((سلونی قبل أن تفقدونی))
صدای درخواست علی (ع) که با تضرع، از مردمش می خواست تا ازعلم و معرفتش سرمست شوند، در میان همهمه حاضران گم شد! پنهان شد! و پس از آن با سؤال بی ربط و بی محتوای شخص کوته فکری از دست رفت! تمام شد! فقط اثری از آن در کتب تاریخی بجای ماند، تا در سالهایی دور و در روزگاری دیگر، دانشمند سنی مذهبی چون ((ابن ابی الحدید)) بگوید:
((این ادعایی است که در طول تاریخ فقط شخصیتی مثل علی (ع) کرده است و می تواند بکند))
همانا این سید انسانهای متکامل و رشد یافته است که ضمن رعایت اصل اعتدال و پرهیز از هر گونه افراط و تفریط درگرایش به یکی از این جنبه ها، همه ابعاد وجودی خویش را در حد اعلای خود پرورش می دهد. به گواهی تاریخ، علی (ع) در رشته های گوناگون از علوم عقلی و نقلی، طبیعی و ماوراء الطبیعه، ریاضیات و اخلاقیات و اقسام فنون و حرفه های دیگر تخصص داشته اند، که برخی از آنها را بر می شماریم:
- ساخت اولین مدرسه اسلامی در ((صفه)) و تدریس در آن مدرسه
- انجام معالجات پزشکی (جذام- ضدعفونی- امراض داخلی)
- تدوین قرآن کریم
- ابداع علم صرف و نحو عربی و علم تجوید و تعلیم این علوم
- ستاره شناسی و جهت یابی در شب: (اولین بار در راه ″جلولا و نهاوند″ برای لشکر، مورد بهره برداری قرار گرفت.)
- تدریس زبان خارجی: (زبان پارسی ساسانی- زبان سریانی- خط پهلوی)
- دعوت عی (ع) به دانشگاه جندی شاپور خوزستان جهت تدریس ادبیات، طب و علوم دیگر که به علت وقوع جنگ صورت نگرفت.
- تعلیم مدیریت: (هرکس را که برای اداره قسمتی از کارهای حکومتی و دولتی می فرستادند، پیش از آن می بایست کلاس مدیریت را می گذراند. این مدرسه در مدینه قرار داشت.)
- تسلط و تکلم به لهجه ها و زبان ملتهای جهان، حتی گویشهای محلی که البته غیر از عربی، تلکم به زبانهای فارسی، ترکی، عبری، لاتین و هندی در تاریخ زندگی ایشان درج گردیده است.
- ترجمه کتب علمی (امیرالمؤمنین ((قراباذین)) اثر دانشمندان دانشگاه جندی شاپور را از پارسی به عربی برگرداند، و راه را برای دیگران گشود.)
- تدریس علوم اسلامی ازجمله: عرفان، فقه، علوم قرآنی، فلسفه و ... در سنین جوانی
- تسلط کامل بر تورات و انجیل (علاوه بر قرآن)
- شناخت تاریخ گذشتگان و تاریخ ملل دیگر (ازجمله ایران و تاریخ آن)
- برگزاری کلاس تعلیم قضاوت و استوار ساختن اصول محاکمات حقوقی و جزایی
- فلز شناسی
جدا از تخصصهایی که در رشته های پیشین ذکر شد، امیرالمؤمنین را می توان یکی از بزرگترین نویسنده ها و خطبای تاریخ ادبیات عرب نام برد. به شهادت تمام ادبا و عقلای تاریخ، نهج البلاغه اثری است از قرآن- کلام الهی- فروتر و از کلام بشر، فراتر!
به غیر از قرآن منسوب به مولای متقیان، ایشان اولین نویسنده در تاریخ اسلام هستند و پس از ایشان است که سلمان فارسی ، ابوذر غفاری، اصبغ بن نباته و عبدا... ابن ابی رافع نیز به تألیف کتب اسلامی پرداختند. حضرت علی (ع) دوازده کتاب تألیف نمود که موضوع آنها: علوم قرآنی، پیشگویی حوادث عالم، احادیث پیامبر اسلام (ص) ، واجبات دین، ابواب فقه، علوم سیاسی اجتماعی، مباحث مدیریتی، وصیت نامه به محمد حنفیه و دیوان شعر است. بیشتر آنها هم اکنون از جمله میراث امامت محسوب شده و نزد حضرت صاحب الزمان (عج) موجود است. البته باید توجه داشت همه علومی که پیش از این ذکرشد، مواردی بودند که زمینه و شرایط اجتماعی آن روز اجازه بروز این علوم را به مولای متقیان داد، چه بسا اگر ذهن و معرفت مردم و ظرف علمی جامعه، ظرفیت و یا زمینه بروز بیش از این را داشت مواردی بیش از آنچه ذکر شد از سیره امیرالمؤمنین به ظهور می رسید و یا اینکه چه بسا علوم دیگری هم به دست بشر می رسید که به دلیل همین نبودن ظرفیتها از دسترس بشریت به دور مانده و در سینه پرنورشان به امانت مانده است تا رسیدن زمان آن، ان شاءا...! چرا که امام مخزن علم الهی است و تمام اسرار و رموز هستی در نزد او موجود است، ولی چون تسلیم محض خداست هرگاه خداوند بخواهد از آن علم استفاده خواهد کرد.
شیعه علی حقیقت گرا یا شخصیت گرا؟!
در چکاچک شمشیرها و نیزه ها، در میان ولوله و شور جنگ و نبرد، در لابلای نعره ها و فریادهای رزم آوران جنگ جمل، مردی سر به گریبان اندیشه فرو برده بود :
((خدایا، حق با کدامین طرف است؟ در یک سو علی،داماد پیامبر، سردار بزرگ اسلام،کسی که پیامبر در وصفش می فرمود:
«علی مع الحق و الحق مع علی»
با جمعی از یاران صدیق پیامبر است، و در سوی دیگر « ام المؤمنین، عایشه» و دوتن از صحابه بزرگ پیامبر، «طلحه الخیر» مرد خوش سابقه اسلام و زبیر «سیف الاسلام» - دلاور میادین نبرد- صف بسته اند. آیا ی شود هر دو گروه برحق باشند یا هر دو باطل؟!... به راستی کدامیک بر حق است؟»
سرانجام چاره کار در این دید که جواب را از علی (ع) بازجوید که «باب مدینه العلم» بود.
«أیمکن أن یجتمع زبیر و طل حه و عایشه علی باطلٍ؟»
آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ و علی (ع) در پاسخ، جوابی داد که، دانمشند سنی مذهب مصری، دکتر «طه حسین» در وصف آن گفته است: پس از قرآن، هیچ کلامی از بشریت بدین پایه محکم و والا گفته نشده است.
إنک لملبوس علیک. إن الحق و الباطل، لا یعرفان بأفدار الرجال
إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله
همانا حقیقت بر تو اشتباه شده است. به درستی که حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی توان شناخت.
اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز او بشناس، اهل آن برایت آشکار می گردد.
کلام علی (ع) یعنی :
اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند.
وتمام. سخن کوتاه، اما بس عظیم و بلند بود. به بلندای حقیقت و تاریخ! این سخن یعنی معیاری برای تشخیص پیروان علی (ع) از غیر!
و به همین دلیل است که اگر به صدر اسلام بازگردیم، به یک روحیه خاصی برمی خوریم که آن روحیه تشیع است و تنها آن روحیه ها بودند که می توانستند وضعیت پیامبررا در مورد علی (ع)، صددر صد بپذیرند و دچار تردید و تزلزل نشوند!
نقطه مقابل آن روحیه و طرز تفکر، یک روحیه و طرز تفکر دیگری بود که وصیتهای رسول اگرم را با همه ایمان کامل به آن حضرت با نوعی توجیه و تفسیر و تأویل نادیده می گرفتند. در حقیقت این انشعاب اسلامی از اینجا بوجود آمد که یک دسته که اکثریت هم بودند، فقط ظاهر را می دیدند و دیدشان عمیق و تیزبین نبود که باطن وقایع را ببینند. می گفتند که: عده ای از بزرگان صحابه و سابقه دارهای اسلام که راهی را می روند نمی توان گفت اشتباه کرده اند. اما دسته دیگر که در اقلیت هم بودند، عقیده داشتند که در جایی که اصول اسلامی به دست همین سابقه دارها پایمال شوند، دیگر احترامی برای آنها قایل نیستیم.
روح تشیع را کسانی بوجود آوردند که طرفدار اصول بودند، نه طرفدار شخصیتها!
علی بعد از پیامبر، جوانی سی و سه ساله است با یک اقلیتی کمتر از عدد انگشتان. در مقابلش پیرمردهای شصت ساله با اکثریتی انبوه و بسیار. منطق اکثریت این بود که راه بزرگان و مشایخ این است و بزرگان اشتباه نمی کنند و ما راه آنانرا می رویم.
اما منطق آن اقلیت این بود که :
آنچه اشتباه نمی کند حقیقت است ، بزرگان باید خود را با حقیقت تطبیق دهند.
سلمان فارسی ، ابوذر غفاری، مقداد و عمار یاسر مردانی بودند اصولی و اصول شناس،دیندار و دین شناس. در حقیقت روح شیعیان صدر اسلام روحی بود که اصول و حقایق بر آن حکومت می کرد،نه اشخاص و شخصیتها! و از همین رو بود که شیعیان اولیه مردمی منتقد و بت شکن بار آمدند.
از اینجا معلوم می شود، چقدر فراوانند افرادی که شعارشان تشیع است و اما روحشان روح تشیع نیست. چرا که افرادی ظاهر نگر و شخصیت گرایند. در حالیکه مسیر تشیع همانند روح آن ،تشخیص حقیقت و تعقیب آن است.
جوانی علی علیه السلام الگویی برای جوانان
- می گویند باید از حضرت علی (ع) الگو بگیریم! اما چگونه؟!... من یک جوان هستم! یک جوان با خصوصیات خاص دوران جوانی! یک جوان با شور و نشاط خاص این دوران که به خنده و تفریح، به شور و احساسات نیاز دارد و به الگویی که مرا به شور آورد!
- با تمام این حرفها، باز هم بهترین الگو برای تو و برای همه،مولای متقیان است: و بخصوص جوانی شان!
- جوانی حضرت علی (ع) ؟!
- بله ! خود امیرالمؤمنین هم در جوانی شان، الگو داشته اند. الگویشان هم پیامبر بوده است. علی (ع) از شش سالگی همراه و همراز پیامبر و در خانه ایشان زندگی می کرده اند و در همه امور زندگی شان، حتی جزیی ترین مسائل هم به پیامبر اقتدا می نمودند. یعنی خود ایشان هم از یک انسان کامل و والای دیگر، الگو می گرفته اند.
- اما چگونه ؟!
- پیامبر اکرم (ص) و علی (ع) همواره با هم بودند، از هنگام عبادت و خلوت در غار حرا گرفته تا مراحل مختلف دعوت خویشان، دعوت عمومی در خانه خدا و حتی سفرهای تبلیغی پیامبر. علی (ع) همیشه اول صبح به دیدار پیامبر می رفت و آنگاه یکدیگر را شاداب ودر آغوش می کشیدند و احوال هم را می پرسیدند. آندو بزرگوار اوقات زیادی از شبانه روز را در کنار هم به کار و تلاش می پرداختند و گاه علی (ع) خالصانه عرق از پیشانی پیامبر (ص) پاک می کرد و ا یشان نیز صمیمانه از او تشکر می نمود.
علی (ع) خود در این باره می فرمایند : ((پیامبر (ص) مرا در دامن خود پرورید. من کودک بودم، پیامبر مرا چون فرزند خود در آغوش گرمش می فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود جای می داد... هرگز نیافت که من دروغی بگویم و در کردار من اشتباهی رخ دهد. من همچون بچه شتری تازه که پیوسته به دنبال مادرش هست، به دنبال او می رفتم. او هر روز نکته های تازه ای از اخلاق را برای من آشکار می ساخت. و مرا فرمان میداد که در خط او حرکت کنم. آن حضرت مدتی از سال در کوه حرا به سر می برد و کسی جز من او را نمی دید... من نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی خوش ودل انگیز نبوت را احساس می کردم.. موقعیتی که من در محضر رسول الله داشتم برای هیچ کس نبود.))
- بسیار خوب! تمام این حرفها درست! اما حضرت علی، پیامبر را می دیده اند، وجودشان را لمس می کرده و به ایشان اقتدا می کرده اند اما من چه؟! من که حضرت علی را نمی بینم، چگونه می توانم از ایشان الگو بگیریم؟!
- تاریخ که روح، افعال و رفتار امیرالمؤمنین را دیده و نقل کرده است. از او استفاده کن! از دیدگان تاریخ!
- آری! مگر تو نمی گفتی الگویی می خواهی که تو را به شور بیاورد. آنچه می تواند یک جوان را به شور بیاورد، دیدن حماسه آفرینی ها و شورمندی های کسی است که به او علاقمند است. حال چه کس دیگری را سراغ داری که به اندازه امیرالمؤمنین ، حماسه آفریده باشد. در همان کودکی که مصادف بود با آغاز بعثت پیامبر، کودکانی که به تحریک مشرکان،پیامبر را آزار می دادند و سنگ می پراندند، با شجاعت از اطراف پیامبر دور می کرد. چه کسی ، شب را در بستری پر خطر بجای دیگری،بجای محبوبش خوابیده و از آن شب به عنوان لذتبخش ترین شب عمرش یاد کرده است؟ مگر رشادتهای امیرالمؤمنین را در جنگ بدر نشنیده ای؟! آن هنگام او فقط 25 سال داشته است و به گفته مورخین نیمی از کشته شدگان این جنگ با ضرب شمشیر علی (ع) از پای در آمده بودند. می دانی در جنگ احد زمانیکه علی (ع) 26 سال داشت،انجا که در همان اوائل جنگ پرچمدار9 لشکر دشمن را بهخاک انداخت و بعد هم هنگامی که پیامبر در خطرمحاصره بود پروانه وار به دور آن حضرت می چرخید و از وجود مبارکشان محافظت می کرد همه مردم چه ندایی را از آسمان شنیدند:
((لا فتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار))
((علی از همه جوانها بهتر است و ذوالفقار او از همه شمشیرها برنده تر))
- اما جنگ خندق و شجاعت بی همتای علی (ع) و داوطلب شدن ایشان جهت مبارزه با عمروبن عبدود یکی از نیرومندترین مردان عرب آری همانجا بود که پیامبر به واسطه اخلاص علی (ع) در این مقابله بی نظیر فرمود :
(( ضربه علی یوم الخندق، افضل من عباده الثقلین))
به راستی که چنین حمله ای در وصف هیچ دلیر مرد دیگری بیان نشده! در آن زمان امیرالمؤمنین 28 سال بیشتر نداشت!
در جنگ خیبر نیز هنگامیکه تمام مردان با تجربه و جنگ دیده سپاه اسلام، شکست خورده بازگشتند، علی (ع) به میدان آمد و با فتح قلعه محکم و مقاوم خیبر آن پیروزی بزرگ را برای اسلام به ارمغان آورد.
به راستی که هیچ جوان دیگری، چنین جوانی پرشور و هیجان انگیزی نداشته است.
همه مردان بزرگ تاریخ بشریت و پیشاپیش همه آنان علی (ع) در دوران جوانی از رموز موفقیت خود بهره برده، راههای پرپیچ و خم آن را با درخشندگی پشت سر نهاده، توانسته اند کارهای بزرگی را به انجام رسانند.
تفریح و شادی علی (ع)
- می دانی ای دوست عزیز: من هم حرفهای تو را می پذیرم. اما جنگ و شور و حماسه فقط بخشی از زندگی انسان است. جیزهای دیگری هم هستند که آدمی باید به آنها هم توجه کند. الگوی کامل، باید در آن زمینه ها هم حرف برای گفتن داشته باشد. اینطور نیست؟
- حتماً همینطور است. و من به تو می گویم که امیرالمؤمنین در آن موارد هم، الگویی قابل قبول و کامل ارایه می دهد. آخر تو درباره زندگی امیرالمؤمنین چه فکر کرده ای؟
فکر می کنی تمام زندگی حضرت علی (ع) در جنگ و عبادت خلاصه شده؟
- یعنی اینطور نبوده است؟!
- نه که نبوده است! حضرت علی (ع)، مردی خوش رو و خندان بوده اند. همیشه تبسم خوش آیندی بر لب داشته اند که دل مؤمنان را شاد می کرده است. ایشان تفریح هم می کرده اند. منتها تفریح در دیدگاه علی (ع) ولگردی و اتلاف وقت یا روز را به شب رساندن نبود.
- پس تفریح علی (ع) چگونه بود ؟
علی (ع) کار را تفریح می دانست.
تفریح او را، مسافرت، کمک به دیگران، تحصیل و تدریس، سرودن، نوشتن، حفظ و قرائت قرآن، مباحثه، نگریستن به طبیعت و ورزش تشکیل می داد. پرداختن به ورزشهای شمشیربازی، پرتاب نیزه، اسب سواری، کشتی، وزنه برداری و شرکت در مسابقات ورزشی هم برای ایشان جنبه تفریح داشته است.
- چقدر جالب بوده است! احتمالاً به دلیل همین دیدگاه امیرالمؤمنین نسبت به تفریح و زندگی بوده است که اگر سرتاسر زندگی شان را مرور کنیم، لحظه ای توقف و سکون در آن نمی یابیم. گویی حتی یک لحظه هم با لحظه قبلی شان مشابه نبوده است. و درست به دلیل همین دیدگاه بود که شوخی و خنده هم در سیره مولای متقیان، شکل دیگری داشت.
- مگر شوخی و خنده علی (ع) چگونه بود؟
امیرالمؤمنین اهل شوخی و مزاح بود، اما نه شوخی های زننده و بی مزه! بلکه مزاح های معنادار و آموزنده!
هرگاه که یکی از یاران و دوستانش را غمگین و گرفته می دید، با شوخی او را خوشحال می کرد تا اندکی از اندوهش کم شود. از همه مهمتر اینکه، شادی علی (ع) هنگامی بود که یک کافر، مسلمان می شد. جنگی به پیروزی ختم می شد، غذایی به فقیر می رساند، دل غمدیده ای را شاد می کرد،مشکلی را از کسی مرتفع می کرد و کودک یتیمی را ذوق زده می نمود. نکته دیگر هم این بود که مولای متقیان در شوخی هایش مراقب و محافظ حدود شرعی بود تا حتی به شوخی دروغ نگوید، دل مؤمنی را نشکند یا با زن و دختر نامحرمی، شوخی ننماید.
علی و ارتباط با زنان و دختران
- به طور مثال همین چگونگی ارتباط داشتن با زنها و دخترهای نامحرم در جامعه، یکی از معضلات امروز ما جوانها است. بخاطر اینکه نه الگوی مناسبی در مورد آن ارائه شده و نه دیدگاه دین در مورد آن به خوبی مشخص و تبیین شده است. تازه، تندروی ها و کج رویهای گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به آن اضافه کن.
اگر به سیره امیرالمؤمنین دقت کنی،می بینی که حضرت علی (ع) در سنین جوانی با زنان سالخورده اسلام سلام و احوالپرسی می نمود ولی با دختران و زنان جوان نه! حتی سلام هم نمی کرد. در حالیکه پیامبر در همان زمان با زنان و دختران هم سلام و احوالپرسی می کردند. چون زمانی که علی (ع) 20 ساله و درعنفوان جوانی چنین عمل می نمود، پیامبر اکرم (ص) قریب 50 سال از عمر شریفشان می گذشت بنابراین از آنجا که احتمال پیش آمدن گناه دست کم برای طرف مقابل دور از ذهن نبود،علی (ع) این تربیت شده مکتب پیامبر به عنوان یک جوان سعی داشت مسائل ارتباطی و حدود بین دختر و پسر یا به عبارتی زن و مرد را مراعات کند. هر چند وجود نازنین آن حضرت مبرا و پاکیزه از هر گونه آلودگی بود.
از طرفی پیامبر سه دختر جوان به نامهای زینب، ام کلثوم و فاطمه در خانه داشتند. حضرت علی (ع) با اینکه از کودکی به این خانه رفت و آمد داشتند، اما در این رفت و آمدها نهایت دقت را به عمل می آوردند. در حالیکه همین علی (ع) در دوران خلافتش، وقتی که حدود 60 سال سن داشت و همسر شهیدی را نیازمند کمک دید، به یاری او شتافت.
پس در ارتباط با افراد نامحرم ،چیزی که بیش از عوامل دیگر اهمیت دارد
نیت و انگیزه طرفین و از همه مهمتر عدم امکان وجود مفسده درا ین ارتباط برای هر دو نفر است!
یاری رساندن به نیازمند و در طلب رضای خدا آنهم در حد ضرورت مطلوب است و لیکن این سیره جدای از بهانه جویی برای آشنایی و استمتاعات و لذت جویی و هرگونه آلودگی دیگر است.
به راستی که کسی چون حضرت علی (ع)، در سنین جوانی اش و در ریزترین حرکات و رفتارهایش بهترین الگوی نسل جوان ماست.