ای حجت غایب زمانها | |
در مدح تو نارسا، بیانها | |
ای سایه لطف رحمت حق | |
سلطان زمین و آسمانها | |
در مکتب عشق، غیبت توست | |
جانکاه ترین امتحانها | |
بسیار شکوفه ها شکفتند | |
بگذشت بهارها، خزانها | |
بازآ که دوباره فصل گل شد | |
ای زیور حسن بوستانها | |
بس در که زباغها گشودند | |
بستند به خدمتت میانها | |
در راه تو یاسمن، گل افشان | |
فرش قدم تو، ارغوانها | |
سرواست به حالت خبردار | |
صف بسته به رسم پادگانها | |
اشک غم تو به چشم نرگس | |
مرغان چمن سرودخوانها | |
چشم همه مانده بر در باغ | |
آماده مرکبت مکانها | |
آنقدر نیامدی تو مهدی | |
تا پیر شدند، باغبانها | |
پروانه زبس نشست و برخاست | |
شد خسته دگر به گلستانها | |
نومید زباغ، پرزنان رفت | |
بویت چو نجست بین آنها | |
سوی ده و شهر، رهنمونش | |
سوسوی چراغ خانمانها | |
پنداشت که نور منزل توست | |
از دور، فروغ آستانها | |
خاکستر او کنون توان یافت | |
در اشک مذاب شمعدانها | |
از هجر تو ای همای رحمت | |
بر باد شده است آشیانها | |
از بار غمت خمیده پیران | |
از یاد تو خون جگر، جوانها | |
گویی که فغان دوری از توست | |
فریاد دِرای کاروانها | |
تا کی ز غمت به گوش صحرا | |
آوای خدای ساربانها؟ | |
با یاد تو تا به کی بگرییم؟ | |
هم ناله ما نی شبانها | |
سرگشته به دشت و کوه تا چند | |
ای خسته دل از غم زمانها؟ | |
یک ره بنشین، دمی بیاسای | |
خالی ز تو مانده سایبانها | |
محراب، گشوده بر تو آغوش | |
ای جان همه نماز خوانها | |
بر خوان ِکـَرَم تو میزبانی | |
ای منتظر تو، میهمانها | |
ای نوح زمان! شکیب تا کی؟ | |
طوفان بلا گرفت جانها | |
تا کشتی دل رسد به ساحل | |
بیچاره شدند ناوبانها | |
بازآی و به فرق ما قدم نه | |
ای نام تو بر سر زبانها | |
کن صحن و سرای چشم ما را | |
با جلوه خویش، جمکرانها | |
در منقبتت(حسان) چه گوید؟ | |
ای شأن تو برتر از گمانها حبیب چایچیان(حسان) |
جلالالدین عبدالرحمان سیوطى (1) در حالات « یزید بن عبدالملک بن مروان» که بعد از «عمر بن عبدالعزیز» به حکومت رسید مىنویسد: او چون خلافت را به دست گرفت، گفت: مانند عمربن عبدالعزیز رفتار کنید، اطرافیان او چهل نفر شیخ (عالم دربارى) را پیش او حاضر کردند و همه آنها شهادت دادند که بر خلفا حساب و عذابى نیست! و او بعد از چهل روز از خلافتش ( از عدالت و تقوا به ظلم و بى بند و بارى) برگشت . « زمانى که منصور عباسى از مالک بن انس امام مذهب مالکى خواست کتاب «موطا» را بنویسد تا مردم را بر فقه او وادار نماید، با او شرط کرد که باید در کتابت از على بن ابىطالب (ع) حدیثى نقل ننمایى! و نیز (2) به او گفت: از «شواذ بن مسعود» و «شدائد بن عمر» و رخصتهاى «ابن عباس» اجتناب کن. به هر حال در اثر جریان هاى اشاره شده و (3) انزواى امامان، و شهادت، تبعید و زندانى شدن آنها و مخالفت صد درصد خلفا با مطرح شدن اهل بیت (ع) سبب گردید که مساله مهدویت در میان برادران اهل سنت به دست فراموشى سپرده شود و این مقدار که در کتاب ها نقل شده و محفوظ مانده از کرامات بلکه از معجزات است که خداوند خواسته است حجت بر همه اهل اسلام تمام شود. امروز که وضع زمان عوض شده امید است دانشمندان اسلامى این حقایق را ترویج داده و وظیفه الهى خویش را در رابطه با این حقیقت ادا نمایند. با توجه به آنچه گذشت در این مقاله سعى شده است که با استفاده از منابع اهل سنت اثبات شود که شیعه و اهل سنت درباره امام زمان (ع) متفقالقولاند و وحدت نظر دارند. به عبارت دیگر: اهل سنت نیز مانند شیعه مىگویند: مهدى موعود (ع) فرزند نهم امام حسین و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل امام حسن عسکرى(ع) است و در سال 255 هجرى در شهر سامرا از مادرى به نام نرجس متولد شده است و در آخرالزمان ظهور کرده و حکومت جهانى واحدى تشکیل خواهد داد. پس به طور خلاصه مىتوان گفت در این مقاله در ضمن دو گفتار دو مطلب اساسى به اثبات مىرسد: در گفتار اول اثبات مىشود: مهدى موعود «که آمدنش به طور متواتر از رسول الله (ص) نقل شده، فزرند نهم امام حسین و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل حضرت امام حسن عسکرى است و یک شخص مجهول و نامعلومى نیست. در گفتار دوم با بررسى اقوال تنى چند از بزرگان اهل سنت که همه آنها ولادت امام زمان (ع) را نوشته و ولادت او را به طور قطع و یقین بیان داشتهاند معلوم مىشود که شهرت عدم ولادت آن حضرت و نسبت مجهول بودنش بىاساس بوده است. چنانکه گفته شد همه مطالب بدون استثناء از کتب برادران اهل سنت جمع آورى شده و نگارنده از این کار علتی را داشته است و آن این است که برادران اهل سنت موقع مطالعه آن عذرى نیاورند و نگویند که این مطالب در کتاب هاى ما نیست. البته این مسئله به نوعی باعث نزدیک شدن اهل سنت و شیعه نسبت به یکدیگر خواهد گردید.
«ابن ابى الحدید» در شرح نهجالبلاغه (6) ذیل خطبه16 مىگوید: " اکثر محدثین عقیده دارند مهدى موعود از نسل فاطمه (ع) است و اصحاب ما معتزله آن را منکر نیستند و در کتب خود به ذکر او تصریح کردهاند و شیوخ ما به او اعتراف کردهاند. فقط فرق آن است که او به عقیده ما هنوز متولد نشده و بعدا متولد خواهد گردید." ناگفته نماند که اهل سنت بر این گفته خود دلیلى از احادیث یا آیات نیاوردهاند. فقط شهرتى است که در میان ایشان به وجود آمده است و این از نتایج منزوى شدن اهل بیت(ع) و برگشتن خلافت اسلامى از آنهاست چنان که در مقدمه مقاله به آن اشاره شد. وانگهى احادیث منقوله در کتب اهل سنت عیناً عقیده شعیه را مىرساند و در آن احادیث مىخوانیم که مهدى موعود(ع) دوازدهمین امام از ائمه دوازده گانه و نهمین فرزند امام حسین(ع) و چهارمین فرزند امام رضا(ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسکرى(ع) است. و نیز روایات اهل سنت مىگویند که آن حضرت در سال 255 هجرى در نیمه شعبان در شهر سامرا از مادرى به نام نرجس به دنیا آمده است. بنابراین شیعه و اهل سنت در مهدى موعود شکى ندارند و هر دو عقیده به مهدى شخصى دارند. منتها دوران هاى تاریک و انزواى اهل بیت و عصر حکومت سیاه بنىامیه و بنىعباس مانع از آن شد که اهل سنت چیزى را که در کتاب هاى خود نوشته و نقل کردهاند در میان خود شهرت بدهند و مانند شیعه منتظر آمدن مهدى شخصى (ع) باشند. ما اینک بعضى از دلایلى را که دلالت بر مهدى شخصى دارند از کتب برادران اهل سنت نقل کرده و درباره آنها توضیح مىدهیم: 1- محمد صالح حسینى ترمذى حنفى از سلمان فارسى نقل کرده مىگوید: «دخلت على النبى (ص) فاذا الحسین على فخذه و هو یقبل عینیه و فاه و یقول: انت سید ابن سید انت امام ابن امام، انت حجة ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تاسعهم قائمهم.» (7) « داخل محضر رسول خدا(ص) شدم ناگاه دیدم که حسین (ع) بر روى زانوى آن حضرت است. حضرت چشم ها و دهان حسین را مىبوسید و مىفرمود: تو آقایى فرزند آقایى، تو امامى، پسر امامى، تو حجتى فرزند حجتى. پدر نُه نفر حجتى از صلب تو که نهمین نفر آنها قائم آنهاست. این حدیث شریف صراحت دارد در این که مهدى موعود (ع) نهمین فرزند امام حسین (ع) است، بنابراین متولد هم شده است. پس نمىشود گفت معلوم نیست مهدى چه کسى است و هنوز متولد نشده است. «عبدالله بسمل» نیز همین حدیث را عینا نقل کرده است. (8) 2- «ابوالموید موفق خوارزمى حنفى » (متوفاى 568) آن را با کمى تفاوت از « سلیم بن قیس» از «سلمان محمدى» چنین نقل مىکند: «قال دخلت على النبى (ص) و اذا الحسین على فخذه و هو یقبل عینیه و یلثم فاه و یقول انک سید ابن سید ابوسادة انک امام ابن امام ابوالائمة، انک حجة ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تاسعهم قائمهم. (9) « مهدى موعود (ع) در کلام رسول خدا(ص) به احسن وجه تعیین شده و آن نهمین فرزند امام حسین (ع) است.» 3- حافظ شیخ سلیمان حنفى قندوزى حدیث فوق را در ینابیع المودة باب 54 ص 168 و نیز در باب56 ص 258 از کتاب مودة القربى تالیف سید على بن شهاب همدانى شافعى (متوفاى786) نقل کرده است و نیز در باب77 ص 445 باز از مودة القربى و در باب 94، ص 492 از خوارزمى به دو سند از سلمان فارسى و امام سجاد (ع) از پدرش امام حسین (ع) نقل کرده که دومى چنین است: «عن على بن الحسین عن ابیه الحسین بن على: دخلت على جدى رسول الله (ص) فاجلسنى على فخذه و قال لى: ان الله اختار من صلبک یا حسین تسعة ائمة تاسعهم قائمهم و کلهم فىالفضل و المنزلة عندالله سواء.» «امام مىفرماید: به محضر جدم رسول الله (ص) داخل شدم مرا روى زانوى خویش نشانید و فرمود خداوند از صلب تو نُه نفر امام اختیار کرده که نهمین آنها قائم آنهاست و همه در فضیلت و مقام پیش خداوند یکسانند.» بنابراین مهدى(ع) یک مهدى معین و نهمین فرزند امام حسین (ع) است. ناگفته نماند که کتاب «مودة ذوىالقربى» تالیف سید على بن شهاب همدانى شافعى (متوفاى786) حاوى چهارده فصل است که شیخ سلیمان حنفى همه آن کتاب را در «ینابیع المودة» آورده و آن را باب پنجاه و ششم این کتاب قرار داده است و در فصل دهم تحت عنوان «المودة العاشرة فى عدد الائمه و ان المهدى منهم» حدیث مبارک فوق را چنان که گفته شد - در ص 258 از سلیم بن قیس هلالى از سلمان فارسى از رسول الله (ص) نقل کرده است. پس بنابر آنچه ما به دست آوردهایم حدیث فوق در کتاب هاى «مقتل خوارزمى» در « ارجح المطالب»، «مناقب مرتضوى»، «مودة ذوى القربى» و «ینابیع المودة» نقل شده است و دلالت بر مهدى شخصى دارد یعنى مهدى موعود (ع) فرزند نهم امام حسین(ع) است. 4- حموئى جوینى شافعى از عبد الله بن عباس نقل کرده که گفت: «سمعت رسول الله (ص) یقول انا و على و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون معصومون.» (10) «شنیدم که حضرت مىفرمود من، على، حسن، حسین، و نُه نفر از فرزندان حسین همه پاک شده از طرف خدا و معصوم هستیم.» و نیز همین حدیث را از اصبغ بن نباته از عبدالله بن عباس نقل کرده است (11) وهمچنین در « ینابیع المودة» (12) از کتاب «مودة القربى» (مودت دهم) و از فرائدالسمطین (13) نقل شده است. از این حدیث نیز روشن مىشود که مهدى موعود (ع) فرزند نهم امام حسین(ع) است و اگر بگویند چه مانعى دارد که فرزند امام حسین باشد ولى بعدا در آخرالزمان متولد شود؟! مىگوییم به قرینه روایات گذشته و روایات آینده، نه نفر پشت سر منظورند. یعنى امام دوازدهم، فرزند نهم امام حسین(ع) است. 5 - شبراوى شافعى مصرى (متوفاى 1172) در کتاب «الاتحاف بحبالاشراف» (14) و ابن صباغ مالکى در «فصول المهمة» (15) نقل مىکنند که: دعبل بن على خزاعى مىگوید: چون به محضر حضرت رضا(ع) رسیدم و در ضمن قصیده خود این دو شعر را خواندم که: خروج امام لا محالة خارج یقوم على اسم الله و البرکات یمیز فینا کل حق و باطل و یجزى على النعماء النقمات. حضرت رضا (ع) با گریه سرش را بلند کرد و فرمود: اى دعبل! در این دو شعر جبرئیل به زبان تو سخن گفته است آیا مىدانى آن امام کدام است که قیام مىکند؟ گفتم : نمىدانم، فقط شنیدهام که امامى از شما اهل بیت قیام کرده زمین را پر از عدل خواهد کرد. « فقال: یا دعبل الامام بعدى محمد ابنى و بعده على ابنه و بعده ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر فى غیبة المطاع فى ظهوره و لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتى یخرج فیملاء الارض عدلا کما ملئت جورا.» «اى دعبل! امام بعد از من پسرم محمد و بعد از او پسر اوست و بعد از او حسن و بعد از حسن پسرش حجت قائم منتظر است. در غیبت مورد اطاعت خواهد بود و در وقت ظهورش اگر از عمر دنیا نماند مگر یک روز، خدا آن روز را بلند خواهد کرد تا خروج نموده و زمین را پر از عدل و داد گرداند همانطور که از ظلم پر شده باشد.» شایان ذکر است که این حدیث را شیخالاسلام حموئى در فرائدالسمطین از ابوالصلت عبدالسلام هروى (16) و حافظ قندوزى حنفى از فوائد حموئى شافعى (17) نقل کرده است. 6- شیخالاسلام حموئى جوینى شافعى در فرائد السمطین (18) از حسین بن خالد نقل کرده که [امام] على بن موسى الرضا(ع) فرمود کسى که ورع ندارد، دین ندارد و کسى که تقیه ندارد ایمان ندارد و «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» یعنى عمل کنندهتر به تقیه. گفته شد یابن رسول الله تا کى تقیه کنیم؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آن روز خروج قائم ماست هر کسى تا قبل از خروج قائم تقیه را ترک کند از ما نیست. « گفته شد یابن رسولالله کدام یک از شما اهل بیت، قائم است؟ فرمود: فرزند چهارم من. خداوند به وسیله او زمین را از هر ظلم پاک و از هر ستم خالى مىگرداند. او همانست که مردم در ولایت وى شک کنند و او صاحب غیبت است و چون خروج کند زمین با نورش روشن مىگردد.» او همانست که زمین براى وى پیچیده شود و براى وى سایهاى نباشد و او همان است که منادى درباره وى از آسمان ندا مىکند. ندایى که خدا آن را به گوش همه اهل زمین مىرساند. منادى مىگوید: بدانید حجت خدا در نزد کعبه ظهور کرده تابع او شوید که حق در او و با اوست و آن است قول خداى عزوجل که مىفرماید: «ان نشا ننزل علیهم منالسماء آیة فظلت اعناقهم لها خاضعین.» (19) این حدیث نیز مانند حدیث سابق دلالت بر مهدى معین دارد. حافظ قندوزى همین حدیث را از فرائد السمطین نقل کرده و مىگوید: « قال الشیخ المحدث الفقیه محمد بن ابراهیم الجوینى الحموئى الشافعى فى کتابه فرائد السمطین عن دعبل الخزاعى ... » (20) 7- ابن صباغ مالکى در «الفصول المهمه» (21) که آن را در معرفت ائمه نگاشته است مىگوید: «و روى ابن الخشاب فى کتابه موالید اهل بیت یرفعه بسنده الى على بن موسىالرضا(ع) انه قال: الخلف الصالح من ولد ابى محمد الحسن بن على و هو صاحب الزمان القائم المهدى.» «ابن خشاب ابومحمد عبدالله بن احمد بغدادى در کتاب خود که سندش را به امام رضا(ع) رسانده که آن حضرت فرمودند: خلف صالح (مهدى موعود) از فرزندان ابى محمد حسن بن على عسکرى است و او صاحب الزمان و قائم مهدى است.» 8 - شیخ الاسلام حموئى شافعى در فراید السمطین (22) و موفق بن احمد خوارزمى حنفى در کتاب «مقتل الحسین» (23) (ع) نقل مىکنند از ابىسلمى که شترچران رسول خدا(ص) بود (24) مىگوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که مىفرمود: در شب معراج از خداى جلیل خطاب آمد: «آمن الرسول بما انزل الیه من ربه» (25) گفتم: «والمومنون» خطاب رسید: راست گفتى اى محمد ، کدام کس را در میان امت خود گذاشتى؟ گفتم: بهترین آنها را خطاب رسید: على بنابىطالب را؟ گفتم: آرى پروردگارا! خطاب رسید: یا محمد! من توجه کردم به زمین، توجه کاملى و تو را از اهل زمین اختیار کردم. نامى از نامهاى خود را براى تو مشتق کردم. من یاد نمىشوم، مگر آن که تو هم با من یاد شوى. منم محمود و تویى محمد. بعد دفعه دوم به زمین نظر کردم از آن «على» را برگزیدم و نامى از نام هاى خود براى او مشتق کردم و منم اعلى و اوست على یا محمد! من تو را و على ، فاطمه و حسن، حسین و امامان از فرزندان حسین را از شبح نور آفریدم (26) و ولایت شما را بر اهل آسمان ها و زمین عرضه کردم . هر که قبول کرد در نزد من از مؤمنین است و هر که انکار نمود نزد من از کفار است. اى محمد! اگر بندهاى از بندگان من مرا عبادت کند تا از کار افتد و یا مانند مشک خشکى گردد. پس در حال انکار ولایت شما پیش من آید ، او را نمىآمرزم تا اقرار به ولایت شما کند. اى محمد! آیا می خواهى اوصیاى خود را ببینى؟ گفتم: آرى بار خدایا، خطاب آمد: به طرف راست عرش خدا بنگر: « من به طرف راست عرش خدا نگاه کردم ناگاه دیدم: على، فاطمه، حسن، حسین، محمد بن على ، باقر، جعفربن محمد صادق، موسى بن جعفر کاظم، على بن موسىالرضا، محمد بن على جواد، على بن محمد هادى، حسن بن على عسکرى و مهدى در دریایى از نور ایستاده و نماز مىخوانند و مهدى در وسط آنها مانند ستاره درخشانى بود. خدا فرمود: اى محمد ! اینها حجت ها هستند، و مهدى منتقم عترت توست. به عزت و جلال خودم قسم او حجتى است که ولایتش بر اولیاى من واجب است و او انتقام گیرنده از دشمنان من است.» حافظ حنفى قندوزى، این حدیث شریف را در «ینابیع المودة» (27) از خوارزمى نقل کرده و مىگوید: حمویى نیز در فرائد آن را نقل کرده است و در ینابیع به جاى « والمهدى» عبارت « و محمد المهدى بن الحسن» آمده است. این حدیث گذشته از دلالت بر مهدى شخصى حاوى اسامى مبارک همه امامان صلوات الله علیهم اجمعین است. 9- «موفق بن احمد خوارزمى» در «مقتل الحسین» (28) و «شیخ الاسلام حمویى شافعى» در «فرائدالسمطین» (29) «سعید بن بشیر» از على ابن ابىطالب(ع) نقل کردهاند که فرمود: قال رسولالله (ص) انا واردکم على الحوض و انت یا علىالساقى و الحسن الرائد (30) والحسین الامر و على بن الحسین الفارط و محمد بن علىالناشر و جعفر بن محمد السائق و موسى بن جعفر محصى المحبین و المبغضین و قامع المنافقین و على بن موسى معین المؤمنین و محمد بن على منزل اهل الجنة فى درجاتهم و على بن محمد خطیب شیعته و مزوجهم الحور العین والحسن بن على سراج اهلالجنة یستضئون به والمهدى شفیعهم یوم القیامة حیث لایاذن الله الا لمن یشاء و یرضى.» من پیشتر از شما وارد (31) حوض کوثر مىشوم تو یا على ساقى کوثر هستى و حسن مدیر آنست ، حسین فرمانده آن مىباشد، على بن الحسین پیشرو بر دیگران در رسیدن به آن، امام باقر مقسم آن، جعفر صادق سوق دهنده به آن ، موسى بن جعفر شمارنده دوستان و دشمنان و زایل کننده منافقان، على بن موسى یار مؤمنان، محمد بن على جواد نازل کننده اهل بهشت در درجاتشان و على بن محمد هادى، خطیب شیعه و تزویج کننده حورالعین به آنهاست، حسن بن على عسکرى چراغ اهل بهشت است. مردم از روشنایى آن روشنایى مىگیرند و مهدى موعود شفاعت کننده آنهاست در مکانى که خدا اجازه شفاعت نمىدهد مگر به کسى که بخواهد و از او راضى باشد.» این حدیث مبارک نیز که برادران اهل سنت به صورت قبول، آن را نقل کردهاند حاوى نام هاى پاک دوازده امام است. 10- حافظ سلیمان قندوزى از جابربن یزید جعفى نقل کرده مىگوید: شنیدم جابر بن عبدالله انصارى مىگفت: رسول خدا(ص) به من فرمود: « یا جابر! ان اوصیایى و ائمة المسلمین من بعدى اولهم على، ثمالحسن، ثم الحسین، ثم على بن الحسین، ثم محمد بن على المعروف بالباقر ستدرکه یا جابر فاذا لقیتة فاقرئه منىالسلام، ثم جعفربن محمد، ثم موسى بن جعفر، ثم على بن موسى، ثم محمد بن على، ثم على بن محمد، ثم الحسن بن على، ثم القائم، اسمه اسمى و کنیه کنیتى ابن الحسن بن على ذاک الذى یفتح الله على یدیه مشارق الارض و مغاربها ذاک الذى یغیب عن اولیائه غیبة لایثبت على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان.» (32) «اى جابر! اوصیاى من و امامان مسلمین بعد از من اول آنها على بن ابىطالب است. بعد از او حسن، بعد از او حسین، بعد از او على بن حسین، بعد از او محمد بن على معروف به باقر. اى جابر! تو او را درک خواهى کرد و چون به خدمتش رسیدى سلام مرا برسان، بعد از او جعفر بن محمد، بعد از او موسى بن جعفر، بعد از او على بن موسى، بعد از او محمد بن على، بعد از او على بن محمد، بعد از او حسن بن على، بعد از او قائم آل محمد که نامش نام من و کنیهاش کنیه من است پسر حسن بن على، او همانست که خدا با دست وى شرق و غرب زمین را فتح مىکند، او همانست که از دوستان خویش مدت زیادى غایب مىشود، تا حدى که در اعتقاد به امامت او باقى نمىماند مگر آنان که خداوند قلوبشان را با ایمان امتحان کرده است.» جابر مىگوید: گفتم یا رسولالله! آیا مردم در زمان غیبت از وجود وى منتفع مىشوند؟ فرمود: آرى به خدایى که مرا به حق فرستاده، مردم در زمان غیبت از نور ولایتش روشنایى مىگیرند. چنان که مردم از آفتاب بهره مىبرند با آن که زیر ابرهاست. اى جابر! این که گفتم از مکنونات سّر خداست و از علم مخزون خدا مىباشد آن را اظهار مکن مگر به کسى که اهلیت دارد. در اینجا به دلیل ضیق مجال به ذکر موارد یاد شده اکتفا کرده و طالبان را براى مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب «اتفاق در مهدى موعود» از على اکبر قرشى ارجاع مىدهیم.
2- امام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 2، ص 555، به نقل از مقدمة البیض ابن عبدالبر، ص9. 3- مقدمه موطا، ص 12، از عبدالوهاب و عبداللطیف . 4- منظور ما از«مهدى نوعى» همین است و گرنه اهل سنت نیز آن حضرت را فاطمى و حسینى مىدانند. 5 - بشراوى، الاتحاف، باب خامس، ص 180 ذیل فصل الثانى عشر منالائمه ابوالقاسم محمد. 6- ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 281. 7- محمد صالح حسینى ترمذى، مناقب مرتضوى، باب دوم، ص139. 8- عبدالله بسمل، ارجح المطالب فى عد مناقب اسدالله الغالب، ط لاهور، در باب منحصر بودن امامت در دوازده نفر، ص436. 9- مقتل الحسین، خوارزمى، ج 1، الفصل السابع فى فضائل الحسین، ص146. 10- فرائدالسمطین، ج 2، ص 132، حدیث 430. 11- همان،ج 2، ص313، حدیث563. 12- ینابیع المودة، باب 58، ص 258. 13- فرائد السمطین، باب77، ص 445. 14- الاتحاف بحب الاشراف، ط ادبیه مصر، صص146، 165. 15- فصول المهمه، فصل 8 ، ص 265. 16- فرائد السمطین، ج 2، ص337، حدیث 591. 17- ینابیع المودة، باب 80 ، ص 454. 18- فرائد السمطین، ج 2، ص336، حدیث 590. 19- ما اگر بخواهیم از آسمان مشیت آیت قهرى نازل گردانیم که همه به جبر گردن زیر بار ایمان فرود آرند.» ( شعراء/ 4) 20- ینابیع المودة ، باب 80، ص 454 و باب86 ، ص 471 . 21- فصول المهمه، فصل ثانى عشر، صص309 ، 310 . 22- فرائد السمطین، ج 2، ص319، حدیث 571. 23- مقتل الحسین، ج 1، فصل سابع فى فضائل الحسن، و الحسین، ص96. 24- ابن اثیر در«اسدالغابه» مىگوید: ابوسلمى چوپان شتران رسول خدا(ص) بود، نامش را «حریث» گفتهاند. ابن حجر نیز در «الاصابه» چنین گفته است: ناگفته نماند حدیث فوق را در فرائد از خوارزمى نقل کرده است. 25- بقره/ 285. 26- در نسخه فرائد «شبح» و در نسخه مقتل خوارزمى «من سنح نور من نورى» است. 27- ینابیع المودة ، باب93 ، ص487. 28- مقتل الحسین، ج 1، فصل سابع فى فضائل الحسن و الحسین ، ص 94. 29- فرائد السمطین، ج 2، ص 321 ، حدیث 572. 30- در لفظ مقتل الحسین «الزائد» با «زاء» است یعنى دورکننده دشمنان از حوض. 31- «وارد» کسى است که قبل از قافله وارد محلى مىشود نظیر«فارسلوا واردهم فادلى دلوه.» 32- ینابیع المودة، باب 94، ص 494. |
چند شعر و مدح زیبا در مدح زیباترین مخلوق -حسین خون خدا
سیارگان تمام شده بیقرار عشق
ذرات و کائنات سراسر اسیر او
گیتی محاط دائرة اقتدار عشق
هر چیز هر چه شد همه از عشق شد بلی
بیرون ز حصر کرده خدا اختیار عشق
کاین کارگاه هستی و ایوان او تمام
برگی بود زدفتر نقش و نگار عشق
عشق آن زمان که خواست تجلی کند زغیب
میخواست مظهری که بود هم عیار عشق
عاشق زیاد بود ولی عشق را چه سود
ز آنان کسی نبود که آید بکار عشق
تا آنکه از سلالة آدم شهی بنام
در شهر عشق آمد و شد شهریار عشق
شاهنشه وجود نماینده کمال
آری حسین الهه و پروردگار عشق
امروز روز سوم شعبان بود که نیست
روزی چنین بعالم لیل و نهار عشق
روزی بود که عشق تجلی نمود و دید
چشم زمانه پادشه کامکار عشق
میلاد با سعادت سلطان دین حسین
آن اوستاد معنی و آموزگار عشق
خورشید عشق سر زده اینک به میمنت
از خانة علی پدر تاجدار عشق
آری طلوع کرده از آن مشرق آفتاب
روشن نموده کشور و شهر و دیار عشق
آن عشق محض مظهر تام وجود پاک
لاجرعه سرکشیده می خوشگوار عشق
روزیکه سید الشهداء کرد عزم رزم
افزود در تمام جهان اعتبار عشق
پیمود تا طریق حقیقت بسوی حق
بنمود اهل و مال و تن جان نثار عشق
تا باخت نرد عشق شهنشاه عالمین
بنمود خاک کربلا لاله زار عشق
کی بود زادة زهرا که روز طف
تمساح عشق غوطه ور اندر بحار عشق
یحیی صفت بداد سراما سر حسین
برشد بمثل عیسی مریم بدار عشق
مردانه تاخت تا بسرا پردة یزید
بشکست سدّ کفر زمان شهسوار عشق
تا کرد آبیاری بستان دین حسین
شد سیل خون روان ، همه در جویبار عشق
زین پیشوای اعظم آزادگان کنون
باید که مسلمین بپذیرند کار عشق
تا بر علیه کفر کنند این زمان قیام
تا تاج دین بسر بنهند از کنار عشق
تا در پناه پرچم اسلام در جهان
اسفند کفر بگذرد ، آید بهار عشق
تا از نفاق و تفرقه ورزند اجتناب
گردند مجتمع همه اندر حصار عشق
بالجملهای که خفتهای اندر مقام جهل
بیدار شو چو خسرو شب زندهدار عشق
آفتابی که چنین چهره تابان دارد صد چو مه عاشق سرگشته و حیران دارد
پرچم سلطنت عشق برافراشت شهر کز شرف خاک درش فخر به کیهان دارد
آمد آن موکب مسعود که در عرصه عشق شهسواری است که دل داده، فراوان دارد
آفتابی ز سرا پرده عصمت بدمید که مه از شرم رخش سر به گریبان دارد
مرد میدان شجاعت، آن شیر ولی که نه اندیشد ز شمشیر و ز پیکان
سوی جانان برود سوخته جان هر که ز شوق سر نهد بر کف و تقدیم به جانان دارد
عاشقان را دهد از جلوه معشوق نوید زین تبسم که به لب آن گل خندان دارد
عید میلاد حسین نور دو چشمان علی است آن که بر چهره دو صد آیت یزدان دارد
شمع تابنده حق اوست که مشکات وجود جلوه از تابش آن شمع، فروزان دارد
پیفرمان مطاعش فلک حلقه به گوش حکم بر دیده نهد گوش به فرمان دارد
جبهه ساینده ملائک به در بارگهی که چو جبرئیل امین صاحب و دربان دارد
مادر دهر نزاده است و نزاید چو حسین رادمردی که نشان از شه مردان دارد
چشمه رحمت حق اوست که با دشمن و دوست کرم و لطف و جوانمردی و احسان دارد
هر که در سایه آن سرو جنان رخت کشید کی دگر آرزوی روضه رضوان دارد
خسرو کون و مکان اوست که بر سر ز ازل تاج فرماندهی عالم امکان دارد
بلبل گلشن حق اوست مگر لعل لبش که چو خوش نغمه داودی قرآن دارد
قصه عشق و فداکاری و جانبازی اوست داستانی که نه آغاز و نه پایان دارد
بشکفد با رخ خندان چو گل از فیض دمش هر که در ماتم او دیده گریان دارد
روی هفتاد و دو ملت ز اذل تا ابد است سوی آن کعبه که هفتاد و دو قربان دارد
گر چه هر خامه در اوصاف رخش سفت ولی جلوه کی ران ملخ نزد سلیمان دارد
خسروا چهره مپوشان ز گدایان که رسا نکشد دست ز دامان تو تا جان دارد
خواهد این جامه که در تهنیت مقدم توست عرضه بر درگه سلطان خراسان دارد
کیمیای اشک؛ سید جلال یاسینی
مژده ای دل که دگر سوم شعبان آمد |
پیک شادی ز بر حضرت جانان آمد |
مژده ای دل که برای دل غمدیده ما |
هدهد خوش خبر از نزد سلیمان آمد |
خیز ای دل تو بیارای کنون بزم طرب |
که دگر موسم اندوه به پایان آمد |
مطربا نغمه نو ساز کن و پای بکوب |
که به ما مژده وصل شه خوبان آمد |
ساقیا باده بده خود بنما سرمستم |
زان میای کو به تن خسته ما جان آمد |
ظلمت و تیرگی شام الم رفت کنون |
روز شادی شد و خورشید فروزان آمد |
غنچهی دهر در این روز بخندید دگر |
که به بستان علی نوگل خندان آمد |
عطر پاشید به بستان که همه عطرآگین |
سمن و یاسمن و سنبل و ریحان آمد |
بلبل از لب به ترنم بگشاید نه عجب |
که به گلذار نبی بلبل خوش خوان آمد |
گوهری از صدف بحر کرم گشت عیان |
که به توصیف رخش لولو مرجان آمد |
نور حق جلوه به برج شرف زهرا کرد |
بین به این نور که این گونه درخشان آمد |
وه چه روزی است مبارک ز قدوم شه دین |
موسم مغفرت و رحمت یزدان آمد |
روز فرخنده میلاد حسین ابن علی(ع) |
مژدهی خامُشی آتش نیران آمد |
باعث کون و مکان منشاء ایجاد حسین |
که وجودش به جهان مفخر انسان آمد |
مظهر ذات خدا سبط رسول دو سرا |
نور چشمان علی آن شه مردان آمد |
حیف و صد حیف که در واقعه کرب و بلا |
بر تن خسته او ظلم فراوان آمد |
بر سر عهد و وفا در ره معشوق نگر |
خود فدا کرد که سالار شهید آن آمد |
ای غلامان اگرت بار گنه سنگین شد |
غم مخور چونکه حسین شافع عصیان آمد |
کیمیای اشک؛ سید جلال یاسینی
من که هستم سائلى بر خوان انعام شما
از ازل شیرین شده کام من از نام شما
اینکه من دیوانه باشم آن هم از عشق خدا
بوده در آغاز خلقت حُسن اقدام شما
گر شکسته بال مىخواهى بیا بنگر مرا
فطرسى بشکسته پر هستم سر بام شما
اى که گفتى آب کم جو تشنگى آور به دست
اى که مىریزد عطش از باده جام شما
تشنگى خواهم من امشب اى خداىتشنگى
تا که جان خود فدا سازم براى تشنگى
بى سرو سامان شدم تا که تو سامانم دهى
کافر محضم من امشب تا که ایمانم دهى
بى سوادم بهره از قرآن ندارم ذرهاى
آمدم اى روح قرآن فهم قرآنم دهى
زنده جاوید گردد هر که باشد کشتهات
دوست دارم تا بمیرم از دمت جانم دهى
فطرسم، حرّم، گنه کارم، پشیمانم حسین
آمدم تا طعم شیرینى ز گفتارم دهى
احتیاج من ندارد انتها اى ذوالکرم
مىبرم نام تو را تا که شود اینجا حرم
اى که هستى محور حبّ و ولاى اهل بیت
عشق تو ما را نموده مبتلاى اهل بیت
بى تو نامى از خدا هم در میان ما نبود
بى تو مىافتاد از رونق صداى اهل بیت
اى که مردانه دل از پروردگارت بردهاى
نیست عاشق بر تو مانند خداى اهل بیت
تا که نامت مىشود جارى به لبها یا حسین
جمع ما گیرد دگر حال و هواى اهل بیت
گر نبودى اسم غفّار خدا معنا نداشت
عفو و رحمتدر میان هر دوعالم جا نداشت
شد مدینه کربلا تا که به دنیا آمدى
مادرت شد مبتلا تا که به دنیا آمدى
مصطفى شد بوسه چین از حنجر وحلقومتو
چشمها شد پر بکا وقتى به دنیا آمدى
گفت این طفلازمناستومنازاویمبینجمع
رازها شد بر ملا وقتى به دنیا آمدى
بهترین معناى رحمان و رحیم امشب بود
مىدهد عیدى خدا وقتى به دنیا آمدى
عید عفو و رحمت آمد عید غفران آمده
ذکر تسبیح ملک زین پس «حسین جان»آمده
رمز صبر انبیاء عشق تو بوده یا حسین
نام تو صاحبدلان را دل ربوده یا حسین
میهمانى خدا گر خاص مىشد بر رسل
حق پذیرایى به روضه مىنموده یا حسین
اولین بارى که باب توبه واشد در جهان
نام زیباى تو این در راه گشوده یا حسین
هر که را حق از براى بندگى کرده جدا
نام تو بر قلب و جان او سروده یا حسین
جز سعادت نیست عاشق بر رُخ ماهت شدن
جز شهادت نیست راه خاک درگاهت شدن
حق آن لحظه که بوسیده پیمبر حنجرت
حق آن شورى که افتاده به قلب مادرت
حق بابایت على و گریه مردانهاش
حق آن جمعى که گردیده سراسر مضطرت
حق جبریل و سلامى که ز بالا آورد
حق فطرس آن دخیل گاهوار اطهرت
حق آن شیرى که از کام پیمبر خوردهاى
حق اسمى که تو را گشته نصیب از داورت
یک گره بر دل بزن تا صد گره را واکنى
زشتى ما را به زیبایى خود زیبا کنى
جواد حیدری
معمار صنع ریخت چو طرح بنای عشق
بگشاد بر همه ، در دولتسرای عشق
بیگانه را به کعبة مقصود ره نداد
تا خویشتن نکرد فدا در منای عشق
از این حضیض خاک بر افلاک پرگشای
اندر هوای عشق تو همچون همای عشق
برتر شوی زنه فلک ای دل بجان دوست
مردانه وار گر بنهی سر بپای عشق
با پای عقل کی بری این راه را بسر
نبود گرت بدست توکل عصای عشق
در طور پاسخ ارنی ، لن ترانی است
کاینجا کلیم هم نبود آشنای عشق
با آنکه در مقام کلیمی شد استوار
راهش ندادهاند بخلوتسرای عشق
آن جلوهای که موسی عمران زپا فکند
یک جلوه بود از علی ، مرتضای عشق
کاینجا مجال عرض وجود و کمال نیست
شاهان عالمند بر این در گدای عشق
یعنی ازین دو روزه هستی بپوش چشم
شاید که بعد از ین برسی بر بقای عشق
دیوانه آن کسی ، که شود پای بند عقل
فرزانه آنگه گشته زمان مبتلای عشق
غیر از حسین نیست در این عرصه عاشقی
عشاق بندهاند و بود او خدای عشق
با طفل شیرخوار چه رمزی میان نهاد
چون تیر از کمان شد و آمد بنای عشق
دانی که کربلا زچه شد نینوا بنام
از آن سرا شنید چون به سر نی نوای عشق
جعفر منصوری