بسیج موسسه استاندارد

اطلاع رسانی در خصوص پایگاه بسیج شهید صفاریان

بسیج موسسه استاندارد

اطلاع رسانی در خصوص پایگاه بسیج شهید صفاریان

خرمشهر شقایقی خون رنگ

نویسنده: سید مرتضی آوینی
خرمشهر شقایقی خون رنگ است که داغ جنگ بر سینه دارد.... داغ شهادت. ویرانه های شهر را قفسی در هم شکسته بدان که راه به آزادی پرندگان روح گشوده است تا بال در فضای شهر آسمانی خرمشهر باز کنند، زندگی زیباست، سلامت تن زیباست، اما پرنده عشق، تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند، ومگر نه آن که گردنها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلای عشق آسانتر بریده شوند؟ و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده اند که حسین را از سر خویش بیش تر دوست داشته باشد؟ و مگر نه آن که خانه تن راه فرسودگی می پیماید تا خانه روح را آباد شود؟ و مگر این عاشق بی قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی ، که کره زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده اند؟ و مگر از درون این خاک اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم هایی فربه و تن پرور برمی آید؟ پس اگر مقصد را نه این جا، در زیر سقف های دل تنگ و در پس این پنجره های کوچک که به کوچه هایی بن بست باز می شوند نمی توان جست، بهتر آن که پرنده روح دل در قفس نبندد، پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر، پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند، از ویرانی لانه اش نمی هراسد. زندگی زیباست، اما از مجید خیاط زاده باز پرس که زندگی چیست.
اگر قبرستان جایی است که مردگان را در آن خاک سپرده اند، پس ما قبرستان نشینان عادات و روز مرگی ها را کی راهی به معنای زندگی هست؟ اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر، پرستویی که مقصد را در کوچ می یابد از ویرانی لانه اش نمی هراسد... سید صالح موسوی نمی توانست شهادت مجید را ببیند و ندید، خبر شهادت او را در پرشن هتل آبادان به سید صالح رساندند... اما تو می دانی که هر تعلقی، هر چند بزرگ، در برابر آن تعلق ذاتی که جان را به صاحب جان پیوند می دهد کوچک است.
پیکر مجید را برادرش رضا غسل داد که اکنون خود او نیز به قبیله کربلاییان الحاق یافته است.
اینجا زمزمی از نور پدید آمده است.... و در اطراف آن قبیله ای مسکن گزیده اند که نور می خورند و نور می آشامند، زمزم نور در عمق خویش به اقیانوسی از نور می رسد که از ازل تا ابد را فرا گرفته است و بر جزایر همیشه سبز آن جاودان حکومت دارند.
این نامها که بر زبان ما می گذرند، تنها کلماتی نگاشته بر شناسنامه هایی که بر آن مهر « باطل شد» خورده است، نیستند، ما جز با صورتی موهوم از عوالم راز آمیز مجردات سروکار نداریم و از درون همین اوهام سراب مانند نیز تلاش می کنیم تا روزنی به غیب جهان بگشاییم، و توفیق این تلاش جز اندکی بیش نیست.
پروانه های عاشق نوربال در نفس گل هایی می گشایند که بر کرانه سبز این چشمه ها رسته اند و نور در این عالم، هر چه هست، از آن نور اللانوار تابیده است که ظاهرتر و پنهان تر از او نیست، و مگر جز پروانگان که پروای سوختن ندارند، دیگران را نیز این شایستگی هست که معرفت نور را به جان بیازمایند؟ و مگر برای آنان که لذت این سوختن را چشیده اند، در این ماندن و بودن جز ملالت و افسردگی چیزی هست؟
کتابخانه مسجد امام جعفر صادق (علیه السلام ) بر تقوا اساس گرفته بود و این است زمزم نور، و اینانند قبیله نور خواران و نور آشامان، و قوام این عالم اگر هست در اینان است و اگر نه، باور کنید که خاک ساکنان خویش را به یکباره فرو می بلعید، مسجد جامع خرمشهر قلب شهر بود که می تپید و تا بود، مظهر ماندن و استقامت بود و آن گاه نیز که خرمشهر به اشغال متجاوزان درآمد و مدافعان ناگریز شدند که به آن سوی شط خرمشهر کوچ کنند، باز هم مسجد جامع مظهر همه آن آرزویی بود که جز در باز پس گیری شهر برآورده نمی شد، مسجد جامع، همه خرمشهر بود.
خرمشهر از همان آغاز خونین شهر شده بود، خرمشهر خونین شهر شده بود تا طلعت حقیقت از افق غربت و مظلومیت رزم آوران وبسیجیان غرقه در خون ظاهر شود، و مگر آن طلعت را جز از منظر این آفاق می توان نگریست؟ آنان در غربت جنگیدند وبا مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکر هاشان زیر شنی تانکهای شیطان تکه تکه شد وبه آب و باد و خاک و آتش پیوست اما.... راز خون آشکار شد، راز خون را جزء شهدا در نمی یابند. گردش خون در رگهای زندگی شیرین است. اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر است و نگو شیرین تر، بگو بسیاربسیار شیرین تر است. راز خون در آنجا ست که همه حیات به خون وابسته است، اگر خون یعنی همه حیات و از ترک این وابستگی دشوارتر هیچ نیست، پس بیش ترین ازآن کسی است که دست به دشوارترین عمل بزند، راز خون در آنجاست که محبوب، خود را به کسی می بخشد که این راز را دریابد، و آن کس که لذت این سوختن را چشید، در این ماندن و بودن جز ملالت و افسردگی هیچ نمی یابد. آنان را که از مرگ می ترسند از کربلا می رانند، مردان مرد، جنگاوران عرصه جهادند که راه حقیقت وجود انسان را از میان هاویه آتش جسته اند. آنان ترس را مغلوب کرده اند تا فتوت وکربلاییان پای در آزمونی دشوار می گذارند.
کربلا مستقر عشاق است و شهید محمد علی جهان آرا چنین کرد تا جز شایستگان کسی در آن کربلا استقرارنیاید. شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آنجا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد.
شایستگان جاودانانند ؛حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی انتهای نور که پرتوی از آن همه کهکشان های آسمان دوم را روشنی بخشیده است.
ای شهید، ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای، دستی بر ار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.

دلایل عقلی بر ولایت فقیه

آیت‌الله العظمی جوادی آملی 

دلیل عقلی محض همان برهان ضرورت نظم در جامعه اسلامی است که در گذشته بیان شد و دانستن این نکته درباره آن ضروری است که این برهان، به دلیل آنکه مقدماتی عقلی دارد و از این جهت، دلیلی عقلی است، هرگز ناظر به اشخاص نیست و دارای چهار ویژگی «کلیت»، «ذاتیت»، «دوام»، و «ضرورت» است و به همین دلیل، نتیجه‏ای که از آن حاصل می‏شود، نیز کلی و ذاتی و دایمی و ضروری خواهد بود. از این روی، براهینی که در باب نبوت و امامت اقامه می‏شود، هیچ یک ناظر به نبوت و یا امامت‏ شخص خاص نیست و امامت و نبوت شخصی را ثابت نمی‏کند و در مسأله ولایت فقیه نیز آنچه طبق برهان عقلی محض اثبات می‏شود، اصل ولایت‏ برای فقیه جامع‏الشرایط است.

اما اینکه کدام یک از فقیهان جامع‏الشرایط باید ولایت را به دست گیرد، امری جزیی و شخصی است که توسط خبرگان برگزیده مردم یا راه‏های دیگر صورت می‏گیرد.

در فصل نخست کتاب گفته شد که زندگی اجتماعی انسان و نیز کمال فردی و معنوی او، از سویی نیازمند قانون الهی در ابعاد فردی و اجتماعی است که مصون و محفوظ از ضعف و نقص و خطا و نسیان باشد و از سوی دیگر، نیازمند حکومتی دینی و حاکمی عالم و عادل است‏ برای تحقق و اجرای آن قانون کامل. حیات انسانی در بعد فردی و اجتماعی‏اش، بدون این دو و یا با یکی از این دو، متحقق نمی‏شود و نبود آن دو، در بعد اجتماعی، سبب هرج و مرج و فساد و تباهی جامعه می‏شود که هیچ انسان خردمندی به آن رضا نمی‏دهد.

این برهان که دلیلی عقلی است و مختص به زمین یا زمان خاصی نیست، هم شامل زمان انبیا ـ علیهم‏السلام ـ می‏شود که نتیجه‏اش ضرورت نبوت است، و هم شامل زمان پس از نبوت رسول خاتم‏ ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است که ضرورت امامت را نتیجه می‏دهد، و هم ناظر به عصر غیبت امام معصوم که حاصلش، ضرورت ولایت فقیه است.

تفاوت نتیجه این برهان در این سه عصر، آن است که پس از رسالت‏ ختمیه رسول اکرم، حضرت محمد مصطفی ـ ‏صلی الله علیه و آله و سلم ـ آمدن قانونی جدید از سوی خداوند ناممکن است، زیرا هر آنچه در سعادت انسان تا هنگام قیامت از عقاید و اخلاق و احکام نقش دارد، به دست اعجاز، در کتاب بی‏پایان قرآن نگاشته شده و از این روی، یک نیاز بشر که همان نیاز به قانون الهی است، برای همیشه برآورده شده و آنچه مهم است، تحقق بخشیدن به این قانون در زندگی فردی و اجتماعی و اجرای احکام دینی است.

در عصر امامت، افزون بر تبیین قرآن کریم و سنت و تعلیل معارف و مدعیات آن و دفاع از حریم مکتب، اجرای احکام اسلامی نیز به ‏قدر ممکن و میسور و تحمل و خواست جامعه، توسط امامان معصوم ـ علیهم‏السلام ـ صورت می‏گرفت و اکنون سخن در این است که در عصر غیبت ولی عصر ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ نیز انسان و جامعه انسانی، نیازمند اجرای آن قانون جاوید است، زیرا بدون اجرای قانون الهی، همان مشکل و محذور بی‏نظمی و هرج و مرج، و برده‏گیری و ظلم و ستم و فساد و تباهی انسان‏ها پیش خواهد آمد و بی‏شک، خدای سبحان در عصر غیبت امام زمان ـ عجل‏الله‏تعالی‏فرجه‏الشریف ـ انسان و جامعه را به حال خود رها نساخته و برای هدایت انسان‏ها، ولایت جامعه بشری را به دست کسانی سپرده است.

کسی که در عصر غیبت ولایت را از سوی خداوند بر عهده دارد، باید دارای سه ویژگی ضروری باشد که این سه، از ویژگی‏های پیامبران و امامان سرچشمه می‏گیرد و پرتویی از صفات متعالی آنان است و ما در گذشته از آنها سخن گفتیم (62)؛ ویژگی نخست، شناخت قانون الهی بود، زیرا تا قانونی شناخته نشود، اجرایش ناممکن است. ویژگی دوم، استعداد و توانایی تشکیل حکومت‏ برای تحقق دادن به قوانین فردی و اجتماعی اسلام بود و ویژگی سوم، امانتداری و عدالت در اجرای دستورهای اسلام و رعایت ‏حقوق انسانی و دینی افراد جامعه.
به دلیل همین سه ویژگی، ضروری است که گفته می‏شود نیابت امام عصر(عج) و ولایت جامعه در عصر غیبت از سوی خداوند، بر عهده فقیهان جامع شرایط (سه شرط آمده) است.

تذکر این نکته نیز سودمند است که سلسله جلیله انبیا ـ علیهم‏السلام ـ به نصاب نهایی خود رسیده و با انتصاب حضرت ختمی‏ مرتبت ـ ‏صلی الله علیه و آله و سلم ـ از سوی خدای سبحان، محال است که کسی به مقام شامخ نبوت راه یابد؛ چنانکه سلسله شریفه امامان ـ علیهم‏السلامـ نیز به نصاب نهایی خود بالغ شده و با انتصاب حضرت بقیة الله ـ ارواح من سواه فداه ـ ممکن نیست که احدی به مقام والای امامت معصوم راه یابد. لیکن برهان عقلی بر ضرورت زعیم و رهبر برای جامعه، امری ضروری و دایمی است و هر کس در زمان غیبت، مسئولیت اداره امور مسلیمن را داشته باشد، باید به عنوان نیابت از طرف ولی عصر ـ علیه‏السلام ـ باشد، زیرا آن حضرت، امام موجود و زنده است که تنها حجت‏خداست و همان‏گونه که در عصر ظهور امامان گذشته، در خارج از اقلیم خاص آنان، نایبانی از طرف ایشان منصوب می‏شدند، در عصر غیبت ولی عصر ـ علیه‏السلام ـ نیز چنین است و نیابت غیرمعصوم از معصوم، ممکن است، زیرا امام معصوم دارای شئون فراوانی است که هرچند برخی از آن شئون مانند مقام شامخ ختم ولایت تکوینی، اختصاص به خود ایشان دارد و نائب‏پذیر نیست و هیچ گاه به کس دیگری انتقال نمی‏یابد، ولی برخی دیگر از شئون آن حضرت که جزو امور اعتباری و قراردادی عقلاست و در زمره تشریع قرار دارد؛ مانند افتاء و تعلیم و تربیت و اداره امور مردم و اجرای احکام و حفظ نظام از تهاجم بیگانگان نیابت‏پذیر است و این نیابت، به فقیهی تعلق می‏گیرد که با داشتن آن سه ویژگی، بتواند در غیبت امام (ع) تا حد ممکن و مقدور، شئون والای آن حضرت را عملی سازد.

چند نکته پیرامون دلیل عقلی

نخست: هرچند «برهان ضرورت وحی و نبوت» بر پایه اجتماعی بودن زندگی انسان و نیازمندی وی به قانون و عدم امکان تدوین قانون کامل و جامع بدون وحی و نیز عدم سودمندی قانون معصوم، بدون مبین و مجری معصوم، اقامه می‏شود و به همین صورت در کتاب‏های کلامی و فلسفی رایج است، لیکن براهین برخی از مطالب، دارای مراتبی است که طبق کارآمدی آنها، هر یک در جایگاه ویژه خود مطرح می‏شود. آنچه برای اوحدی از انسان‏ها مؤثر است، ارایه برهان وحی و نبوت از طریق نیاز بشر به تکامل مادی و معنوی و رهنمود وی در سلوک الهی و نیل به لقای خدای سبحان است. اصل این برهان جامع و کامل، از دوده‏ «طه» و نسل‏ «یاسین‏» است. سپس راهیان کوی ولا و سالکان سبیل‏لقاء، چونان شیخ‏الرئیس ـ رحمت‏الله ـ آن را در تبیین مقامات عارفین و تشریح منازل دیگران و تعلیل ترتب مدارج و معارج سالکین و اصل بازگو کرد.

آگاهان به متون فلسفی و کلامی می دانند که طرح مبدا قابلی وحی‏یابی در اثنای «علم‏النفس‏» است و ارایه مبدأ فاعلی آن، در ثنایای مبحث الهی است.

هرچند ابن‏سینا (ره) از ضرورت وحی و نبوت در پایان الهیات‏ شفا سخن به میان آورد و بر منهج مالوف حکیمان سخن گفت البته در آنجا نیز، در بحث از عبادات و منافع دنیوی و اخروی آنها، سخنی درباره خواص مردم و تزکیه نفس دارند که علاوه بر صبغه تدین اجتماعی، صبغه تمدن فردی را نیز در اثبات نبوت آورده‏اند (63) لیکن آنچه را از برهان امام صادق(ع) در کتاب الحجة‏کافی (64) برمی‏آید، ذخیره عارفان قرار داد و در نمطنهم اشارات و تنبیهات، نقاب از چهره آن برداشت تا روشن شود که هر انسانی، خواه تنها زندگی کند و خواه با جمع، خواه تنها و خواه دیگری نیز آفریده شده باشد، نیازمند وحی و نبوت است؛ یعنی یا خودش پیامبر است و یا در تحت هدایت‏ یک پیامبر است تا در ظل وحی، به معرفت نفس و شناخت ‏شئون ادراکی و تحریکی روح و کیفیت ‏بهره‏برداری از آنها و نحوه ارتباط با جهان خارج و سرانجام، کیفیت هماهنگ کردن بهره‏وری از خود و جهان را در ارتباط با مبدأ عالم و آدم فراگیرد و عمل کند: «لما لم یکن الانسان حیث‏ یستقل وحده بامر نفسه الا بمشارکة آخر من بنی‏جنسه و بمعارضة و معاوضة تجریان بینهما یفرغ کل واحد منهما لصاحبه عن مهم لو تولاه بنفسه لازدحم علی الواحد کثیر و کان مما یتعسر ان امکن وجب ان یکون بین الناس معاملة و عدل یحفظه شرع یفرضه شارع متمیز باستحقاق الطاعة لاختصاصه بایات تدل علی انها من عند ربه ووجب ان یکون للمحسن والمسی‏ء جزاء عند القدیر الخبیر. فوجب معرفة المجازی والشارع و مع المعرفة سبب حافظ للمعرفة ففرضت علیهم العبادة المذکرة للمعبود وکررت علیهم لیستحفظ التذکیر بالتکریر حتی استمرت الدعوة الی العدل المقیم لحیاة النوع ثم زید لمستعملیها بعد النفع العظیم فی الدنیا الاجر الجزیل فی الاخری ثم زید للعارفین من مستعملیها المنفعة التی خصوا بها فیما هم مولون وجوههم شطره. فانظر الی الحکمة ثم الی الرحمة والنعمة تلحظ جنابا تبهرک عجائبه ثم اقم واستقم». (65)

دوم: تفاوت میان دلیل عقلی محض و دلیل ملفق از عقل و نقل، این است که چون در برخی از استدلال‏ها، برای دوام دین و جاودانگی مکتب، از آیه «لایاتیه الباطل من بین یدیه ولامن خلفه‏» (66) و مانند آن استعانت ‏شد؛ بنابراین، تمام مقدمات آن دلیل مزبور، عقل محض نیست و چون پس از فراغ از استمداد به برخی از ادله نقلی، جریان ولایت فقیه با کمک عقلی بررسی شد، چنین دلیلی، ملفق از عقل و نقل به شمار رفت اولا و در قبال دلیل عقلی محض قرار گرفت ثانیا،و سبب تعدد ادله، همانا اختلاف در برخی از مقدمات است، زیرا صرف اتحاد در برخی از مقدمات یا کبرای کلی، مایه وحدت دلیل نخواهد شد ثالثا.

سوم: برهان عقلی محض؛ بر پایه تبیین عقلی صرف که راجع به ملکه علم و ملکه عمل استوار است و عقل، هیچ‏گونه خللی در مراحل سه‏گانه نبوت، امامت، و ولایت فقاهت و عدالت نمی‏یابد و هرچند برهان عقلی، بر شخص خارجی اقامه نخواهد شد، لیکن در مجرای خود که عنوان «فقاهت و عدالت همراه با تدبیر و سیاست» است، هیچ قصوری ندارد تا نیازمند به دلیل منقول باشد و از دلیل نقلی استمداد کند که به سبب آن، برهان عقلی محض، به صورت دلیل ملفق از عقل و نقل تنزل نماید و اگر آسیب موهوم یا گزند متوهمی، دلیل‏ نقلی را تهدید می‏کند، دلیل ‏عقلی مزبور را نیز با تحدید خویش‏ تهدید نماید.

غرض آنکه نصاب دلیل عقلی محض، با استعانت از مقدمات عقلی صرف، محفوظ است. اگر چه محدوده دلیل ملفق، جایگاه خود را داراست.

چهارم: چون عقل از منابع غنی و قوی دین است و بسیاری از مبانی که سند استنباط احکام فقهی و فروع اخلاقی و حقوقی است از آن استخراج می‏شود، پس اگر برهان عقلی، در مقطع سوم از مقاطع سه‏گانه طولی مزبور، بر ضرورت ولایت فقیه عادل اقامه شد، چنین دلیلی، شرعی است و چنان مدلولی، حکم شارع خواهد بود که از طریق عقل کشف شده است، زیرا بارها اعلام شد که عقل، در مقابل نقل است نه در برابر دین و شرع؛ یعنی معقول در قبال مسموع است نه در مقابل مشروع و به تعبیر بهتر، مشروع، گاهی از راه عقل کشف می‏شود و زمانی از راه نقل.

پس اگر ولایت فقیه عادل، با دلیل عقلی صرف ثابت ‏شد، چنان ولایتی، مشروع بوده و حکم شریعت الهی را به همراه دارد.

پنجم: ممکن است تحریر «قاعده لطف» بر مبنای اهل کلام، مشوب به نقد مقبول باشد، زیرا گروهی از آنان نظر اشاعره، قایل به تحسین و تقبیح عقلی نیستند و گروه دیگر آنان، نظیر معتزله، گرچه قایل به حسن و قبح عقلی‏اند، میان «واجب علی الله‏» و «واجب عن الله» فرق نگذاشتند، چه‏ اینکه برخی از اهل‏ کلام، میان امور جزیی و شئون کلان و کلی فرق ننهادند و چنین پنداشتند که هر امری ظاهرا حسن باشد، انجام آن بر خداوند واجب است و هر امری که ظاهرا قبیح باشد، ترک آن بر خداوند لازم است. کفر کافران را نمی‏توان مورد نقض قرار داد، زیرا لطف، به حسب نظام کلی است اولا و به حسب واقع است نه ظاهر ثانیا، که تفصیل آن، از حوصله این مقال و حوزه این مقالت‏ بیرون است. لیکن تبیین آن قاعده به صورت حکمت و عنایت الهی در مسائل کلان‏جهان، بر منهاج حکیمان و به عنوان «واجب عن الله» و نه «واجب علی الله» معقول و مقبول است.

اگر حکومت عدل اسلامی، ضروری است و اگر تأسیس چنین حکومتی ضروری، بدون حاکم نخواهد بود و اگر حاکم اسلامی، مسئول تبیین، تعلیل، دفاع و حمایت، و اجرای قوانینی است که اصلا مساسی با اندیشه بشری ندارد و اسقاط و اثبات و تخفیف و عفو حدود و مانند آن، در حوزه حقوق انسانی نبوده و نیست و منحصرا حصیل وحی الهی است، زمام چنین قانونی، فقط به دست صاحب شریعت ‏خواهد بود و تنها اوست که زمامدار را معین و نصب می‏نماید و تعیین زمامدار به عنوان حکمت و عنایت، «واجب عن الله‏» است و فتوای عقل مستقل، پس از کشف چنان حکمت و عنایت، چنین است که حتما در عصر طولانی غیبت، والی و زمامداری را تعیین کرده که در دو رکن رصین علم و عمل(فقاهت و عدالت) ، نزدیک‏ترین انسان به والی معصوم(علیه‏السلام) باشد و این، تنها راهی است که وجوب تصدی وظیفه سرپرستی و ولایت را برای فقیه و وجوب تولی و پذیرش را برای جمهور مردم به همراه دارد، زیرا نه جمهور مردم در مدار تدوین قانون الهی و دین خداوند سهیم می‏باشند تا از سوی خود وکیل تعیین نمایند و نه تفکیک وکیل جمهور از ناظر بر حسن جریان راهگشاست، به طوری که ملت، مؤمن مدبری را انتخاب نماید و فقیه عادل، بر او نظارت کند، زیرا زمام چنین کار و توزیع چنین وظیفه‏ای، درخور حقوق جمهور که در تدوین قانون الهی سهمی ندارد نیست تا در نتیجه، شرکت ‏سهامی سرپرستی تشکیل دهد و شخصی را وکیل و فقیهی را ناظر سازد.

از اینجا، طریق منحصر نظام اسلامی معلوم می‏شود که همان تصدی فقاهت عادلانه و سیاست فقیهانه، به عنوان نیابت از معصوم (ع) و سرپرستی حوزه اجرای قوانین الهی باشد خواهد بود. البته فقیه عادل که والی امت اسلامی است، می‏تواند وکیل معصوم باشد، زیرا وکالت از معصوم ولی، همراه با ولایت‏ بر امت است، چون وکیل‏ولی، ولایت را به همراه خود دارد، لیکن آنچه وکالت از معصوم را حایز است و در نتیجه، ولایت‏ بر جمهور مردم را داراست، همانا شخصیت ‏حقوقی فقیه عادل، یعنی مقام برین فقاهت و عدالت است که شخصیت‏حقیقی فقیه عادل، همتای شهروندان دیگر، «مولی‏علیه‏» چنان ولایتی خواهد بود.

ششم: مدار محوری هر برهان را «حدوسط‏» او تعیین می‏کند و نتیجه برهان نیز در همان مدار دور می‏زند و هرگز نتیجه برهان، از مدار فلک ‏اوسط او بیرون نمی‏رود؛ هر چند که از کبرای عالم استمداد شود و از عموم یا اطلاق اصل جامعی استعانت‏ حاصل آید. برهان عقلی بر ضرورت امامت، نتیجه‏ای وسیع‏تر از ضرورت وجود جانشین پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نمی‏دهد، زیرا عنصر محوری امامت، همان خلافت و جانشینی امام از رسول اکرم‏ ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است نه وسیع‏تر از آن تا گفته شود: اگر جامعه با وجود امام معصوم (ع) به تمدنی که عین تدین اوست، می‏رسد و با نبود پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به مقصد می‏رسد، پس دلیل بر ضرورت رسالت و نبوت نخواهد بود.

سر نادرست بودن چنین گفتاری این است که مدار برهان امامت، جانشینی و خلافت از رسول است نه جابجایی امام و رسول تا امام، بدیل و عدیل رسول شود، زیرا عنصر اصیل استدلال، همانا اثبات بدل اضطراری است نه بدیلی عدیل. همچنین مدار محوری برهان عقلی بر ولایت‏فقیه و حد وسط آن که تعیین ‏کننده مسیر اصلی استدلال است، همانا نیابت نزدیک‏ترین پیروان امام معصوم (ع) و بدل اضطراری واقع شدن وی در صورت اضطرار و دسترسی نداشتن به امام معصوم (ع) که «منوب‏عنه» است؛ بنابراین، نمی‏توان گفت: اگر نظم جامعه بدون رهبر معصوم حاصل می‏شود، پس نیازی به امام معصوم (ع) نیست و اگر بدون رهبر معصوم حاصل نمی‏شود، پس فقیه، ولایت امت را فاقد بوده، واجد سمت رهبری نخواهد بود. سر نادرست‏ بودن چنین برداشتی این است که عصمت ‏والی، شرط در حال امکان و اختیار است و عدالت آن، شرط در حال اضطرار و امتناع دسترسی به والی معصوم می‏باشد. البته برکات فراوانی در حال اختیار و حضور ولایتمدارانه معصوم بهره امت می‏شود که در حال اضطرار، نصیب آنان نمی‏شود.

برای روشن شدن این مطلب که از مسائل «فقه‏اکبر» به شمار می‏آید، نموداری از «فقه‏اصغر» ارایه می‏شود تا معلوم شود، میان «بدل اضطراری‏» و «بدیل عدیل‏» فرق وافر است. وظیفه زایری که حج‏ تمتع به عهده اوست، تقدیم هدی و قربانی در سرزمین منی است. اگر فاقد هدی باشد و قربانی مقدور او نیست و در حال اضطرار است، روزه ده‏روز، به عنوان بدل اضطراری از قربانی، وظیفه او خواهد بود: «فمن تمتع بالعمرة الی الحج فما استیسر من الهدی فمن لم‏یجد فصیام ثلثة‏ایام فی الحج وسبعة اذا رجعتم تلک عشرة کاملة ذلک لمن لم یکن اهله حاضری المسجد الحرام واتقوا الله واعلموا ان الله شدید العقاب». (67)

همان‏گونه که در مثال فقه‏اصغر نمی‏توان گفت: اگر روزه در حج تمتع کافی است، نیازی به قربانی نیست و اگر قربانی لازم باشد، روزه کافی نیست، در ممثل فقه‏اکبر نیز نمی‏توان گفت: اگر عدالت فقیه رهبر کافی است، نیازی به رهبر معصوم نیست و اگر عصمت رهبر لازم است، رهبری فقیه عادل کافی نیست، زیرا موطن اختیار غیر از ممر اضطرار است. البته اختلاف رای فقهاء که در زمان رهبری فقیه عادل رخ می‏دهد، غیر قابل انکار است، لیکن حل آن به مقدار میسور در حال اضطرار، در پرتو عدل او ممکن است و هرگز چنین اختلافی در زمان رهبری امام معصوم (ع) پدید نمی‏آید. البته اختلاف یاغیان‏ عنود و طاغیان‏ لدود، خارج از بحث است، زیرا این گروه هماره دربرابر هر گونه دادخواهی و عدل‏گستری، به تطاول مبادرت کرده و می‏کنند و شأنی جز محاربت ‏با خدا و مخالفت ‏با دین او نداشته و ندارند.

با این تحلیل، معلوم می‏شود که تمایز امام معصوم و فقیه عادل، از سنخ تخصص است نه تخصیص، تا گفته شود: «عقلیة الاحکام لاتخصص»؛ یعنی در حال اختیار، عصمت رهبر لازم است و در حال اضطرار، عدالت وی کافی و بر همین حدوسط، برهان عقلی اقامه شده است.

هفتم: گرچه عناصر ذهنی برهان حصولی را عناوین ماهوی یا مفهومی تشکیل می‏دهند، لیکن افراد آن ماهیات یا مصادیق این مفاهیم، همانا امور وجودی‏اند که نه‏تنها اصالت ازآن آنهاست، بلکه تشکیک و تعدد مراتب و تعین حدود و احکام بر حسب مراتب وجودی، مطلبی است متقن و حکم مسلم هستی است. اگر قاعده لطف متکلمانه یا حکمت و عنایت‏حکیمانه ارائه می‏شود و اگر قاعده نظم و عدل فقه سائسانه و مانند آن مطرح می‏شود، همراه با تشکیک و شدت و ضعف درجات وجودی است و اگر ملکه علم و عدل رهبران دینی بازگو می‏شود، همتای با تشکیک و تفاوت مراتب وجودی است و لذا، حفظ مراتب سه‏گانه نبوت، امامت، فقاهت و نیز صیانت درجات عصمت ویژه پیامبر از یک سو و عصمت امام معصوم (ع) از سوی دیگر و عدالت فقیه که مرحله ضعیف از ملکه صیانت نفس از هوس و حفظ روح از هواست از سوی سوم، لازم خواهد بود، به گونه‏ای که ضرورت نبوت، عرصه را بر امامت امام معصوم تنگ نمی‏کند و ضرورت امامت معصوم نیز ساحت فقاهت را مسدود نمی‏سازد؛ چه ‏اینکه برهان ولایت و رهبری فقیه عادل، هرگز ضرورت نیاز به امام معصوم(ع) را پس از ارتحال رسول اکرم‏ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ برطرف نمی‏نماید و لذا، هیچ‏گاه نمی‏توان گفت: اگر رهبری غیر معصوم کافی است، پس بعد از ارتحال رسول اکرم ـ ‏صلی الله علیه و آله و سلم ـ نیازی به امام معصوم نیست و جریان غیبت امام‏عصر (عج) مخدوش می‏شود.

سر نارسایی چنین گفتاری آن است که مراتب معقول و مقبول، حفظ نشد و تمایز اختیار و اضطرار، ملحوظ نگشت و تفاوت وحدت تشکیکی یا وحدت شخصی، منحفظ نماند، زیرا با درجه معین از لطف، حکمت، نظم، و قسط و عدل، نمی‏توان نتایج ‏سه‏گانه نبوت، امامت، و ولایت فقیه عادل را ثابت کرد، لیکن با درجات متعدد از اصول گذشته در طی سه برهان با سه حد وسط، کاملا میسور خواهد بود.

هشتم: ویژگی زمان اختیار این است که به ترتیب، وجود پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و سپس وجود امام معصوم(ع) ضروری خواهد بود و چون عصمت رهبر، شرط است و راهی برای شناخت عصمت نیست، برای همین، یا با معجزه و یا با نص و تعیین شخصی رهبر معصوم قبلی، رهبری والی فعلی، معلوم می‏شود؛ اما در زمان اضطرار که به ولایت فقیه بسنده می‏شود، برای آن است که فقاهت‏شناسی و عدالت‏یابی، مقدور بشر است و لذا می‏توان آن اوصاف را از راه خبرگان شناخت، لیکن قدرت شناخت، تنها تأثیری که دارد این است که نیاز به اعجاز و مانند آن را برطرف می‏کند نه آنکه زمام تعیین رهبر را به دست جمهور و مردم بسپارد، زیرا رهبر اسلامی، متولی دین خدا و مکتب الهی است. دین الهی و مکتب خدا، حق جمهور نیست تا زمام آن را به دست‏شخص معین هر چند فقیه عادل باشد بسپارد، زیرا خود جمهور، «مورد حق‏» است نه «مصدر حق‏» و به اصطلاح، «مبداقابلی» اجرای حدود، احکام، عقاید، و اخلاق الهی است نه «مبدافاعلی‏» آن و لذا زمام تبیین، تقلیل، حمایت و دفاع، هدایت و تبلیغ و دعوت، و بالاخره اجرای آن باید از سوی صاحب دین و مالک مکتب و به اصطلاح، مبدافاعلی قانون سماوی تعیین شود; زیرا مکتب الهی، قانون مدون بشری نبوده و عصاره اندیشه اندیشوران جامعه نخواهد بود و لذا هیچ یک از شؤون یادشده آن، در اختیار جمهور مردم نیست تا زمام حق خود را به دیگری واگذار کنند و او را وکیل خویش قرار دهند، چه‏اینکه شخصیت‏ حقیقی فقیه عادل نیز هیچ سهمی در امور مزبور ندارد، بلکه چونان شهروندان دیگر، تنها پذیرای ولایت فقاهت و عدالت است، بدون آنکه تافته‏ای ‏جدابافته از جمهور مردم باشد.

غرض آنکه فرق معصوم و غیرمعصوم، گذشته از مقام معنوی، در سهولت ‏شناخت و صعوبت آن است نه در ولایت و وکالت که معصوم، ولی بر مردم باشد و فقیه عادل، وکیل جمهور.

* ترس دشمنان از ولایت فقیه

باید توجه داشت که دشمنان اسلام و مسلمانان، بیش از خود قانون آسمانی، از قانون‏شناسی که بتواند قانون الهی را بعد از وظایف سه‏گانه قبلی؛ یعنی تبیین، تعلیل، و دفاع علمی، قاطعانه پیاده کند هراسناکند و با انتخاب رهبر است که بیگانگان آیس و ناامید می‏شوند; چرا که تنها با وجود رهبر قانون‏شناس و عادل و توانا است که دین الهی به اجرا درمی‏آید و ظهور می‏کند.

دشمنان اسلام، در زمان پیامبر اسلام‏ ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به این امید نشسته بودند که لااقل پس از رحلت آن حضرت، کتاب قانون، بدون «مجری‏» بماند و آنگاه، با این قانون مکتوب و نوشته شده، به خوبی می‏توان کنار آمد وآن را به دلخواه خود تفسیر کرد. اما وقتی برای این کتاب، مجری و مفسری به نام علی‏بن ابی‏طالب(ع) نصب شد و او، امیر مؤمنان و رهبر جامعه اسلامی شد، آن دشمنان به کمین نشسته، ناامید شدند و آیه شریفه «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون‏» (68) در همین باره نازل شد. خدای سبحان می‏فرماید: امروز که روز نصب ولایت است، کافران از دین شما و از اضمحلال و به انحراف کشیدن آن ناامید شدند، پس دیگر از آنان هراسی نداشته باشید و از غضب خدا بترسید که در اثر سستی و کوتاهی‏تان شامل شما شود. اگر دین خدا را یاری کنید و پشت‏سر ولی خدا و رهبر خود حرکت کنید، خدایی که همه قدرت‏ ها از ناحیه اوست، حافظ و نگهدار و ناصر شما خواهد بود: «ان تنصروا الله ینصرکم ویثبت اقدامکم‏» (69)