احکام وجود ندارد و هر آن چه به عنوان مانع تصور شود، از بین خواهد رفت.
1) آل عمران، آیه 19.
2) سنن ابى داود، ج 2، ص 312.
3) بحارالانوار، ج52، ص 366؛ الغیبة نعمانى، 172.
4) الغیبة نعمانى، ص 231، باب 13، ح 13؛ بحارالانوار، ج 52، ص 352.
5) یعنى «جدیدا» صفت براى مفعول مطلق محذوف است؛ یعنى: یستانف الاسلام استینافا جدیدا.
6) تهذیب ج 6، ص 154، باب 70، ح 1؛ بحارالانوار ج 52، ص 381؛ اثبات الهداة ج 6، ص 377.
7) بحارالانوار، ج 52، ص 339 از ارشاد مفید ج 2، ص 386، با کمى اختلاف.
8) کافى ج 8، ص 396، بحار ج 52، ص 378.
9) کافى ج 1، ص 25؛ بحار ج 52، ص 328 و با کمى اختلاف کمال الدین ج 2، ص 685.
10) کمال الدین: 379؛ بحارالانوار، ج 51، ص 146.
11) ارشاد مفید، ص 705، باب 40، فصل 5، ح 7.
12) سوره توبه، آیه 33.
13) بحارالانوار، ج 53، ص 46؛ تاویلالآیات، ص 663.
14) بحارالانوار، ج 36، ص 342 و 344 و 325 از کفایة الاثر، ص 62.
15) بحارالانوار، ج51، ص60؛ ج52، ص375، 376.
16) من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 75.
17) تفسیر عیاشى، ج 2، ص 87؛ بحارالانوار، ج 73، ص 143.
18) سوره توبه، آیه 34.
19) کافى ج 3، ص 503.
20) بحار ج 52، ص 345؛ ج 53، ص 46.