بسیج موسسه استاندارد

اطلاع رسانی در خصوص پایگاه بسیج شهید صفاریان

بسیج موسسه استاندارد

اطلاع رسانی در خصوص پایگاه بسیج شهید صفاریان

عید ولایت در قرآن

آیة‏الله جوادی آملی

برترین نعمت معنوی

در سراسر جهان هستی همه نعمت‏های مادی و معنوی از سوی خدای سبحان است: «و ما بکم من نعمة فمن اللّه»1؛ نعمتهایی که انسانهای عادی هرگز توان شمارش آن را ندارند: «و إن تعدّوا نعمة اللّه لا تحصوها».2 خدای سبحان در قرآن کریم گاهی از نعمتهای مادی و روزیهای ظاهری، مانند آسمان، زمین، آفتاب و ماه یاد می‏کند و گاهی از نعمتهای معنوی و باطنی؛ چنانکه به عیسای مسیح می‏فرماید:

إذ قال الله یا عیسی ابن مریم اذکر نعمتی علیک و علی والدتک إذ أیّدتک بروح القدس تکلّم الناس فی المهد و کهلاً و إذ علّمتک الکتاب و الحکمة و التوریة و الإنجیل و إذ تخلق من الطّین کهیئة الطّیر بإذنی فتنفخ فیها فتکون طیرا بإذنی و تبرئ الأکمه و الابرص بإذنی و إذ تخرج الموتی باذنی.3 به یاد نعمتهایی باش که به تو و مادرت مریم دادم، آنگاه که تو را به روح القدس تأیید کردم که در گهواره و نیز در میانسالی با مردم سخن گفتی و آنگاه که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و آنگاه که به اذن من از گلِ به شکل پرنده می‏ساختی، پس در آن می‏دمیدی و به اذن من پرنده‏ای می‏شد و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا می‏دادی و آنگاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر [بیرون می‏آوردی.

درباره بنی اسرائیل نیز نعمتهایی محدود را یادآوری کرده، می‏فرماید:

یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی أنعمت علیکم.4 ای بنی‏اسرائیل، به یاد نعمتهایی باشید که به شما ارزانی داشتم.

نعمتهای معنوی مراتب و درجاتی دارد و در میان آنها برترین نعمت، رسالت و امامت است. از این رو در قرآن کریم از هر دو نعمت به «منت» (نعمت سنگین و توان فرسایی که حمل و هضم آن دشوار باشد، نه منت زبانی) تعبیر می‏کند، درباره رسالت و بعثت پیامبران می‏فرماید:

لقد منّ اللّه علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم.5 و درباره امامت نیز می‏فرماید:

و نرید أن نمنّ علی الّذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثین.6 زیرا پیامبر و امام تأمین کنندگان سعادت ابدی انسان هستند.

فرشتگان با همه قداست و شرافتی که دارند، تنها می‏توانند واسطه فیض باشند، ولی نمی‏توانند هدایت و رهبری مستقیم جامعه بشری را بر عهده بگیرند. موجود کامل و جامعی که می‏تواند فیض الهی را معصومانه از خدا دریافت کند و معصومانه به جوامع بشری ابلاغ کند و خود نیز معصومانه به آن عمل کند، انسان کامل، مانند پیامبر و امام است. از این رو خدای سبحان در قرآن کریم بر نبوت و امامت که جامع آن دو «ولایت» است تکیه کرد و آن را مورد امتنان قرار داد، در حالی که درباره آفرینش آسمانها و زمین و بهشت و قیامت به منت یاد نکرد؛ زیرا آسمانها و زمین گر چه بزرگ است، لیکن در برابر نعمت سنگین و توانفرسای7 رسالت و امامت کوچک است.

درباره رسالت و امامت نیز در قرآن کریم تنها درباره جریان غدیر خم و ولایت امیر مؤمنان، علیه‏السلام، تعبیر منحصر به فرد «اتمام نعمت» آمده است:

الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی.8 سخن از «انعمت علیکم» نیست، بلکه خداوند می‏فرماید:

أتممت علیکم نعمتی.

نعمتم را بر شما تمام کردم.

یعنی همانطور که نبوت و رسالت پیامبر اکرم، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، کاملترین نبوت و رسالت است و پس از آن نبوتی نیست، ولایت و امامت علی و اولاد علی، علیهم‏السلام، نیز کاملترین ولایت و امامت است و پس از آن امامتی نیست.

از منظر قرآن کریم در غدیرخم که عید بزرگ ولایت است، نعمتهای معنوی الهی به برترین حد و بالاترین نصاب خود رسید و چون نعمتی برتر از ولایت علی و اولاد علی، علیه‏السلام، نیست، عید غدیر برترین اعیاد امت اسلامی است و اعتقاد به ولایت تکوینی و تشریعی امامان معصوم، علیه‏السلام، و باور داشتن وساطت و شفاعت و وسیله بودن آنان از مهمترین برکاتی است که نصیب امت اسلامی شده است.

امامت، تداوم رسالت

خدای سبحان امامت را ادامه رسالت وهمتای آن می‏داند. از این رو در حادثه جهانی غدیر خم به پیامبر اکرم، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، فرمود: اگر نصب علی بن ابی طالب علی، علیه‏السلام، رابه دست خود انجام ندهی و ولایت را تببین نکنی اصلا به رسالت الهی عمل نکرده‏ای؛ یعنی رسالت منهای امامت معادل رسالت منهای رسالت است؛ زیرا آنچه اساس رسالت را حفظ می‏کند همان امامت است.

بهترین معرّف برای عظمت روز غدیر و حادثه جهانی این روز، قرآن و عترت است. چه حادثه‏ای در روز هجدهم ماه ذی حجه در سرزمین غدیر رخ داد که این روز را برای ابد عید کرد؟ خدای سبحان در سوره مائده به رسول اکرم، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، می‏فرماید:

یا أیّها الرسول بلّغ ما أُنزل الیک من ربّک و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه یعصمک من النّاس.

گرچه پیامبر دارای مقام نبوت نیز هست، لیکن در این پیام آسمانی رسالت او مطرح است. از این رو با خطاب «یا أیّها النبی» آغاز نشد. گزینش عنوان «رسالت» از یک سو، مجهول آوردن فعل «أُنزل» که نشانه اهمیت مطلب است از سوی دیگر ونیز انتخاب عنوان «ربّک» که نشانه آن است که تو عبد آن ربّی و او مولای تو است و تو باید از او اطاعت کنی، از سوی سوم، نشانه اهمیت آن مطلب است.

دو عنوان رسالت و ربوبیت که در این آیه آمده نشانه آن است که از منظر قرآن کریم در غدیرخم که عید بزرگ ولایت است، نعمتهای معنوی الهی به برترین حد و بالاترین نصاب خود رسید و چون نعمتی برتر از ولایت علی و اولاد علی، علیه‏السلام، نیست، عید غدیر برترین اعیاد امت اسلامی است.

رسالت پیامبر و ربوبیت خدا هر دو در آفرینش رویداد جهانی غدیر خم نقش دارد، یعنی خدایی که پروردگار بشر است، باید آنها را بپروراند و پرورش بشر بدون شریعت و مجری شریعت میسور نیست و تو رساننده این پیامی از این جهت که رسولی و با مردم رابطه داری در اینجا موظفی، نه از آن جهت که نبی هستی.9 از این رو در آیه کریمه هم «رسالت رسول »مطرح شد و هم «ربوبیت خدا». رسالت رسول اقتضا دارد که وی پیام خدا را بدرستی دریافت و ابلاغ کند واگر این پیام را به جوامع انسانی ابلاغ نکرد گویا هیچ کاری نکرده است. از این رو به پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، فرمود: اگر آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده به مردم ابلاغ کنی رسالت خدا را ابلاغ نکرده‏ای:

و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته.

اگر در این آیه می‏فرمود: «إن لم تفعل فما بلّغته»، بدین معنا بود که اگر آنچه را نازل کرده‏ام تبلیغ نکردی، همان را تبلیغ نکردی و این همان اتحاد مقدم و تالی و موضوع و محمول است که در قضایا غیر علمی و بی فایده است. هر دستوری که خدا به پیامبر می‏دهد اگر پیامبر به آن عمل نکند، آن دستور را عمل نکرده است. ثانیا نفرمود:«إن لم تفعل فما بلّغت رسالتک»، یعنی اگر آن پیام الهی را نرساندی رسالت خود را در خصوص آن امر ایفا نکرده‏ای؛ زیرا این جمله نیز گرچه قبح اتحاد مقدم و تالی را ندارد، لیکن قضیه شرطیه سودمندی نیست. این جمله نورانی بدین معناست که، تو رسول خدایی و رسالتت به پایان خود نزدیک می‏شود؛ اکنون اگر امامت و خلافت امیر مؤمنان، علی، علیه‏السلام، را ابلاغ نکنی اصلاً آن رسالت الهی را ابلاغ نکرده‏ای و دیگر در صف مرسلان نخواهی بود:

و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته.

رسالت ربّ در این جمله چون مطلق است و هیچ قیدی ندارد، بدین معناست که در صورت عدم تبیین امامت و نصب امام دیگر سمت رسالت نخواهی داشت و اصلاً به وظیفه و رسالت الهی خود عمل نکرده‏ای؛ زیرا امام و امامت تضمین کننده اصل دین است.

حاصل این که، مراد این نیست که اگر رسالت نصب جانشین را نادیده گرفتی، خصوص این رسالت را نرسانده‏ای، بلکه مراد این است که اگر رسالت ولایت و خلافت علی، علیه‏السلام، را ابلاغ نکردی، رسالتت را هرگز ایفا نکرده‏ای .

وعده صیانت الهی

در ذیل همین آیه فرمود:

و اللّه یعصمک من الناس.

خدا تو را از آسیب مردم حفظ می‏کند.

این که خدای سبحان فرمود خدا تو را از آسیب مردم مصون نگاه می‏دارد، مراد چه آسیبی است؟ اولاً، روزی که نبی گرامی تنها بود و دشمنان مسلح بودند نترسید و خدای سبحان به وی فرمود:

فقاتل فی سبیل اللّه لا تکلّف الاّ نفسک و حرّض المؤمنین عسی اللّه أن یکفّ بأس الّذین کفروا و اللّه أشدّ بأسا و أشدّ تنکیلاً.10 تو موظفی برای حفظ دین دفاع کنی و [اگر احدی تو را در دفاع و جهاد یاری نکند] تنها تو مکلفی [در صحنه حضور پیدا کنی و مجاهد نستوه باشی]. مؤمنان را نیز به جهاد ترغیب کن، باشد که خداوند آسیب کسانی را که کفر ورزیده‏اند از آنان باز دارد و خداست که قدرتش بیشتر و کیفرش سخت‏تر است.

رسول گرامی در ردیف معدود مبلغان الهی است که از بشر هراسناک نبود تا بر اثر هراس از مردم در تبلیغ حادثه تاریخی غدیر تسامح کند؛ زیرا به شهادت قرآن کریم آن روزی که همه مسلح بودند و رسول گرامی بی‏سلاح بود از هیچ کس هراسی نداشت.

فرار از میدان جنگ که از گناهان کبیره است، از نظر فقهی برای افراد عادی حدی دارد که حد آن در آغاز، مقاومت یک نفر در برابر ده نفر و پس از تخفیف، مقاومت یک رزمنده در برابر دو نفر بود،11 ولی فرار از میدان جنگ برای رسول اکرم، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، حرام بود و هیچ حد و مرزی نداشت؛ یعنی هرگز پیغمبر مأذون نبود میدان کارزار را ترک و فرار کند، گرچه همه مردم روی زمین دشمن او باشند و علیه او در مصاف شرکت کنند. هم حکم فقهی رسول اکرم، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، این بود که در صحنه جنگ حق فرار نداشت و هم سنت و سیرت قطعی آن حضرت این بود که از احدی هراسناک نبود تا فرار کند و صحنه را ترک کند. پس آن روزی که همه مسلح بودند و انبوه دشمن وی را احاطه کرده بود و او تنها و بی سلاح بود و تنها امیر مؤمنان، علیه‏السلام، یار و یاور وی بود، از احدی نمی‏ترسید.

ثانیا، در حجاز آن روز بویژه در اواخر دوران رسالت، یعنی در حجة‏الوداع همه تسلیم شده بودند و حجاز آرام شده بود. نامه رسمی رسول گرامی به امپراتوری ایران وروم نیز رسیده بود. قهرا پیامبری که اصلاً از کسی نمی‏هراسید و آن روزی که تنها بود نیاز به حافظ نداشت و تنها به قدرت غیبی خدای حفیظ تکیه می‏کرد، امروز که بعد از فتح مکه فرمانده کل قوای حجاز است و نامه رسمی برای امپراتوری ایران و روم می‏نگارد از چه می‏ترسید؟ با تشریح فضای حجاز از یک سو و تحلیل فضای جهان معاصر بعد از فتح مکه از سویی دیگر، روشن شده است که پیغمبر از احدی در جنگ نظامی هراسی نداشت.

این که در بخش پایانی آیه فرمود خدا تو را از مردم حفظ می‏کند، معلوم می‏شود نگرانی پیامبر از خطر نظامی نبود؛ به همان دو شاهدی که یاد شد. عمده خطر سیاسی و جوسازی مردم حجاز بود که مبادا بر اثر ضعف فرهنگی دچار شبهه شوند و بگویند: رسول گرامی داعیه رسالت در سرپروراند تا مردم را محکوم خاندان خود کرده، پسر عمو و داماد خود را جانشین خویش کند و امارت بر مردم را میراث و موروث خاندان خود گرداند. این ترس همواره هست و ترس نظامی نیست تا کسی بگوید من خوف ندارم و خون شهید مؤثّر است. اگر مردم جاهل و عوام بودند و قدرت تحلیل نداشتند، رهبر الهی نیز کاری از پیش نمی‏برد.

نگرانی موسی از جهل مردم

بدترین مشکل برای رهبران الهی ضعف فرهنگی مردم است؛ موسای کلیم که از پیامبران بزرگ اولوالعزم بود، کسی است که بین دریا و شمشیر نمی‏ترسید؛ وقتی ذات اقدس خداوند به او دستور داد به سوی دریا حرکت کن ،بنی اسرائیل معترضانه به او گفتند: ای موسی! دریا در پیش روی و شمشیر فراعنه در پشت سر ماست و ما را بین دو مرگ میخکوب کرده‏ای.

موسی، علیه‏السلام، گفت:

کلاّ إنّ معی ربّی سیهدین.12 چنین نیست؛ زیرا پروردگارم با من است و بزودی مرا راهنمایی خواهد کرد.

با حرف ردع «کلاّ» آنان را خاموش کرد و فرمود امواج دریا و شمشیر فراعنه در اختیار خداست. ادامه در صفحه 83 ک Á ادامه از صفحه 9 اگر خدا بگوید بازگرد، باز می‏گردم و پیروز می‏شوم و اگر بگوید به دریا برو به دریا می‏روم.

گاهی فرمانده در میدان نبرد به سربازان خود دستور پایداری می‏دهد و شهادت در راه خدا را فضیلت معرفی می‏کند، ولی گاهی تشر می‏زند و می‏گوید: «کلاّ» یعنی ما در امانیم.

وقتی پیروان موسای کلیم گفتند بین دو مرگ گرفتار شدیم، کلیم خدا نفرمود صبر کنید. خدا صابران را دوست دارد و اگر شهید شدیم اجرمان با خداست. می‏گوید ما بین دو مرگ نجات پیدا کرده و پیروزیم. خدا فرمود:

أضرب بعصاک البحر.13 با عصای خود به دریا بزن.

موسی، علیه‏السلام، عصای خود را به دریا زد و دریا بستر خاکی شد و آنها گذشتند، ولی چون فرعون و فرعونیان آمدند در کام امواج خروشان غرق شدند:

فغشیهم من الْیمّ ما غشیهم.14 موسای کلیم که بین دو مرگ به یاد خدا بود و امنیت خود را از خدا دریافت کرده بود، احساس ترس نکرد، اما وقتی ساحران فرعون چوبها و طنابها را در میدان مبارزه انداختند:

سحروا أعین النّاس و استرهبوهم.15 مردم که تماشاچی میدان مسابقه بودند دیدند مارهای فراوانی در این میدان در جنب و جوش است، موسایی که عصا را اژدها می‏کند و خود اژدها افکن است، دراین صحنه ترسید:

فأوجس فی نفسه خیفةً موسی.16 امیرالمومنین، علیه‏السلام، در تحلیل ترس حضرت موسی می‏فرماید: موسای کلیم بر خود نترسید، ترس وی از این بود که جاهلان پیروز شوند و مردم را به گمراهی بکشانند. ترس موسای کلیم از این بود که ساحران با عصاها و طنابها میدان مسابقه را میدان مار کردند. او اگر عصا را بیندازد و آن هم یک مار بشود و مردم نتوانند بین سحر ساحران و اعجاز او فرق بگذارند. چه کند؟ لم یوجِس موسی، علیه‏السلام، خیفة علی نفسه، بل أشفق من غلبة الجهّال و دول الضلال.17 آن که نتواند بین سحر و معجزه فرق بگذارد با او چه می‏توان کرد؟ آن صحنه جای این نبود که کسی از سر نصیحت بگوید: «سحر با معجزه پهلو نزند، دل خوش دار»؛ زیرا بر اثر ضعف فکری مردم سحر با معجزه پهلو می‏زد و موسای کلیم از ضعف فکری مردم می‏ترسید.

هراس رسول گرامی نیز از این بود که مردم نتوانند تشخیص بدهند که ولایت علی بن ابی طالب، علیه‏السلام، در رخداد غدیر، حکم خدا و نصب الهی است. شخصیت علی، علیه‏السلام، همانند ندارد و هرگز سخن از امارات و سلطنت نیست.

خدای سبحان که فرمود: «و الله یعصمک من الناس»، یعنی کاری می‏کنم که طرز فکر مردم دگرگون شود و مردم کار تو را توطئه نپندارند و تو را متهم نکنند، چنانکه موسای کلیم بشارت داد:

لا تخف انّک أنت الأعلی و ألق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا إنّما صنعوا کید ساحر و لا یفلح السّاحر حیث أتی.18 مترس که تو خود برتر و پیروزی و آنچه در دست داری بینداز تا هر چه را ساخته‏اند ببلعد. در حقیقت آنچه سرهم بندی کرده‏اند، افسون افسونگران است و افسونگر هر جا برود رستگار نمی‏شود.

مردم خواهند دید که در صحنه مسابقه اژدهایی حرکت می‏کند و دیگر چیزی جز چوبهای خشک و طنابهای بی روح و سرد نیست؛ مردم دیگر طناب و چوب می‏بینند، نه مار. خاصیت کار تو این است که کید و صنع ساحران را می‏بلعد، نه چوب و عصا و طناب را. خدای سبحان با چنین اهمیتی حادثه غدیر را برای رسول گرامی تحلیل و تبیین کرد.

روز نومیدی کافران

پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، روز غدیر از مردم پرسید: آیا به رسالت الهی خود عمل کردم و آیا نسبت به شما اولی، و والی هستم؟ حاضران گفتند: آری .آنگاه فرمود:

من کنت مولاه فعلیُّ مولاه.

هر کس که من والی و سرپرست اویم علی [علیه‏السلام] والی اوست.

در این زمینه آیه سوم سوره مبارکه مائده نازل شد و اعلام داشت که:

موجود کامل و جامعی که می‏تواند فیض الهی را معصومانه از خدا دریافت کند و معصومانه به جوامع بشری ابلاغ کند و خود نیز معصومانه به آن عمل کند، انسان کامل، مانند پیامبر و امام است.

الیوم یئس الّذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا.19 امروز کافران از [کارشکنی در [دین شما نومید شدند؛ پس از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را برای شما برگزیدم.

در این آیه دو بار واژه «ألیوم» آمده است. در قران کریم اغلب، کلمه «یوم» و «یومئذ» درباره معاد است و در این آیه واژه «یوم» درباره ظهور ولایت و امامت به کار رفته است.

قرآن تبیین مطالب مهم رابا «الاّ» یا «ألیوم» آغاز می‏کند. در بسیاری از آیات که درباره احکام نازل شده خدا نفرمود«الیوم» اما در این گونه موارد«الیوم» یعنی امروز خبر مهمی رسیده و آن ولایت است که دوستان بر اثر تولی اولیای حق به کمال و تمام رسیده و شادمانند و دشمنان که طمعشان قطع شده ناامیدند.

دشمنان پیامبر اکرم،صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، می‏گفتند:

... نتربّص به ریب المنون.20 ما مرگ پیامبر را انتظار می‏کشیم و با مرگ او، بساطش برچیده می‏شود؛ چون با کتاب و قانون می‏شود مبارزه کرد، ولی با رهبر محیی و مجری قانون نمی‏شود مبارزه کرد.

در غدیر غم حادثه‏ای اتفاق افتاد که کافران ناامید شدند؛ چنانکه بر اساس سوره مبارکه کوثر، خدا به پیغمبر چیزی داد که دشمن ناامید شد. پیام سوره کوثر این است که خدا به پیغمبر کوثری داده که مایه بقاء و دوام نبوتش خواهد بود. از این رو به آن حضرت می‏فرماید:

إنّ شانئک هو الأبتر.21 [تو ابتر، یعنی بی نتیجه و عقیم نیستی]، بلکه دشمن تو عقیم و کارش نافرجام است.

کسی که کارش بی هدف است و به مقصد نمی‏رسد؛ ابتر است.

بارزترین مصداق کوثر وجود مبارک فاطمه، علیهاالسلام، است. پس روزی که فاطمه چشم به جهان می‏گشاید و روزی که علی، علیه‏السلام، در غدیر خم به خلافت منصوب می‏شود، دوام و بقای دین تضمین می‏گردد و دشمن در آن روز ابتر و ناامید است.

«ألیوم» در این آیه که همان «یوم الله» و روز ظهور فیض الهی است؛ یعنی روزی که فیض ویژه الهی تجلی کرده است:

ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا.

روزی که دینِ ناقص، کامل و نعمتِ ناتمام، تمام و اسلامِ خداپسند به مردم معرفی شده است.

در صدر سومین آیه سوره مائده چند حکم فقهی مانند حرمت مردار، خون و گوشت خوک بیان شده است:

حرمت علیکم المیتة و الدّم و لحم الخنزیر.

این احکام فقهی در سوره‏های نحل انعام و بقره نیز بود. در سوره نحل که در مکه نازل شده، می‏فرماید:

إنّما حرّم علیکم المیتة و الدّم و لحم الخنزیر و ما أُهل لغیر اللّه به...22 خدا مردان و خون و گوشت خوک و آنچه را که نام غیر خدا بر آن برده شده حرام گردانیده است.

در سوره انعام نیز که از سوره‏های مکی است می‏فرماید:

قل لا أجد فیما أوحی إلیّ محرّما علی طاعم یطعمه إلاّ أن یکون میتة أو دما مسفوحا أو لحم خنزیر فإنّه رجس أو فسقا أهلّ لغیر اللّه به...23 بگو در آنچه بر من وحی شده؛ بر خورنده‏ای که آن را می‏خورد هیچ حرامی نمی‏یابم، مگر آن که مردار یا خون ریخته یا گوشت خود باشد که اینها هم پلید است، یا قربانی که از روی نافرمانی به هنگام ذبح نام غیر خدا بر آن برده شده باشد.

در سوره بقره نیز که در سال اول هجرت رسول اکرم، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، به مدینه بر آن حضرت نازل شد، آمده است:

إنّما حرّم علیکم المیتة و الدّم و لحم الخنزیر و ما أُهل لغیر اللّه به...24 خداوند تنها مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که هنگام سر بریدن نام غیر خدا بر آن برده شده، بر شما حرام گردانیده است.

آیا با چند حکم فقهی مانند حرمت مردار و خون و گوشت خوک که در مکه و مدینه مکرر گفته شده دین کامل شد؟! یقینا چنین نیست. چند حکم فقهی که کافران آنها را اسطوره می‏پنداشتند و می‏گفتند:

و إذا تتلی علیهم ایاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا إن هذا إلاّ أساطیر الأولین.25 بخوبی شنیدیم، اگر می‏خواستیم قطعا ما نیز همانند این را می‏گفتیم این جزء افسانه‏های پیشینیان نیست.

چگونه عامل نومیدی کافران می‏شود؟ نوشتن و نشر دادن رساله عملیه کامل دشمن را ناامید نمی‏کند تا چه رسد به چند حکم فقهی محدود.

از سوی دیگر پیش از این جمله «ألیوم أکملت» فرمود:

امروز کافران [که توطئه براندازی نظام دینی را داشتند] ناامید شدند.

مراد قرآن از کفار، تنها کافران حجاز نیست؛ زیرا آنان پس از فتح مکه سپر انداختند و فوج فوج به دین خدا درآمدند:

إذا جاء نصراللّه و الفتح و رأیت النّاس یدخلون فی دین اللّه أفواجا.26 آنان یا مسلمان شدند یا تسلیم و از براندازی نظام دین نومید شدند. این که فرمود: «ألیوم یئس الّذین کفروا» مراد، کافران روم و ایران و حجاز است. آیا چند حکم فقهی که چندین بار قبلا هم نازل شده مایه ناامیدی کافران است؟ معلوم می‏شود خبر جدیدی در یوم‏اللّه غدیر ظهور کرده و پایگاه مستحکمی برای امّت و آیین ایجاد شده است.

در روز غدیر، معلم و مفسر قرآن، مدافع دین ،معلم و مزکّی مردم و حافظ نظام اسلامی و بیت المال و مرزهای کشور و بالاخره صاحب دین منصوب شد. پس تنها سخن از «سوادٌ علی بیاض» و احکامی نوشته شده بر چهره پوست و کاغذ و چوب نیست تا بتوان آن را به بازی گرفت.

در روز غدیر والی، امام و خلیفه آمد و کافر بدخواهی که در کمین نشسته بود تا دین و نظام دینی را از ریشه براندازد، ناامید شد؛ زیرا فهمید که دین، صاحب، متولی، مجری و مبین دارد. بعد فرمود: «فلا تخشوهم» دیگر از کافران نترسید؛ زیرا رهبر و والی دارید و از دشمن ناامید هراسی نیست.

بنابراین، امامت و ولایت و رهبری مایه امید مسلمانان و موجب ناامیدی کافران است. در این جا سخن از مذهب و فرقه خاص نیست. بلکه سخن از اصل اسلام است، اگر امامت و ولایت حفظ شود دین زنده می‏ماند.

1. سوره نحل (16)، آیه 53.

2. همان، آیه 18.

3. سوره مائده (5)، آیه 110.

4. سوره بقره (2)، آیه 47.

5. سوره آل عمران (3)، آیه 164.

6. سوره قصص (28)، آیه 5؛ چون نبوت به خاتمیت می‏انجامد، در آیه اول از آن با فعل ماضی «مَنّ» یاد کرد، ولی درباره امامت که تا قیامت ادامه دارد در آیه دوم با فعل مضارع «یِمنّ» که نشان استمرار است، یاد می‏کند.

7. تحمل و هضم نبوت و امامت برای نوع انسانها میسر نیست. پیامبرشناسی و امام‏شناسی و دریافت درست پیام این برگزیدگان الهی و عمل کردن به آن بسیار دشوار است.

8. سوره مائده (5)، آیه 3.

9. «نبیّ» یعنی انسانی که گزارش را از ذات اقدس خداوند دریافت می‏کند و «رسول» یعنی کسی که باید پیام الهی را به جوامع بشری برساند. چهره ارتباط انسان کامل با خدا «نبوت» وچهره ارتباط وی با جوامع بشری «رسالت» است.

10. سوره نساء (4)، آیه 84.

11. سوره انفال (8)، آیات 65-66.

12. سوره شعراء (26)، آیه 62.

13. همان، آیه 63.

14. سوره طه (20)، آیه 78.

15. سوره اعراف (7)، آیه 116.

16. سوره طه (20)، آیه 67.

17. نهج البلاغه، خطبه 4.

18. سوره طه (20)، آیات 68-69.

19. سوره مائده (5)، آیه 3.

20. سوره طور (52)، آیه 30.

21. سوره کوثر (108)، آیه 3.

22. سوره نحل (16)، آیه 115.

23.سوره انعام (6)، آیه 145.

24. سوره بقره (2)، آیه 173.

25. سوره انفال (8)، آیه 131.

26. سوره نصر (110)، آیات 1-2.

ولادت حضرت معصومه علیهاالسلام

ضیافت حضور

از عرش خدا باران سپیده می بارید؛ هلهله فرشتگان شادی آسمانیان را هویدا می کرد؛ ماه با لبخند، بذر نقره می پاشید و ستارگان در بزمِ شادیِ عرشیان، آسمان شهر را با حضورشان چراغانی می کردند. ملائک، شادباش های خداوندی را در سریرهای نور به سرزمین مدینه می فرستادند. شهر غرق در شور، شکفتن گلی از گلستان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را انتظار می کشید و خانه امام موسی بن جعفر علیه السلام خود را آماده ضیافت تولّدی بزرگ می دید. به ناگاه، فضا از عطر حضور پر شد؛ انتظار به پایان رسید؛ خنده ها شکفت و نوزادی زیبا به ناز دیده باز گشود. پدر که لبخند را هدیه حضور کودک خود کرده بود، نام او را به یادِ مادر خویش فاطمه نهاد.

بانوی آب و آیینه

میلاد سراسر نور حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام ، گلِ زیبای مهر محمدی، زینت شاخسار ولایت، نجمه آسمان امامت، کریمه اهل بیت، آسیهِ صداقت ها، مریم پاکی ها، خدیجه مهربانی ها و فاطمه خوبی ها، بانوی آب و آیینه و آفتابْ بر شیفتگان و رهروان راهش تهنیت باد.

بوی بهشت برین

در تنگنای گرمی هوا و در کمبود کیمیای آب، در گوشه ای از کویر بزرگ ایران، قرن هاست که شهری قامت آراسته است. در دامن این شهر، گنبدی طلایی با گلدسته هایی بلند چون نگینی زیبا بر انگشتری شهر خودنمایی می کند. در زیر این بارگاه نورانی، بانویی بزرگ آرمیده است که نامش «فاطمه» و مرقدش زیارتگاهی روح افزاست. مردمان که به پاکی اش ایمان دارند او را «معصومه» می خوانند و چون بارگاهش را سرچشمه کرامت و مهر می دانند «کریمه اهل بیت»اش گفته اند. قرن هاست که آنان بوی بهشت برین را از مرقد پاک او می بویند و جلوه دوباره زهرای اطهر را در حریم حرم او می جویند. بارگاه حضرت معصومه علیهاالسلام زینت شهر قم، پناهگاه پاکان و صالحان و نقطه امید دین باوران است.

حضرت معصومه علیهاالسلام در یک نگاه

مطابق بسیاری از مدارک تاریخی، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام در روز اول ماه ذیقعده سال 173 ق در شهر مدینه دیده به جهان گشود. پدر آن حضرت امام هفتم شیعیان، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، است که او را «ابوالحسن اول» نیز نامیده اند. برطبق شواهد تاریخی، مادر حضرت معصومه علیهاالسلام همان مادر حضرت رضا علیه السلام و زنی پاک و باایمان بوده است. برای ایشان نام هایی چون خیزران، ام البنین و نجمه روایت شده است؛ اما پس از آن که امام رضا علیه السلام از ایشان متولد شد، او را «طاهره» نامیدند.(1)

شکوهمندیِ شرافت

حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام در شرافتِ دودمان و طهارت نسل، مقامی به بلندای آسمان دارد. او حیات خود را وام دارِ پدری است که سرچشمه فیض الهی و استمرار سلسله نور پیامبری است. او از زلال محبت مادری پاک و باایمان سیراب شده و در جوار شکوه عظمت روح برادری چون امام رضا علیه السلام بالیده و دامن پرمهرش مأمن محبت به فرزند برادری بوده که لیاقت مدال پرافتخار وصایت خداوندی را داشته است. و این شکوهمندی و شرافت چه زیبا در زیارتنامه اش تجلّی یافته: «السلامُ عَلَیکِ یا بِنتَ رسولِ اللّه ،...السلامُ علیکِ یا بنتَ ولیِّ اللّه ، السلام علیکِ یا اُخْتَ ولیِّ اللّه ، السلامُ علیکِ یا عمّةَ ولیِّ اللّه ».(2)

عاشق برادر

دوران کوتاه زندگانی حضرت معصومه علیهاالسلام همواره در اندوهِ ستم عباسیان گذشت. هنوز بیش از ده بهار از زندگانی را پشت سر ننهاده بود که دست بیداد هارون الرشید دستان نوازش گر پدر را از سر او کوتاه کرد و دریایی از اندوه را بر قلب شریفش جاری ساخت؛ اگر چه قبل ازآن نیز زندان های جور هارون، کم تر، مجالی برای دیدار پدر فراهم ساخته بود. بعد از پدر، حجت خدا و دادرس مردمان، برادر بزرگوارش حضرت علی بن موسی الرضا، تنها مایه آرامش او بود. آن حضرت با دیدار برادر غم ها را از یاد می برد و به کانون زندگی اش نور و صفا می بخشید. همین عشق ویژه به برادر بود که باعث شد نتواند فراق او را تحمل کند و به اشتیاق دیدار برادر مدینه را به قصد مرو ترک گوید.(3)

رتبه ای همانند معصومان

در تعالیم آسمانی، به ویژه در قرآن، از زنان بزرگ و کاملی سخن رفته که خداوند مقام بلندشان را ستوده است. در فرهنگ شکوهمند اسلام نیز از زنانی سخن به میان آمده است که با تعالی روح و کسب کمالات معنوی، این ظرفیت را یافتند که بیش از دیگران فروغ جاویدان و نور الهی ولایت را دریافت کنند. حضرت زینب و حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام ، مصداق روشن این زنانند؛ زنانی که ستایش امامان معصوم را برانگیخته، گاه رتبه ای بلند، همسان و همانند معصومان یافته اند.

معصومه علیهاالسلام

شاخسارِ خوش بویِ فاطمه معصومه علیهاالسلام در بیت رسالت و در خانه امامت رویید و در جوار سراسر نور امامان معصومی چون حضرت موسی بن جعفر و علی بن موسی الرضا بالید. از رهنمودهای آن رهبران الهی خوشه ها برگرفت و در پرتو آن، جان خویش را از ناپاکی ها دور نگاه داشت. اوج تقوا و طهارتِ روحِ آن بانو چنان بود که او را معصومه نامیدند. این نشان افتخار از سوی حضرت رضا علیه السلام به ایشان عطا شد(4) و بیانگر اوج قداست و طهارتِ نفسِ این بانوی آسمانی است.

محدثه

ذخایر والای روایات اسلامی که اکنون در پیش روی همه دین باوران و حقیقت جویان است، حاصل رنج عالمان و محدثان بسیاری است که در حفظ و پاس داشتِ این گنجینه گران مایه خالصانه کوشیده اند. در میان اصحاب حدیث به شماری از بانوان با فضیلت برمی خوریم که نام خود را در زمره محدثان ثبت کرده اند. از جمله عناوینی که بلندی مرتبه علم و آشنایی کریمه اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام ، را با معارف بلند اسلامی نشان می دهد، محدثه بودن آن حضرت است. بزرگان علم حدیث، روایات بسیار از آن حضرت نقل کرده اند. روایاتی که از این بانوی بزرگ نقل شده به دلیل شخصیت والایش مورد توجه محدثان شیعه و سنی قرار گرفته است.(5)

پدر به فدایش

از راهی دور به قصد دیدار مولایشان آمده بودند. وقتی به مدینه رسیدند، خستگی در تن هایشان باقی ماند؛ چون شنیدند که سرورشان موسی بن جعفر علیه السلام به سفر رفته است. پرسش هایی که داشتند بر کاغذی نوشته به فاطمه معصومه علیهاالسلام دختر گرامی آن مولا سپردند. فردا روز که به عزم بازگشت به وطن و خداحافظی، باردیگر به منزل امامشان آمدند، آن حضرت هنوز از مسافرت برنگشته بود، اما حضرت معصومه پاسخ سوالات را نوشت و به آنها داد. آنان شادمانْ مدینه را ترک کردند. در اثنای راه، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را دیدند و همه ماجرا را برایشان باز گفتند. حضرت چون پاسخ پرسش ها را دید، موجی از شادی در دلش هویدا شد و سه بار فرمود: «پدر به فدای چنین دختری باد».(6)

کریمه اهل بیت

از دیر باز آستان قدس حضرت معصومه علیهاالسلام منشأ هزاران کرامت و عنایت الهی بوده است. قرن هاست که قلب های ناامید، دل به درگاه نورانی اش می بندند. دست های تهی، از مهر جاری اش سرشار می شوند و انسان های بی پناه در جوار لطفش پناه می گیرند؛ زیرا آن حضرت را عبد صالح خدا و واسطه فیض الهی می دانند. سفره بی کران کرم حضرت معصومه نیز همواره بر زائران حاجتمند گسترده است. بارگاه لطف و فیض سرشار آن حضرت باعث شده که ایشان را به وصف زیبای «کریمه اهل بیت» بخوانند.

زیارت نامه ای خاص

در فرهنگ اسلامی بر استمداد از روح بلند اولیا و خاصان بارگاه الهی و بزرگداشت مقام رفیع آنان تاکید بسیار شده است. در روایات تنها در مواردی بسیار نادر برای امام زاده ای زیارت نامه ای خاص رسیده است. اما برای حضرت معصومه علیهاالسلام از برادر بزرگوارشان امام رضا علیه السلام زیارت نامه ای وارد شده است.(7) از این رو مردمان حضرت معصومه را چون دیگر امامان زیارت می کنند و با او به گفت و گو می ایستند و از روح بزرگش یاری می طلبند و این خود والاییِ مقام و منزلت این بانو را می رساند.

فضیلت زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام

در روایاتْ نسبت به زیارت مرقد بانوی برگزیده، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام ، سفارش فراوان شده است و این خود نشان از فضیلت های بی شمار و مقام والای آن بانو دارد. سه امام معصوم زیارت آن حضرت را ترغیب و تشویق کرده و اجرای بزرگ برای آن بیان کرده اند.(8) جاکه چنین پاداش عظیمی بعد از امام رضا علیه السلام ، درباره هیچ کدام از فرزندان حضرت موسی بن جعفر نیامده است.(9)

دختر روح و جسم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

در زیارت نامه ای که امام رضا علیه السلام در شأن حضرت معصومه علیهاالسلام آورده اند، آن بانو با عناوینی چون دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، دختر فاطمه و خدیجه علیهاالسلام ، دختر امیرالمؤمنان علی علیه السلام ، دختر حسن و حسین علیهاالسلام دختر ولی خدا، خواهر ولی خدا و عمه ولی خدا خوانده شده اند. این تعبیرات بلند، تنها بیانگر شرافت دودمان آن حضرت نیست، بلکه نشان دهنده آن است که حضرت معصومه علیهاالسلام از نظر معنوی و مقامات عالیِ ملکوتی ،به راستی فرزند روح و جسم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم است،(10) و به حقیقت، دختر جسمانی و روحانی پیامبر و امام معصوم فضیلتی بسیار ارزشمند به شمار می رود.

مقام بلند حضرت معصومه علیهاالسلام

شخصیت عظیم و روح الهی حضرت معصومه علیهاالسلام در زبان مورخان و عالمان دین چنین توصیف شده است. محدث گران قدر حاج شیخ عباس قمی به هنگام بحث از دختران حضرت موسی بن جعفر می نویسد: «بر حَسب آنچه به ما رسیده، افضل آنها سیده جلیله معظّمه، فاطمه بنت امام موسی علیه السلام ، معروف به حضرت معصومه، است».(11) پژوهشگر معاصر، علامه بزرگوار حاج شیخ محمدتقی تستری، صاحب قاموس الرجال نیز می نویسد: «در میان فرزندان امام کاظم علیه السلام با آن هم کثرتشان بعد از امام رضا علیه السلام کسی هم سنگ حضرت معصومه علیهاالسلام نمی باشد».(12)

ماه منیر قم

خاک پاک دارالایمان قم، مدفن بیش از چهار صد تن از امام زادگان شایسته تعظیم و تجلیل است.(13) در میان این چهار صد اختر تابناکی که در آسمان معنویت قم نور افشانی می کنند تربت پاک شفیعه روز حشر و کریمه اهل بیت چون ماه تابانی همه آنها را تحت الشعاع انوار درخشان خود قرار داده و دیار مقدس قم را شکوهی بی پایان و عظمتی کم نظیر بخشیده است؛ به گونه ای که همه روزه هزاران عاشق دل سوخته، از هر شهر و دیار و کوی و برزن، بر آن ضریح نقره فام چونان نشانی از کوی دوست بوسه می زنند و شمیم بهشتیِ قبر پنهان زهرای مرضیه علیهاالسلام را از آن استشمام می کنند.

بیت النور

حضرت معصومه علیهاالسلام از عالی ترین نمونه های بندگی خدا در خاندان ولایت و امامت است. عبادت و شب زنده داری آن حضرت در اقامت هفده روزه شان در قم، گوشه ای از یک عمر خضوع و خشوعِ آن زاده عبد صالح خدا در برابر ذات پاک الهی است. حجره ای که آن حضرت در مدت اقامت خود در قم در آن جا مشغول عبادت بود، هم اکنون به«بیت النور» معروف و تا دامنه قیامت هدایتگر و الهام بخش بندگان عاشق عبادت و ولایت است و چه خوش سروده اند اهل ذوق:

این جایگاه که چون ماه و اختر است خود سجده گاه دختر موسی بن جعفر است(14)

منبع فیض الهی

عالمان دینی پیوسته در حل مشکلات خویش از روح بلند ائمه و اولیای خدا استمداد می جسته اند. عالم بزرگوار مرحوم محدث قمی در حالات بزرگْ فیلسوف اسلامی، مرحوم ملاصدرای شیرازی آورده است: «مرحوم ملاصدرای شیرازی به خاطر بعضی مشکلات از شیراز به قم مهاجرت فرمود و در قریه کَهَکْ اقامت نمود. آن حکیم فرزانه هرگاه مطالب علمی بر او مشکل می شد، به زیارت حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام می آمد و با توسل به آن بزرگوار مشکلات علمی برایشان حل می شد و از [سوی[ آن منبع فیض الهی مورد عنایت قرار می گرفت».(15)

هجرت به قم

در سال 201 ق، یک سال پس از سفر تبعید گونه حضرت رضا علیه السلام به شهر مرو، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام که فراق برادر را بر نمی تافت همراه عده ای از برادران خود برای دیدار امام و تجدید عهد با ایشان بدین دیار روی آورد. کاروان حضرت در بین راه گرفتار عده ای از دشمنان اهل بیت و ماموران حکومتی می شود و در جنگی نابرابر عده ای از همراهان حضرت به شهادت می رسند. حضرت معصومه علیهاالسلام در حالی که از اندوه بسیار، ناتوان شده بود از همراهان خویش می خواهد که ایشان را به قم ببرند. بزرگان قم در استقبالی کم نظیر حضور آن حضرت را گرامی داشتند. آن بزرگوار هفده روز در شهر قم به سر برد و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود و واپسین روزهای عمر پربرکت خویش را با خضوع و خشوع در برابر ذات پاک الهی به پایان رساند.(16)

وجودی پربرکت

از شهر قم، در قاموس سراسر نور اهل بیت به عظمت و بزرگی یاد شده.(17) این دیار مقدس در طول تاریخ اسلام همواره از بزرگ ترین مراکز نشر معارف حیات بخش اسلام بوده است و تربیت یافتگان مکتب فقه و حدیثش احیاگر فرهنگ غنی اهل بیت بوده اند. اما این شکوه و عظمت آن گاه فزونی یافت که خاک پاک این سرزمین، مدفن بزرگ یادگار آل رسول و عصاره فضایل آل بتول حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام گردید. هجرت زینب گونه و غروب جان سوز آن بانو در این سرزمین، حرم اهل بیت بودن آن را تفسیر کرد و سرچشمه ای پربرکت از گنجینه های نور شد.

فاطمه ثانی

حضرت معصومه علیهاالسلام ، فاطمه ثانی و جلوه دوباره زهرای اطهر است. حرمش حریم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم و مزارش زیارت گاه عارفان و دلدادگان خاندان رسالت است. شکوهمندی گنبد و بارگاهش، تسلی بخش جان سوخته دلانِ قبر پنهان صدیقه کبراست و مرقدش بهشتی از معنویت و چشمه ای از فیض و کرامت را در خود پنهان دارد. عالمان شریعت آستان بوس حرم اویند و عاشقان ولایت جرعه نوش مقامش. درود خداوندی نثار روان پاک او و همه اهل بیت پیامبر باد.

نگین قم

شهرها انگشترند و «قم» نگین قم، هماره حجّت روی زمین
تربت قم قبله عشق و وفاست شهر علم و شهر ایمان و صفاست
مرقد «معصومه» چشم شهر ما مهر او جان های ما را کهربا
دختری از اهل بیت آفتاب وارث دُرّ حیا گنج حجاب
در حریمش مرغ دل پر می زند هر گرفتار آمده در می زند
هر دلی این جاست مجذوب حرم جانْ اسیر رشته جود و کرم
دیده پاکان به قبرش دوخته عصمت و پاکی از آن آموخته
جواد محدثی

لطف بی انتها

آیتی از خداست معصومه لطف بی انتهاست معصومه
عطر باغ محمدی دارد زاده مصطفی است معصومه
پرتوی از تلألؤ زهرا گوهری پربهاست معصومه
ماه عفّت نقاب آل کسا دختر مرتضی است معصومه
اختری در مدار شمس شموس یعنی اخت الرضاست معصومه
زائران، یک در بهشت این جاست تربتش باصفاست معصومه
در توسل به عترت و قرآن باب حاجات ماست معصومه

حِسان

بِضعه موسی

آتش موسی عیان از سینه سیناستی یا که زرّین بارگاهِ بضعه موساستی
بضعه موسی بن جعفر فاطمه کز روی قدر خاک درگاهش عبیر طره حوراستی
نوگلی رنگین ز طرف گلشن یاسین بود آیتی روشن ز صدر نامه طاهاستی
پرتوی از آفتاب اصطفای مصطفی زهره ای از آسمان عصمت زهراستی (18)

فتح علی خان صبا

توتیای تربت

این روضه صفیّه حق خواهر رضاست یاخود اگر غلط نکنم عرش کبریاست
معصومه بنت موسیِ جعفر که تربتش بر دیده اعاظم و اعلام توتیاست

آیت اللّه حاج شیخ لطف اللّه صافی

پی نوشت

(1) محمد محمدی اشتهاردی، حضرت معصومه علیها السلام فاطمه دوم، انتشارات علامة، صص109 - 111.

(2) ر.ک: زیارت نامه حضرت معصومه علیها السلام.

(3) علی اکبر مهدی پور، کریمه اهل بیت، نشر حاذق، 1374، صص 172 - 173 (با تغییر و اضافه).

(4) «من زار المعصومة بقم کمن زارنی». ناسخ التواریخ، ج7، ص337.

(5) کریمه اهل بیت، ص66 (با تغییر و اضافه).

(6) همان، صص 63 - 64.

(7) بحارالانوار، ج102، ص266.

(8) کریمه اهل بیت، ص111.

(9) الیاس محمد بیگی، فروغی از کوثر، چاپ دوم، انتشارات زائر، 1379، ص35.

(10) حضرت معصومه فاطمه دوم، ص127.

(11) شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج2، ص241.

(12) کریمه اهل بیت، 21 ؛ تواریخ النبی والآل، ص65.

(13) از مقدمه زیارت نامه حضرت معصومه، تحقیق: علی اکبر مهدی پور.

(14) فروغی از کوثر، ص39 (با تغییر و تخلیص).

(15) فروغی از کوثر، ص62(با اضافه)؛ فوائد الرضویة، ص379.

(16) همان، صص 32 - 33.

(17) امام کاظم فرمودند: «قم عش آل محمد و ماوی شیعتهم»(بحارالانوار، ج60، ص214).

(18) این اشعار پیرامون گنبد حضرت معصومه علیها السلام نوشته شده است.

پدیدآورنده: اصغر عرفان

سه شنبه 9 شهریور ماه سال 1389

 

سفارش حضرت به امام حسن علیه السلام

سفارش حضرت علی(علیه‎السلام) به امام حسن(علیه‎السلام) که آن را هنگام بازگشت از صفین، در مقابل حاضرین نوشته است.

از پدرى که: در آستانه فناست و چیرگى زمان را پذیراست، زندگى را پشت سر نهاده، به گردش روزگار گردن داده، نکوهنده این جهان است. و آرمنده سراى مردگان، و فردا کوچنده از آن.

به فرزندى که: آرزومند چیزى است که به دست نیاید، رونده راهى است که به جهان نیستى درآید . فرزندى که بیماریها را نشانه است و در گرو گذشت زمانه. تیر مصیبت‎ها بدو پران است، و خود دنیا را بنده گوش به فرمان. سوداگر فریب است و فنا را وامدار، و بندى مردن و هم سوگند اندوه‎هاى‏ [جان‏آزار] و غم‎ها را همنشین است و آسیب‎ها را نشان، و به خاک افکنده شهوت‎هاست و جانشین مردگان.

اما بعد، آنچه آشکار از پشت کردن دنیا بر خود دیدم، و از سرکشى روزگار و روى آوردن آخرت بر خویش سنجیدم، مرا از یاد جز خویش باز مى‏دارد، و به نگریستنم بدانچه پشت سر دارم نمى‏گذارد جز که من، هر چند مردمان را غمخوارم بیشتر غم خود دارم.

این غمخوارى راى مرا بازگردانید، و از پیروى خواهش نفسم بپیچانید. و حقیقت کار را برایم آشکار نمود، و مرا به کارى راست واداشت که بازیچه‏اى در آن نبود، و با حقیقت ‏[روبرو ساخت‏] که دروغى آن را نیالود. و تو را دیدم که پاره‏اى از منى، بلکه دانستم که مرا همه جان و تنى. چنانکه اگر آسیبى به تو رسد به من رسیده، و اگر مرگ به سر وقتت آید، رشته زندگى مرا بریده. پس کار تو را چون کار خود شمردم، و این اندرزها را به تو راندم تا تو را پشتیبانى بود. خواه من زنده مانم و تو را در کنار، یا مرده و جایگزین دار القرار.

تو را سفارش مى‏کنم به ترس از خدا، و پیوسته در فرمان او بودن، و دلت را به یاد او آبادان نمودن، و به ریسمان اطاعتش چنگ در زدن، و کدام رشته استوارتر از طاعت خدا میان خود و او دارى، اگر بگیریش و بدان دست در آرى؟

تو را سفارش مى‏کنم به ترس از خدا، و پیوسته در فرمان او بودن، و دلت را به یاد او آبادان نمودن، و به ریسمان اطاعتش چنگ در زدن، و کدام رشته استوارتر از طاعت خدا میان خود و او دارى، اگر بگیریش و بدان دست در آرى؟

دلت را به اندرز زنده‏دار و به پارسایى بمیران، و به یقین نیروبخش و به حکمت روشن گردان، و با یاد مرگش خوار ساز، و به اقرار به نیست شدنش وادار ساز. و به سختی‎هاى دنیایش بینا گردان و از صولت روزگار و دگرگونى آشکار لیل و نهارش بترسان، و خبرهاى گذشتگان را بدو عرضه‏ دار، و آنچه را به آنان که پیش از تو بودند رسید به یادش آر، و در خانه‏ها و بازمانده‏هاى آنان بگرد و بنگر که چه کردند، و از کجا به کجا شدند و کجا بار گشودند و در کجا فرود آمدند. آنان را خواهى دید که از کنار دوستان رخت بستند و در خانه‏هاى غربت نشستند، و چندان دور نخواهد نمود که تو یکى از آنان خواهى بود.

پس در نیکو ساختن اقامتگاه خویش بکوش، و آخرت را به دنیا مفروش. در آنچه نمى‏دانى سخن را واگذار و آنچه را بر عهده ندارى بر زبان میار. و راهى را که در آن از گمراهى، ترسى مسپار، که هنگام سرگردانى ‏گمراهى، باز ایستادن بهتر است تا در کارهاى بیمناک افتادن.

به کار نیک امر کن و خود را در شمار نیکوکاران در آر. و به دست و زبان، کار ناپسند را زشت شمار. و از آن که کار ناپسند کند با کوشش، خود را دور بدار. در راه خدا بکوش، چنانکه شاید، و از سرزنش ملامتگرانت بیمى نباید. براى حق به هر دشوارى، هر جا بود در شو. و در پى آموختن دین رو. خود را به شکیبایى عادت ده در آنچه ناخوشایند است، که شکیبایى ورزیدن عادتى پسندیده و ارجمند است. در همه کارها نفس خود را به پناه پروردگارت در آر، که به پناهگاهیش در آورده‏اى استوار، و نگاهبانى پایدار و آنچه از پروردگارت خواهى تنها از او خواه، که به دست اوست بخشیدن و محروم نمودن، و فراوان طلب خیر کن و نیک در کارها ببین و آن را که بهتر است بگزین و وصیت مرا دریاب و روى از آن متاب، که بهترین گفته سخنى است که سود دهد و بدان که سودى نیست در دانشى که فایدتى نبخشد، و نه در فرا گرفتن علمى که دانستن آن سزاوار نبود.

خبرهاى گذشتگان را بدو عرضه‏ دار، و آنچه را به آنان که پیش از تو بودند رسید به یادش آر، و در خانه‏ها و بازمانده‏هاى آنان بگرد و بنگر که چه کردند، و از کجا به کجا شدند و کجا بار گشودند و در کجا فرود آمدند. آنان را خواهى دید که از کنار دوستان رخت بستند و در خانه‏هاى غربت نشستند، و چندان دور نخواهد نمود که تو یکى از آنان خواهى بود.

پسرکم! چون دیدم سالیانى را پشت سر نهاده‏ام و به سستى در افتاده، بدین وصیت براى تو پیشدستى کردم، و خصلت‎هایى را در آن برشمردم، از آن پیش که مرگ بشتابد و مرا دریابد. و آنچه در اندیشه دارم به تو ناگفته ماند، یا اندیشه‏ام نیز، همچون تنم نقصانى به هم رساند، یا پیش از [نصیحت‏] من پاره‏اى خواهش‎هاى نفسانى بر تو غالب گردد، یا فریبندگی‎هاى دنیا تو را بفریبد.

پس همچون شترى باشى گریزان و سرسخت و نا به فرمان و دل جوان، همچون زمین ناکشته است، هر چه در آن افکنند بپذیرد، پس به ادب آموختنت پرداختم، پیش از آن که دلت سخت شود و خردت هوایى دیگر گیرد، تا با رأى قاطع روى به کار آرى، و از آنچه خداوندان تجربت در پى آن بودند و آزمودند بهره‏ بردارى، و رنج طلب از تو برداشته شود و نیازت به آزمودن نیفتد. پس به تو آن رسد که ما [به تجربت‏] بدان رسیدیم، و براى تو روشن شود آنچه گاهى تاریکش مى‏دیدیم.

پسرکم! هر چند من به اندازه همه آنان که پیش از من بوده‏اند نزیسته‏ام، اما در کارهاشان نگریسته‏ام و در سرگذشت‎هاشان اندیشیده، و در آنچه از آنان مانده، رفته و دیده‏ام تا چون یکى از ایشان گردیده‏ام، بلکه با آگاهى که از کارهاشان به دست آورده‏ام گویى چنان است که با نخستین تا پسینشان به سر برده‏ام. پس از آنچه دیدم، روشن را از تار و سودمند را از زیانبار باز شناختم و براى تو از هر چیز زبده آن را جدا ساختم و نیکویى آن را برایت جستجو کردم، و آن را که شناخته نبود از دسترس تو به دور انداختم، و چون به کار تو چونان پدرى مهربان عنایت داشتم و بر ادب آموختنت همت گماشتم، چنان دیدم که این عنایت در عُنفوان جوانیت به کار رود و در بهار زندگانى، که نیتى پاک دارى و نهادى بى ‏آک، و اینکه نخست تو را کتاب خدا بیاموزم، و تأویل آن را به تو تعلیم دهم، و شریعت اسلام و احکام آن را از حلال و حرام بر تو آشکار سازم و به دیگر چیز نپردازم. سپس از آن ترسیدم که مبادا رأى و هوایى که مردم را دچار اختلاف گردانید تا کار بر آنان مشتبه گردید، بتازد و بر تو نیز کار را مشتبه سازد.

پس هر چند آگاه ساختنت را از آن، خوش نداشتم استوار داشتنش را پسندیده‏تر داشتم تا آن که تو را به حال خود واگذارم، و به دست چیزى که هلاکت در آن است بسپارم، و امید بستم که خدا توفیق رستگاریت عطا فرماید، و راه راست را به تو بنماید. پس این وصیت را در عهده‏ات می‎گذارم ‏[و تو را به خدا مى‏سپارم‏].

 

برگرفته از کتاب على از زبان على، دکتر سید جعفر شهیدى.